عنوان اول در اینحا قرار بگیرد

شتاب کن اما به آهستگی

یونس شکرخواه:

فهمیدن معنای «قرار» خودش زمان‌بر است. فردوسی ستون بزرگی در این زمینه است. وقتی از آهستگی و فکر سخن می‌گوید، منظورش بخشش و داد و شایستگی است. باید دید از هر منظری چه برداشتی از این «قرار» و «آهستگی» داریم.

سیدمحمد بهشتی:

 زمان آفریننده، برخلاف زمان تباهکار، می‌خواهد چیزی بیافریند و پدیده‌ای را آشکار کند. این زمان، در کشمکش میان اهورا مزدا و اهریمن، توسط اهورا مزدا سپند می‌شود و پیروز می‌گردد. به همین دلیل، زمان آفریننده اهمیت دارد، نه زمان تقویمی. در زبان فارسی

ویژه برنامه «شب آهستگی» شب دوشنبه 19 آبان به مناسبت آغاز به کار «بنیاد قرار»، در خانه هنرمندان ایران برگزار شد و یونس شکرخواه، استاد ارتباطات و روزنامه‌نگاری، سیدمحمد بهشتی، پژوهشگر منظر فرهنگی و استاد دانشگاه، احسان افشار، پژوهشگر دکتری ارتباطات و بنیانگذار بنیاد قرار، از سخنرانان این مراسم بود.

احسان افشار، بنیانگذار بنیاد قرار در آغاز سخنان خودگفت: روایتی از شکل‌گیری ایده بنیاد «قرار» را مطرح می‌کنم. داستان برمی‌گردد به زمستان ۲۰۱۴، زمانی که پایان‌نامه‌ام در دانشگاه هنر را تحویل داده بودم و باید تصمیم می‌گرفتم ادامه تحصیل بدهم یا وارد بازار کار شوم. در نوجوانی و جوانی، بهترین زمان‌هایم را در کتابفروشی‌های روبروی دانشگاه می‌گذراندم؛ از جیحون و نگاه گرفته تا نی، امیرکبیر و خوارزمی. هرچند هرگز کتاب‌خوان تمام‌عیاری نشدم، اما تماشای کتاب‌ها و ورق زدن آن‌ها حس خوبی به من می‌داد و این عادت با من ماند.

افشار درباره تجربه خود با کتاب گفت: حتی امروز هم در زمان‌های بینابینی، بین بلاتکلیفی‌های گذرا، به کتابفروشی سر می‌زنم، قفسه‌های جامعه‌شناسی، فلسفه و هنر را مرور می‌کنم، خودم را در معرض اندیشه‌های دیگران قرار می‌دهم و گاهی چند کتاب می‌خرم. کتاب‌ها بلافاصله خوانده نمی‌شوند؛ منتظر فرصتی مناسب می‌مانند.

او سپس به منبع الهام خود اشاره کرد و گفت: در زمستان ۲۰۱۴، یک آلبوم موسیقی به نام «فستینا لنت» یا «آهسته شتاب» بذر ایده امشب را در وجودم کاشت. بعدها این عبارت را به یاد حسین پناهی به صورت «بشتابید ولی آهسته» بازنویسی کردم. این حکمت دیرینه را هرجا و در هر حالی مرور می‌کنم، بی‌آنکه بخواهم راه عملی برای به کار بستن آهستگی در زندگی روزمره پیدا کنم.

افشار مفهوم آهستگی را این‌گونه توضیح داد: آهستگی به معنای پایین آوردن حرکت یا شتاب نیست، بلکه تمرین قرار و تعادل در زندگی پرسرعت است. آهستگی یعنی تیز کردن حواس و توجه برای درک زیبایی‌ها؛ زیبایی یک متن، یک قطعه موسیقی یا یک جان انسانی. کمترین آوردۀ آهستگی برای رشد درونی نادیده گرفته نمی‌شود.

او در ادامه از شکل‌گیری بنیاد قرار گفت: با رسیدن به نیمه دوم زندگی و کسب تجربه، تصمیم گرفتم حرکتی جمعی برای گسترش این ایده شکل بدهم. خودم را در مرکز پژوهش قرار دادم و پرسیدم: قرار تو در چیست؟ پاسخ این بود: شناخت خود، شناخت محیط پیرامون و اندکی هم شناخت دیگری، این سه ستون، سقف بنیاد قرار شدند؛ با همدلان و همراهانی که به من اعتماد کردند و متفکرانی که از بنیاد حمایت معنوی کردند.

یونس شکرخواه: ارزش عمق در برابر ارزش سرعت

او در آغاز سخنانش با نقل بیتی از مولوی گفت: مولوی می‌گوید جمله بی‌قراری از طلب قرار توست، طالب بی‌قرار شو تا که قرار آید.
این نگاه، نوعی دوگانگی را نشان می‌دهد که در ادبیات و فلسفه‌ ما همواره مطرح بوده است؛ میان قرار و بی‌قراری، میان تشنگی و سیراب شدن، میان حرکت و سکون.

یونس شکرخواه، استاد ارتباطات و روزنامه‌نگاری، در سخنرانی خود با اشاره به دشواری موضوع مورد بحث گفت: موضوع ساده‌ای نیست و در قالب یک سخنرانی هم نمی‌گنجد. حتی اگر ده‌ها کتاب درباره‌اش نوشته شود، باز هم نمی‌توان همه ابعاد آن را کشف کرد؛ چون واقعاً با مقوله‌ای پیچیده و عمیق روبه‌رو هستیم.

شکرخواه با اشاره به این دوگانگی در اندیشه‌ی شاعران و فیلسوفان افزود: فهمیدن معنای «قرار» خودش زمان‌بر است. فردوسی ستون بزرگی در این زمینه است. وقتی از آهستگی و فکر سخن می‌گوید، منظورش بخشش و داد و شایستگی است. باید دید از هر منظری چه برداشتی از این «قرار» و «آهستگی» داریم.

او سپس به تجربه‌ای شخصی اشاره کرد: حدود پانزده یا شانزده سال پیش متنی را از انگلیسی ترجمه می‌کردم که متعلق به یک ناشر بود. او در آن نوشته از تجربه‌اش در حوزه‌ی نشر می‌گفت. همان زمان برای من این جمله اهمیت پیدا کرد که آهستگی و شتاب دو مسیر متفاوت‌اند؛ یکی به کارایی می‌رسد، دیگری به خرد.

شکرخواه توضیح داد که در بسیاری از موارد، «کارایی» لزوماً نشانه‌ خرد نیست: خیلی چیزها کاراست و ما را سریع به نتیجه می‌رساند، اما ممکن است همان نتیجه مهلک باشد. چون فقط کارا بوده، نه خردمندانه. حتی سرقت یا قتل هم می‌تواند از منظر فنی کارا باشد، اما خردمندانه نیست.

او برای توضیح بیشتر به یکی از تمثیل‌های کلاسیک اشاره کرد: در کتاب‌های درسی مسابقه‌ لاک‌پشت و خرگوش را خوانده‌ایم. خرگوش سریع‌تر است، اما چون تمرکز ندارد و مدام حواسش پرت می‌شود، بازی را می‌بازد. سرعتش بیشتر است، اما عمق ندارد.

شکرخواه در پایان گفت: به نظرم، ارزش «عمق» در برابر «سرعت» مسئله‌ی مهمی است. ما بارها موج دریا یا اقیانوس را دیده‌ایم، اما آنچه واقعاً موج را به حرکت درمی‌آورد، آب زیرِ آب است، نه سطح آن. شاید اسمش را بی‌قراری بگذاریم، اما آنچه پایدار و اثرگذار است، همان عمق است، نه تلاطم.

یونس شکرخواه در سخنانی با اشاره به ضرورت درک متوازن از تحولات فناوری، به شعر معروف مولوی درباره «بحری و نحوی» ارجاع داد و گفت: در آن شعر، نحوی وقتی بالا می‌آید، ادعا می‌کند که طرف مقابلش او را نمی‌شناسد. بحری می‌گوید از کجا باید بشناسمت؟ نحوی پاسخ می‌دهد من نحوی‌ام و تو بحری، نمی‌شناسمت. بحری هم می‌گوید نصف عمرت فناست. اما وقتی طوفان می‌شود، نحوی از بحری می‌پرسد آیا شنا بلدی؟ و وقتی می‌گوید نه، بحری پاسخ می‌دهد: کل عمرت فناست. در واقع، فقط کسی می‌تواند از این وضعیت عبور کند که «آشنا» باشد، یعنی اهل تجربه و درک این موقعیت‌ها.

شکرخواه ادامه داد: اگر از هر دیدی به این اتفاقات نگاه کنیم، باید نوعی تعادل یا بالانس برقرار باشد. من نمی‌خواهم بگویم هر شتابی بد است یا هر آهستگی خوب. برعکس، بسیاری از آهستگی‌ها می‌توانند قتلگاه اهداف باشند. باید آن نقطه‌ی شتاب لازم را پیدا کنیم تا به هدف برسیم؛ اما نه آن‌قدر شتاب‌زده که پاهامان زخمی شود یا به صخره بخورد، و نه آن‌قدر محتاط که از هدف باز بمانیم. من ترجیح می‌دهم نگاهی متوازن داشته باشم.

او سپس افزود: دو روان‌شناس و اکولوژیست با ایجاد یک دگرگونی پارادایمی، دیدگاه تازه‌ای را مطرح کردند. نفر اول، جنسون، نظریه‌ای دارد که به افوردنس تئوری (Affordance Theory) یا نظریه استطاعت . او می‌گوید طبیعت سرشار از امکان و دهندگی است و به همه موجودات سهم خود را می‌دهد. در ازای این سهم هم، هر موجود رفتار اکولوژیکی خاص خود را ارائه می‌دهد.

شکرخواه توضیح داد: اما اکولوژیست دوم، جابه‌جایی مهمی در این نظریه ایجاد کرد. او به‌جای طبیعت، تکنولوژی را قرار داد؛ یعنی تکنولوژی همان منبع دهندگی و استطاعت شد. در این مدل، انسان در جایگاه حیوان قرار می‌گیرد. این یک قرائت رادیکال از نسبت انسان و فناوری است که امروز نیز نمودهایش را می‌بینیم.

او درباره مصداق‌های امروزی این نگاه گفت: کافی است ببینید که چطور مردم به هوش مصنوعی باور پیدا کرده‌اند. بعضی‌ها می‌گویند: دیشب با هوش مصنوعی حرف می‌زدم؛ اما اگر بدانند پشت این هوش مصنوعی چه می‌گذرد، میلیاردها الگوریتم که فقط یک جمله را شکل می‌دهد ، دیگر جرأت نمی‌کنند بگویند با او گفت‌وگو کرده‌اند. فراموش می‌کنند که آنچه به‌عنوان گفت‌وگو می‌بینند، محصول مجموعه عظیمی از داده‌ها و الگوریتم‌هایی است که در بطن فناوری تولید شده‌اند. این سیستم است که تطبیق می‌دهد و پاسخ می‌سازد.

شتاب، خلاقیت و نسل‌ها در عصر دیجیتال

یونس شکرخواه در سخنانی درباره خلاقیت، فناوری و تغییرات فرهنگی در دنیای دیجیتال گفت: خلاقیت در طراحی می‌تواند به‌نوعی بنچمارک باشد؛ یعنی وقتی شما عناصر مختلف را کنار هم می‌گذارید، می‌بینید که هر کدام چه سهمی دارند. این سهم رفتارهایی شبیه خودشان تولید می‌کند. کسی که در یک پلتفرم یا شبکه اجتماعی گرفتار می‌شود، خیلی شبیه غارنشینی دیجیتال است: زندگی او محدود به همان اپلیکیشن و فضای دیجیتال می‌شود. از این منظر می‌توان به وضعیت امروز نگاه کرد.

او افزود: وقتی شتاب را در این شرایط بررسی می‌کنیم، باید به تاریخ وب نگاه کنیم. وقتی وب مدرن شکل گرفت، امکان کلیک روی کلمات آبی و دسترسی به ادبیات جهانی فراهم شد. سرچ و جستجو، فستین یا لنت، همه اطلاعات را جلوی ما می‌گذارد. بعد از وب‌سایت‌ها، به صفحات وبلاگ رسیدیم؛ فرقی نمی‌کرد در بلاگر باشید یا پلتفرم ایرانی، هر پست شما می‌توانست «سلام به جهان» باشد، نه فقط فارسی‌زبانان. با گذر زمان، از صفحه به پست و از پست به کاراکتر رسیدیم. بچه‌هایی که توییت می‌کنند، می‌دانند بیشتر از ۴۸ کاراکتر نمی‌توانند تولید کنند؛ اگر بخواهند بیشتر بنویسند، مجبورند از ویژگی‌های پولی استفاده کنند. این کوچک شدن محتوا، سوال مهمی ایجاد می‌کند: آیا واقعاً با این محدودیت‌ها می‌توان راه‌حل‌های جهانی پیدا کرد؟

شکرخواه به بیماری مدرن موبایل نیز اشاره کرد: یکی از پدیده‌های امروز، فوم یا ترس از عقب ماندن است. همه سرشان در گوشی خودشان است؛ چه مهمان، چه پدربزرگ و مادربزرگ. کسی که موزیک دانلود می‌کند، کسی که اکانت آپلود می‌کند یا کار دیگری انجام می‌دهد، دیگران سر در نمی‌آورند که دارند چه می‌کنند. حتی اگر موبایل گم شود، اهمیت ندارد؛ ترس از عقب ماندن بر زندگی غالب شده است.

شتاب کن اما به آهستگی

ویژه برنامه «شب آهستگی» شب دوشنبه 19 آبان به مناسبت آغاز به کار «بنیاد قرار»، در خانه هنرمندان ایران برگزار شد و یونس شکرخواه، استاد ارتباطات و روزنامه‌نگاری، سیدمحمد بهشتی، پژوهشگر منظر فرهنگی و استاد دانشگاه، احسان افشار، پژوهشگر دکتری ارتباطات و بنیانگذار بنیاد قرار، از سخنرانان این مراسم بود.

احسان افشار، بنیانگذار بنیاد قرار در آغاز سخنان خودگفت: روایتی از شکل‌گیری ایده بنیاد «قرار» را مطرح می‌کنم. داستان برمی‌گردد به زمستان ۲۰۱۴، زمانی که پایان‌نامه‌ام در دانشگاه هنر را تحویل داده بودم و باید تصمیم می‌گرفتم ادامه تحصیل بدهم یا وارد بازار کار شوم. در نوجوانی و جوانی، بهترین زمان‌هایم را در کتابفروشی‌های روبروی دانشگاه می‌گذراندم؛ از جیحون و نگاه گرفته تا نی، امیرکبیر و خوارزمی. هرچند هرگز کتاب‌خوان تمام‌عیاری نشدم، اما تماشای کتاب‌ها و ورق زدن آن‌ها حس خوبی به من می‌داد و این عادت با من ماند.

افشار درباره تجربه خود با کتاب گفت: حتی امروز هم در زمان‌های بینابینی، بین بلاتکلیفی‌های گذرا، به کتابفروشی سر می‌زنم، قفسه‌های جامعه‌شناسی، فلسفه و هنر را مرور می‌کنم، خودم را در معرض اندیشه‌های دیگران قرار می‌دهم و گاهی چند کتاب می‌خرم. کتاب‌ها بلافاصله خوانده نمی‌شوند؛ منتظر فرصتی مناسب می‌مانند.

او سپس به منبع الهام خود اشاره کرد و گفت: در زمستان ۲۰۱۴، یک آلبوم موسیقی به نام «فستینا لنت» یا «آهسته شتاب» بذر ایده امشب را در وجودم کاشت. بعدها این عبارت را به یاد حسین پناهی به صورت «بشتابید ولی آهسته» بازنویسی کردم. این حکمت دیرینه را هرجا و در هر حالی مرور می‌کنم، بی‌آنکه بخواهم راه عملی برای به کار بستن آهستگی در زندگی روزمره پیدا کنم.

افشار مفهوم آهستگی را این‌گونه توضیح داد: آهستگی به معنای پایین آوردن حرکت یا شتاب نیست، بلکه تمرین قرار و تعادل در زندگی پرسرعت است. آهستگی یعنی تیز کردن حواس و توجه برای درک زیبایی‌ها؛ زیبایی یک متن، یک قطعه موسیقی یا یک جان انسانی. کمترین آوردۀ آهستگی برای رشد درونی نادیده گرفته نمی‌شود.

او در ادامه از شکل‌گیری بنیاد قرار گفت: با رسیدن به نیمه دوم زندگی و کسب تجربه، تصمیم گرفتم حرکتی جمعی برای گسترش این ایده شکل بدهم. خودم را در مرکز پژوهش قرار دادم و پرسیدم: قرار تو در چیست؟ پاسخ این بود: شناخت خود، شناخت محیط پیرامون و اندکی هم شناخت دیگری، این سه ستون، سقف بنیاد قرار شدند؛ با همدلان و همراهانی که به من اعتماد کردند و متفکرانی که از بنیاد حمایت معنوی کردند.

یونس شکرخواه: ارزش عمق در برابر ارزش سرعت

او در آغاز سخنانش با نقل بیتی از مولوی گفت: مولوی می‌گوید جمله بی‌قراری از طلب قرار توست، طالب بی‌قرار شو تا که قرار آید.
این نگاه، نوعی دوگانگی را نشان می‌دهد که در ادبیات و فلسفه‌ ما همواره مطرح بوده است؛ میان قرار و بی‌قراری، میان تشنگی و سیراب شدن، میان حرکت و سکون.

یونس شکرخواه، استاد ارتباطات و روزنامه‌نگاری، در سخنرانی خود با اشاره به دشواری موضوع مورد بحث گفت: موضوع ساده‌ای نیست و در قالب یک سخنرانی هم نمی‌گنجد. حتی اگر ده‌ها کتاب درباره‌اش نوشته شود، باز هم نمی‌توان همه ابعاد آن را کشف کرد؛ چون واقعاً با مقوله‌ای پیچیده و عمیق روبه‌رو هستیم.

شکرخواه با اشاره به این دوگانگی در اندیشه‌ی شاعران و فیلسوفان افزود: فهمیدن معنای «قرار» خودش زمان‌بر است. فردوسی ستون بزرگی در این زمینه است. وقتی از آهستگی و فکر سخن می‌گوید، منظورش بخشش و داد و شایستگی است. باید دید از هر منظری چه برداشتی از این «قرار» و «آهستگی» داریم.

او سپس به تجربه‌ای شخصی اشاره کرد: حدود پانزده یا شانزده سال پیش متنی را از انگلیسی ترجمه می‌کردم که متعلق به یک ناشر بود. او در آن نوشته از تجربه‌اش در حوزه‌ی نشر می‌گفت. همان زمان برای من این جمله اهمیت پیدا کرد که آهستگی و شتاب دو مسیر متفاوت‌اند؛ یکی به کارایی می‌رسد، دیگری به خرد.

شکرخواه توضیح داد که در بسیاری از موارد، «کارایی» لزوماً نشانه‌ خرد نیست: خیلی چیزها کاراست و ما را سریع به نتیجه می‌رساند، اما ممکن است همان نتیجه مهلک باشد. چون فقط کارا بوده، نه خردمندانه. حتی سرقت یا قتل هم می‌تواند از منظر فنی کارا باشد، اما خردمندانه نیست.

او برای توضیح بیشتر به یکی از تمثیل‌های کلاسیک اشاره کرد: در کتاب‌های درسی مسابقه‌ لاک‌پشت و خرگوش را خوانده‌ایم. خرگوش سریع‌تر است، اما چون تمرکز ندارد و مدام حواسش پرت می‌شود، بازی را می‌بازد. سرعتش بیشتر است، اما عمق ندارد.

شکرخواه در پایان گفت: به نظرم، ارزش «عمق» در برابر «سرعت» مسئله‌ی مهمی است. ما بارها موج دریا یا اقیانوس را دیده‌ایم، اما آنچه واقعاً موج را به حرکت درمی‌آورد، آب زیرِ آب است، نه سطح آن. شاید اسمش را بی‌قراری بگذاریم، اما آنچه پایدار و اثرگذار است، همان عمق است، نه تلاطم.

یونس شکرخواه در سخنانی با اشاره به ضرورت درک متوازن از تحولات فناوری، به شعر معروف مولوی درباره «بحری و نحوی» ارجاع داد و گفت: در آن شعر، نحوی وقتی بالا می‌آید، ادعا می‌کند که طرف مقابلش او را نمی‌شناسد. بحری می‌گوید از کجا باید بشناسمت؟ نحوی پاسخ می‌دهد من نحوی‌ام و تو بحری، نمی‌شناسمت. بحری هم می‌گوید نصف عمرت فناست. اما وقتی طوفان می‌شود، نحوی از بحری می‌پرسد آیا شنا بلدی؟ و وقتی می‌گوید نه، بحری پاسخ می‌دهد: کل عمرت فناست. در واقع، فقط کسی می‌تواند از این وضعیت عبور کند که «آشنا» باشد، یعنی اهل تجربه و درک این موقعیت‌ها.

شکرخواه ادامه داد: اگر از هر دیدی به این اتفاقات نگاه کنیم، باید نوعی تعادل یا بالانس برقرار باشد. من نمی‌خواهم بگویم هر شتابی بد است یا هر آهستگی خوب. برعکس، بسیاری از آهستگی‌ها می‌توانند قتلگاه اهداف باشند. باید آن نقطه‌ی شتاب لازم را پیدا کنیم تا به هدف برسیم؛ اما نه آن‌قدر شتاب‌زده که پاهامان زخمی شود یا به صخره بخورد، و نه آن‌قدر محتاط که از هدف باز بمانیم. من ترجیح می‌دهم نگاهی متوازن داشته باشم.

او سپس افزود: دو روان‌شناس و اکولوژیست با ایجاد یک دگرگونی پارادایمی، دیدگاه تازه‌ای را مطرح کردند. نفر اول، جنسون، نظریه‌ای دارد که به افوردنس تئوری (Affordance Theory) یا نظریه استطاعت . او می‌گوید طبیعت سرشار از امکان و دهندگی است و به همه موجودات سهم خود را می‌دهد. در ازای این سهم هم، هر موجود رفتار اکولوژیکی خاص خود را ارائه می‌دهد.

شکرخواه توضیح داد: اما اکولوژیست دوم، جابه‌جایی مهمی در این نظریه ایجاد کرد. او به‌جای طبیعت، تکنولوژی را قرار داد؛ یعنی تکنولوژی همان منبع دهندگی و استطاعت شد. در این مدل، انسان در جایگاه حیوان قرار می‌گیرد. این یک قرائت رادیکال از نسبت انسان و فناوری است که امروز نیز نمودهایش را می‌بینیم.

او درباره مصداق‌های امروزی این نگاه گفت: کافی است ببینید که چطور مردم به هوش مصنوعی باور پیدا کرده‌اند. بعضی‌ها می‌گویند: دیشب با هوش مصنوعی حرف می‌زدم؛ اما اگر بدانند پشت این هوش مصنوعی چه می‌گذرد، میلیاردها الگوریتم که فقط یک جمله را شکل می‌دهد ، دیگر جرأت نمی‌کنند بگویند با او گفت‌وگو کرده‌اند. فراموش می‌کنند که آنچه به‌عنوان گفت‌وگو می‌بینند، محصول مجموعه عظیمی از داده‌ها و الگوریتم‌هایی است که در بطن فناوری تولید شده‌اند. این سیستم است که تطبیق می‌دهد و پاسخ می‌سازد.

شتاب، خلاقیت و نسل‌ها در عصر دیجیتال

یونس شکرخواه در سخنانی درباره خلاقیت، فناوری و تغییرات فرهنگی در دنیای دیجیتال گفت: خلاقیت در طراحی می‌تواند به‌نوعی بنچمارک باشد؛ یعنی وقتی شما عناصر مختلف را کنار هم می‌گذارید، می‌بینید که هر کدام چه سهمی دارند. این سهم رفتارهایی شبیه خودشان تولید می‌کند. کسی که در یک پلتفرم یا شبکه اجتماعی گرفتار می‌شود، خیلی شبیه غارنشینی دیجیتال است: زندگی او محدود به همان اپلیکیشن و فضای دیجیتال می‌شود. از این منظر می‌توان به وضعیت امروز نگاه کرد.

او افزود: وقتی شتاب را در این شرایط بررسی می‌کنیم، باید به تاریخ وب نگاه کنیم. وقتی وب مدرن شکل گرفت، امکان کلیک روی کلمات آبی و دسترسی به ادبیات جهانی فراهم شد. سرچ و جستجو، فستین یا لنت، همه اطلاعات را جلوی ما می‌گذارد. بعد از وب‌سایت‌ها، به صفحات وبلاگ رسیدیم؛ فرقی نمی‌کرد در بلاگر باشید یا پلتفرم ایرانی، هر پست شما می‌توانست «سلام به جهان» باشد، نه فقط فارسی‌زبانان. با گذر زمان، از صفحه به پست و از پست به کاراکتر رسیدیم. بچه‌هایی که توییت می‌کنند، می‌دانند بیشتر از ۴۸ کاراکتر نمی‌توانند تولید کنند؛ اگر بخواهند بیشتر بنویسند، مجبورند از ویژگی‌های پولی استفاده کنند. این کوچک شدن محتوا، سوال مهمی ایجاد می‌کند: آیا واقعاً با این محدودیت‌ها می‌توان راه‌حل‌های جهانی پیدا کرد؟

شکرخواه به بیماری مدرن موبایل نیز اشاره کرد: یکی از پدیده‌های امروز، فوم یا ترس از عقب ماندن است. همه سرشان در گوشی خودشان است؛ چه مهمان، چه پدربزرگ و مادربزرگ. کسی که موزیک دانلود می‌کند، کسی که اکانت آپلود می‌کند یا کار دیگری انجام می‌دهد، دیگران سر در نمی‌آورند که دارند چه می‌کنند. حتی اگر موبایل گم شود، اهمیت ندارد؛ ترس از عقب ماندن بر زندگی غالب شده است.

او درباره نسل‌ها و تأثیر شتاب فرهنگی گفت: نسل Z، یا همان نسل زی، گاهی به‌اشتباه مخالف و ضد هر چیزی تلقی می‌شود. اما باید توجه داشت که فاصله بین نسل‌ها خیلی کمتر از آن چیزی است که فکر می‌کنیم. نسل‌های قبل از جنگ، مثل نسل خاموش، با رسانه مدرن روبرو نبودند؛ اما نسل انفجار جمعیت و بعدی‌ها، دچار شتاب تغییرات فرهنگی شدند. نسل X در شبکه‌های تلویزیونی مانند MTV بزرگ شد و تحت تأثیر شدید این رسانه‌ها قرار گرفت. نسل بعدی، نسل آلفا، هم در همین شتاب رشد می‌کند. بنابراین تقسیم‌بندی نسل‌ها به این شکل، درواقع نتیجه شتاب و تغییرات فرهنگی است.

شکرخواه در پایان تأکید کرد: تمام این تجربه‌ها نشان می‌دهد که باید شتاب و تأمل را متوازن دید. نه فقط در فناوری و شبکه‌های اجتماعی، بلکه در مواجهه با تغییرات فرهنگی و اجتماعی.

مفهوم زمان، آهستگی و شتاب در فرهنگ ایرانی

سید محمد بهشتی، پژوهشگر فرهنگی و استاد دانشگاه، در صحبت‌های خود به اهمیت آهستگی و مفهوم زمان در فرهنگ ایرانی پرداخت و با بیان ضرب‌المثل «عجله کار شیطان است» گفت: آهستگی در فرهنگ ما ممدوح بوده و توصیه می‌کنم در مواجهه با هر موضوعی، همیشه یک علامت سؤال بگذاریم و بپرسیم که ایرانی بودن یا نسبت ما با ایران چیست. خود من هم سعی می‌کنم این کار را انجام دهم.

بهشتی سپس به مفاهیم زمان در دوران باستان ایران اشاره کرد: ایرانیان باستان دو مفهوم متفاوت از زمان داشتند. یک نوع، «انگر مینو» یا زمان تباهکار، و دیگری «سپند مینوی» یا زمان آفریننده بود. زمان تباهکار همه چیز را نابود می‌کند، شک و پایان ندارد، مثل تقویم است که فقط روزها را پشت سر هم می‌چیند؛ تفاوتی بین دوشنبه و سه‌شنبه نیست، فقط ترتیب است. در این نوع زمان، شتاب یا آهستگی اهمیتی ندارد، همه چیز در نهایت تباه می‌شود.

او در توضیح زمان آفریننده گفت: زمان آفریننده، برخلاف زمان تباهکار، می‌خواهد چیزی بیافریند و پدیده‌ای را آشکار کند. این زمان، در کشمکش میان اهورا مزدا و اهریمن، توسط اهورا مزدا سپند می‌شود و پیروز می‌گردد. به همین دلیل، زمان آفریننده اهمیت دارد، نه زمان تقویمی. در زبان فارسی، مثال‌هایی مثل «وقت دوش» یا «وقت سحر از غصه نجاتم داد» نشان می‌دهد که اهمیت به لحظه و دریافت آن است، نه به روز هفته یا ساعت دقیق.

سید محمد بهشتی توضیح داد که ظاهر برخی افراد ممکن است نشان دهد بیکار هستند، اما در واقع آن‌ها در حال تمرین صبر و انتظار هستند: مثلاً کسانی که در خانه هستند، ممکن است تلفن صحبت کنند یا کاری انجام دهند، اما در واقع مترصد لحظه‌ای هستند که بتوانند کاری را انجام دهند. این افراد صبر می‌کنند تا موقعیت مناسب فرا برسد و سپس اقدام می‌کنند. به نظر می‌رسد بیکارند، اما واقعیت این است که صبر کردن کار است و بیکار بودن نیست.

او درباره مفهوم «وقت» و تفاوت آن با «زمان تباهکار» توضیح داد: وقت همیشه در حال آمدن است، در حالی که زمان تباهکار همیشه در حال رفتن است. مثل یک شکارچی که کمین کرده تا تیرش به چله کمان برسد و شکار را بزند. بین این لحظات، فرد صبر می‌کند، اما فعالانه در انتظار است.

بهشتی افزود که مفهوم «قرار» با آرامش و ثبات همزاد است: قرار ما مترادف با آرامش است. ما زمانی در قرار واقعی هستیم که دیگر دچار بی‌قراری نمی‌شویم و آرامش پیدا می‌کنیم. صبر و انتظار در زندگی روزمره، راهی است برای رسیدن به این آرامش و قرار.»
سید محمد بهشتی توضیح داد که ظاهر برخی افراد ممکن است نشان دهد بیکار هستند، اما در واقع آن‌ها در حال تمرین صبر و انتظار هستند.

او درباره مفهوم «وقت» و تفاوت آن با «زمان تباهکار» توضیح داد: وقت همیشه در حال آمدن است، در حالی که زمان تباهکار همیشه در حال رفتن است. مثل یک شکارچی که کمین کرده تا تیرش به چله کمان برسد و شکار را بزند. بین این لحظات، فرد صبر می‌کند، اما فعالانه در انتظار است.

بهشتی در پایان افزود: مفهوم «قرار» با آرامش و ثبات همزاد است: قرار ما مترادف با آرامش است. ما زمانی در قرار واقعی هستیم که دیگر دچار بی‌قراری نمی‌شویم و آرامش پیدا می‌کنیم. صبر و انتظار در زندگی روزمره، راهی است برای رسیدن به این آرامش و قرار.