فصل دوم و چهلودومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلمتئاترهای شاخص
«چشماندازی از پل»؛ بازخوانی یک تراژدی مدرن
چهل و دومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلمتئاترهای شاخص خانه هنرمندان ایران، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، به نمایش فیلمتئاتر «چشماندازی از پل» به کارگردانی ایوو فونهوف و نیک ویکهام [دومین برنامه از بسته تراژدیهای مدرن روانشناختی] اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم تئاتر، نشست نقد و بررسی آن با حضور دکتر رامتین شهبازی، مدرس و منتقد تئاتر، و دکتر محمدجمال رهنمایی، روانشناس بالینی و روانکاو برگزار شد.
دکتر رامتین شهبازی در این نشست گفت: ماجرای نمایشنامه «چشماندازی از پل»، از جنبههای مختلفی قابل صحبت است. نکته جذاب این است که وقتی وارد قرن بیستم میشویم، مخصوصاً در اواسط قرن بیستم، یعنی سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به بعد، دیگر خیلی نمیتوانیم دستهبندیها را به صورت مشخص داشته باشیم. مثلاً در کار دیگر آرتور میلر، مرگ فروشنده، شما میبینید که هم رئالیسم وجود دارد و هم ناتورالیسم در کار هست؛ چون دو پسر ویلی، یعنی بیف و هپی، وارثان درد پدر هستند. من همیشه عبارت «وارثان درد پدر» را برای این دو شخصیت به کار میبرم؛ چون بیف وارث جاهطلبی پدر است و هپی وارث زنبارگی و آشفتگیِ دور از خانواده. به هر حال، این نگاه به بنیان خانواده در امریکا جایگاه خاصی دارد. اما وقتی به چشماندازی از پل میرسیم، ما عملاً با یک کار رئالیستی مواجه هستیم که به شدت وابسته به تاریخ دوران خودش است. آرتور میلر ـ همانطور که میدانید ـ جزو کسانی بود که در دوران مککارتیسم به کمیته فراخوانده شد.
او افزود: نمایشنامه «چشماندازی از پل» واکنشی است به کل این ماجرا، و اینکه شخصیت اصلی نمایش در موقعیت قضاوت قرار میگیرد؛ چون به خاطر نیازهای شخصیاش مأموران مهاجرت را خبر میکند تا آن جمع خانوادگی را به هم بزند. به همین دلیل، نمایش بستر به شدت اجتماعی دارد و از نظر فلسفی نیز به شدت بر اندیشه اگزیستانسیالیسم استوار است. کاری که کارگردان در این نمایش انجام داده، این است که سعی کردهاند همزیستیای بین تراژدی مدرن و تراژدی کلاسیک ایجاد کنند. برای نمونه شخصیت وکیل نمایش در جایگاه همسرایان تراژدیهای یونان قرار میگیرد. علاوه بر حضور روی صحنه، برخی نقاط وارد داستان میشود، شروع به تفسیر میکند و آگاهیبخشی انجام میدهد. این همنشینی با عناصر مینیمالیستی پیش میرود؛ جایی که به جای تکیه بر دکور و جزئیات، تجربه بدنمندیِ بازیگران مطرح میشود. بدن بازیگر در این نمایش تجربهای عجیب و پرقدرت را منتقل میکند. بسیاری از عناصر نمایشی با حذف ساخته میشوند، و این حذف تماشاگر را به سمت تخیل میبرد.
دکتر محمدجمال رهنمایی در ادامه این نشست گفت: از منظرهای مختلفی میتوان به این اثر نگاه کرد. اگر بخواهم خیلی خلاصه از نگاه خودم بگویم، ماجرای این فیلم مرا یاد کتاب معروفی انداخت که عنوان آن «عاشقی یعنی جدایی” مضمون کلی کتاب این است که اگر عاشق کسی باشیم ،بایستی بتوانیم از او جدا شویم.
البته این چیزی که میگویم تداعی شخصی من است. شاید ذهن دوستان را به مسیری که خودم نگاه میکنم کانالیزه میکنم. اما لازم است بگویم که اگر شما ذهنیت دیگری دارید، حتماً روی همان ذهنیت خودتان بمانید و بر اساس آن سؤال کنید. این تداعی و ذهنیت وشاید خواب من است که در حال تعریف آن هستم.
وی افزود: این نمایش را قبلاً ندیده بودم و از دیدنش خیلی لذت بردم. به نظرم اینکه ما در زندگیمان چقدر حرف میزنیم تا فرصت نداشته باشیم که حرف های اصلی را بزنیم، موضوع مهمی است. موضوع نمایش هم همین است: «حرف زدن» در رواندرمانی هم همینطور است؛ درباره هزار چیز حرف میزنیم تا در مورد موضوعات اصلی که بر دوش ما سنگینی می کنند و قادر به بیان آن نيستيم، حرف نزنیم.
این نمایش در جاهایی با بیپروایی به موضوعات سخت میپردازد. هر چند برای کاستن از وقاحت ماجرا، شخصیت اصلی را به جای «پدر و دختر»، به شکل «عمو و خواهرزاده» نشان میدهد و ماجرا را کمی تلطیف میکند. چون شکل رابطه با والدِ غیرهمجنس در روانشناسی بسیار بنیادی است و به تعبیری سنگ بنای روابط بعدی انسان به شمار میرود. الگویی که هم در رابطه پسر با مادر و هم در رابطه دختر با پدر تجلی یافته وشکل پیدا میکند. شخصیت دختر داستان از دل همین رابطه بیرون میآید و اومیتواند این اتفاق را به شکل بالغانه ای تجربه کند هر چند مرد داستان دراین آزمون شکست میخوردو پایان داستان با ناکامی و مرگ خونین او همراه میشود.
او ادامه داد: آن خونی که در پایان میبینیم، بسیار سمبولیک است؛ در واقع ماجرای خونین همه انواع جدایی است: پسر از مادر، دختر از پدر، یا حتی نوزاد از مادر. مردن و بریدن اجتنابناپذیر است. در زندگی بارها و بارها باید از ابژههای گوناگونی مانند افراد، موقعیتها، داراییها و… جدا شویم.
وی در ادامه با شبیه دانستن شخصیت وکیل در نمایش به قوانین یا همان چیزی که در آموزههای لکانی به عنوان «نام پدر» به آن اشاره میشود؛ گفت: قانونهای منعکننده چیزی نیست که ما از آنها رضایت داشته باشیم؛ زیرا مانعی بر سر راه لذت فوری و بدون محدودیت است. در زندگی واقعی هم ما از والدین، دستگاههای نظارتی و تنبیهی درمانگر یا حاکم خوشمان نمیآید؛ چون منع میکند. این موضوع در نمایش هم هست. جایی که شخصیت دختر خیلی راحت میگوید: «من دوست دارم ازدواج کنم.» در حالی که هنوز ذهنیت جنسی و جنسیتی در او شکل نگرفته، و قواعد و محدودیتها او را دچار ناکامی میسازد
دیدگاه خود را بنویسید