شادی ویسه از نمایش «هُپ» میگوید؛
از امید از دست رفته تا خندهای برای زندهماندن
در روزگاری که ناامیدی و بقا به شکلی عجیب در هم تنیده شدهاند، «دلقک» دیگر فقط یک کاراکتر خندهآور نیست؛ بلکه بدل میشود به آخرین پناه انسان پیش از فروپاشی. نمایشی که شادی ویسه آن را روی صحنه برده، دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود؛ جایی میان امیدِ ازدسترفته و خندهای که برای زندهماندن ساخته میشود.
به گزارش اتاق خبر خانه هنرمندان ایران، شادی ویسه، نویسنده و کارگردان این اثر، متولد ۱۳۸۱ و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. کارگردانی جوان که نخستین تجربه اجرای عمومیاش را با نمایشی شخصی، کارگاهی و کمهزینه رقم زده است. نمایش «هُپ» که از فشارها، تنهایی و تلاش برای ساختن اثر هنری بدون حمایت میگوید.
در این گفتوگو، شادی ویسه از شکلگیری ایده نمایش «هُپ»، نسبت دلقک با امید و فروپاشی، روند کارگاهی نوشتن متن، محدودیتهای مالی و تصمیم دشوار حضور خودش روی صحنه میگوید که در ادامه میخوانید.
در پوستر نمایش، با تصویری از یک دلقک و حرف «اِی» روبهرو هستیم؛ عنصری که انگار بهتدریج از «امید» جدا میشود و تنها میماند. این ایده از کجا آمد؟
در تمرینها بهمرور به این حس رسیدیم که انگار امید کمکم از بین میرود و فقط همان «اِی» در دست ما میماند. بچهها در نمایش یک بازی دارند؛ شبیه همان بازیهایی که با توپ انجام میشود و عدد و ضریب گفته میشود. جالب بود که خودِ روند تمرین دقیقاً به همین سمت رفت و این ایده، ناخودآگاه تبدیل به یک بازی نمایشی شد.
یکی از شخصیتهای اصلی نمایش، دلقک است؛ کاراکتری که معمولاً نماد آدمهایی با آرزوهای بزرگِ برآوردهنشده و نوعی ناامیدی است. چقدر آگاهانه این ارتباط بین اسم نمایش و کاراکتر دلقک را ایجاد کردید؟
دقیقاً ایده اصلی نمایش از همینجا آمد. من به این فکر میکردم که آدمها در آخرین مرحله قبل از فروپاشی، تبدیل به دلقک میشوند. اگر به جوامعی نگاه کنید که سرکوب و فشار در آنها زیاد است، میبینید آدمها بیش از حد شوخی میکنند. مثلاً در بحرانهای اجتماعی، توییتر فارسی ناگهان خیلی بامزه میشود. این شوخیکردن، یک واکنش دفاعی است؛ انگار آدمها میخندند تا زنده بمانند. برای من دلقک نماد همین لحظه است؛ آخرین تلاش برای بقا، درست پیش از آنکه امید کاملاً از بین برود.
این نگاه، شباهتی به مفهوم «کارناوال» هم دارد.
دقیقاً. باختین مقالهای دارد درباره «کارناوالسک» و میگوید در جوامعی که استبداد زیاد است، کارناوال پررنگتر میشود؛ چون تنها جایی است که آدمها میتوانند امیال سرکوبشدهشان را بروز دهند. ما هم در نمایش صحنههای کارناوالی داریم و این کاملاً آگاهانه بوده.
نمایشنامه را خودتان نوشتهاید؟
بله. این متن بهصورت کارگاهی نوشته شد. برای پایاننامهام نمایشنامه را نوشتم و ابتدا با یک گروه دیگر کار میکردم، اما بهدلیل تغییر بازیگران، روند کار عوض شد. متن در پلاتو شکل گرفت؛ ما اتود میزدیم، من به خانه میرفتم و متن را بازنویسی میکردم. کاملاً یک فرایند کارگاهی بود.
با توجه به تعداد بازیگران، صحنه و دکور، به نظر میرسد با یک کار کمهزینه طرف هستیم…
بله، کاملاً. تمام تلاشم این بود که کار، دانشجویی یا کمهزینه به نظر نرسد، اما واقعیت این است که هیچ تهیهکننده یا اسپانسری نداشتم. طراحی صحنه را خواهرم انجام داد و سعی کردیم با کمترین هزینه ممکن جلو برویم. واقعاً امکان دکور سنگین وجود نداشت.
معمولاً در این دست کارها، اثر نهایی قربانی محدودیت مالی میشود. شما چطور این مسئله را کنترل کردید؟
بازخوردی که از اجرا گرفتم این بود که چون کار خیلی شخصی بود و از دل یک وضعیت واقعی بیرون آمده بود، مخاطب بهراحتی با آن همذاتپنداری میکرد. داستان نمایش درباره خودِ مشکلات ساختن یک نمایش است؛ درباره بیپولی، تنهایی و نداشتن حمایت. به نظرم برای تماشاگر جالب بود که ببیند کسی شبیه خودش، بدون پشتوانه و حمایت، میتواند کاری بسازد که اثرگذار باشد.
این اولین کاری است که اجرای عمومی میرود. برای کار اول، زود نبود که خودتان هم روی صحنه بازی کنید؟
خیلی سخت بود، اما باز هم به همان تجربه شخصی برمیگشت. امتحان کردم که بازیگر دیگری جای من بازی کند، اما آن تأثیر را نداشت. در نمایش مشخص است که موتور اصلی ماجرا خودِ کارگردان است؛ کسی که در نهایت تنها میماند. برایم مهم بود این تجربه را خودم از سر بگذرانم، هرچند واقعاً کار سختی بود.
مهسا بهادری

دیدگاه خود را بنویسید