
جلسه پانزدهم فصل دهم پاتوق فیلم کوتاه تهران
سینمای کوتاه؛ زیستنی میان بحران و خلاقیت
جلسه پانزدهم فصل دهم پاتوق فیلم کوتاه تهران عصر سهشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ با نمایش ۴ فیلم کوتاه ایرانی در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد و «سامان بیات» مجری کارشناس به همراه «فرزانه متین» منتقد سینما به بررسی آثار پرداختند.
به گزارش اتاق خبر خانه هنرمندان ایران، در این جلسه چهار اثر «چیت» به کارگردانی حسام رحمانی، «داغی» به کارگردانی فاطمه محمدی، «گوالی ژونگ» به کارگردانی مهدی خدایی و «دادرسی» به کارگردانی نادره سادات سرکی بررسی شد.
در ابتدای نشست فرزانه متین، منتقد سینما، فیلم «چیت» را اثری میداند که با انتخاب یک موضوع کاملاً روزآمد، توانسته توجه مخاطب را جلب کند. او معتقد است ورود فیلم به جهان بازیهای ویدئویی و تأثیر فزاینده آن بر زندگی روزمره نسلهای مختلف، یکی از نقاط قوت اصلی این اثر است. متین تأکید میکند که همهگیری گیم در سالهای اخیر به حدی رسیده که نهتنها نوجوانان و جوانان، بلکه افراد بزرگسال و حتی متخصصانی مانند پزشکان نیز درگیر آن شدهاند؛ تا جایی که به گفته او، برخی حتی میان کارهای حرفهایشان فرصتهایی برای ادامه بازی پیدا میکنند. این گستردگی، از نگاه او، نشان میدهد که سوژه فیلم نهفقط جذاب، بلکه ضروری و قابل اعتناست.
متین ادامه داد: «چیت» در فضاسازی نیز موفق عمل کرده است. او استفاده از رنگها و نورپردازی نئونی را همسو با جهان روایت و در خدمت مضمون فیلم میداند؛ فضایی که با حالوهوای جهان بازی و نگاه سوررئال اثر هماهنگ است و به تجربه تماشاگر کمک میکند.
او در ادامه به یکی از نقشهای فیلم اشاره کرد و گفت: کودکی برخلاف تصویرهای مطیع و محجوب دهههای گذشته، نماینده نسلی تازه است. کودکانی که «در سکوت فریاد میزنند» و نوعی یاغیگری درونی را همراه خود دارند. متین این شخصیت را یکی از جذابترین عناصر فیلم میداند و تأکید میکند که بازی و طراحی این نقش به درک بهتر مضمون اعتیاد به گیم کمک کرده است.
متین با اشاره به ایده مرکزی فیلم گفت: «چیت» ظرفیت تبدیل شدن به یک فیلم بلند سینمایی را دارد.موضوع اعتیاد به بازی و روایت سوررئال اثر آنقدر تازه و پرکشش است که میتواند در قالب یک اثر بلند نیز توسعه پیدا کند و مخاطبان گستردهتری را با خود همراه سازد.
در نشست خبری فیلم «چیت»، کارگردان اثر با اشاره به «فضاسازی ذهنی» گفت: جهان فیلم، بیش از آنکه به موضوع اعتیاد به بازیهای ویدئویی بپردازد، در تلاش است حالوهوای گیمینگ را بهعنوان یک لحن و زبان تصویری بازنمایی کند.
این منتقد با اشاره به تِم «ناجی» در روایت اظهار کرد شخصیت جنگندهای که در فیلم حضور دارد، نه یک قهرمان واقعی، بلکه انعکاس ذهنیِ کاراکتری است که سالها در جهان بازی غرق شده و این تصویر را ناخواسته با خود حمل میکند. این عنصر ذهنی، یکی از نقاط قوت فیلم است و به درک بهتر فضای روایی کمک میکند.
سامان بیات با اشاره به سه ویژگی برجسته «چیت» گفت: نخست، فضای نئونی و نورپردازی الکترونیک که حالوهوایی نزدیک به محیط اینترنت و بازیهای ویدئویی ایجاد کرده است؛ دوم، دوربین سیال که با حرکتهای پرتپش و پرتنش، خشونتی پنهان و جاری در اثر را آشکار میکند؛ و سوم، خشونت کلامی که لایه اجتماعی فیلم را تقویت کرده است.
این منتقد توضیح داد: در بسیاری از فیلمهایی که خشونت را محور قرار میدهند، جهان کاراکترها مسیر را به سمت یک نقد اجتماعی یا کنایه فرهنگی میبرد. «چیت» نیز از همین الگو پیروی میکند و موفق میشود از دل فضایی به ظاهر فردی، به دغدغهای جمعی برسد؛ دغدغهای که برای نسل امروز کاملاً قابل لمس است و برای نسلهای پیشین بهقدری ناآشناست که حتی رموز و نشانههای ساده جهان گیم را تشخیص نمیدهند.
بیات ادامه داد: کسی کنار من نشسته بود که بیش از پنجاه سال سن داشت و خودش هم فیلمساز است. اما بسیاری از ارجاعات گیمینگ فیلم را نمیفهمید. این نشان میدهد که اثر بیشتر با یک نسل مشخص ارتباط برقرار میکند.
حسام رحمانی، کارگردان فیلم کوتاه «چیت» به موضوع بودجه فیلم اشاره کرد و گفت: اگر بخواهیم صرف هزینه را در نظر نگیریم، چیت سومین فیلم خوب من است. شاید اگر هزینه را کنار بگذاریم، از فیلمهای قبلی بدتر باشند.
او سپس به جزئیات بودجه فیلم اشاره کرد و گفت: هزینه ساخت چیت ۲۶ میلیون تومان بود. ۱۰ میلیون صرف لوکیشن شد و ۱۶ میلیون برای بازیگر کریتوس پرداخت شد که او در اصل بدنساز بود و بازیگر حرفهای نبود. من دو روز با او کار کردم و بقیه کارها را خودم دست و پا شکسته انجام دادم، چون تنها یک ایده در ذهنم بود که باید سریع آن را میساختم.
رحمانی افزود: هدف، بودجهبندی بالا یا بزرگ کردن پروژه نبوده و فیلم پس از تولید توسط انجمن حمایت شد.
کارگردان در پایان به سبک فیلمسازی خود اشاره کرد و توضیح داد: به نظر من پایان فیلم، هرچند آرامتر است، همچنان برای مخاطبی که به آثار خشن علاقه دارد، جذاب خواهد بود. این فیلم نسبت به آثار دیگرم ملایمتر است، ولی همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است.
فرزانه متین، منتقد درباره فیلم «داغی» به کارگردانی فاطمه محمدی گفت: من این فیلم را دوست داشتم هم از نظر سوژه و هم از نظر فضا فیلم متفاوت باشد. برخلاف بسیاری از فیلمهای کوتاه که در یک لوکیشن آپارتمانی و فضای بسته روایت میشوند، ما چنین محدودیتی نداشتیم. بهنظر من ژانر فیلم هم متفاوت است؛ میتوان آن را نوعی وسترن مدرن دانست که ادای دینی به آن ژانر دارد، خصوصاً از طریق لباسها و نگاه سیاسی که در فیلم وجود دارد.
متین در ادامه به بُعد سیاسی اثر اشاره کرد: با وجود اینکه فیلم در سال ۹۸ ساخته شده و طالبان هنوز در افغانستان قدرت کامل نداشتند، ما توانستیم اتمسفر خفقانآور و فضاهای تحت سلطه طالبان را به خوبی منتقل کنیم. فکر میکنم این یکی از نقاط قوت فیلم بود و به شکل حرفهای این حس را القا کرد.
محمدی در پاسخ به پرسش بیات درباره ارتباط دو سکانس ابتدایی فیلم، دعوا بر سر پول و فرار زنان عبدالرحمان کارگردان توضیح داد: هدف ما از بخش اول صرفاً معرفی فضای خشنی بود که شخصیتها در آن زندگی میکنند. این سکانسها قرار بود مخاطب را با شرایط زندگی و معیشت شخصیتها آشنا کند و نه لزوماً پیشبرد مستقیم داستان.
بیات درباره معنای عنوان فیلم گفت: «داغی» میتواند دو برداشت داشته باشد؛ یا نماد مالکیت است یا نشاندهنده شرمساری کاراکتر از یک عمل ناپسند، مثل خیانت. برای من مهم بود که این مفهوم مشخص شود چون تأثیر زیادی بر نگاه شخصیت حفیظ به زن در صحنهای که اولین بار داغ را روی بدن او میبیند، دارد. اگر داغ ناشی از شرمساری باشد، نگاه حفیظ با سویه اروتیک دیده میشود، اما اگر داغ نماد مالکیت باشد، آن نگاه شکل متفاوتی پیدا میکند.
محمدی درباره پژوهشهای انجامشده و نمایش واقعی وضعیت زنان در افغانستان توضیح داد: من تمام تلاش خود را کردم تا پژوهش دقیقی داشته باشم. حتی اتفاقاتی مثل بریدن بینی یا سایر خشونتهای بدنی که علیه زنان انجام میشود، در فیلم منعکس شده است. این مسئله صرفاً یک روایت نمادین نیست؛ واقعاً چنین رفتارهایی در برخی مناطق افغانستان هنوز وجود دارد و به همین دلیل احساس کردم به عنوان یک زن فیلمساز موظفم این سوژه را به تصویر بکشم.
محمدی اشاره کرد: فضای فیلم ممکن است گاهی تعلیق یا نگاه اروتیک ایجاد کند، اما هدف ما صرفاً نشان دادن واقعیت و شرایط زنان در آن اقلیم بود و نه ایجاد جذابیت یا تحریک جنسی.
فاطمه محمدی درباره رویکرد فیلم نسبت به شخصیت زن گفت:
مسئله فیلم من این نبود که مخاطب از ابتدا شگفتزده شود یا با یک سورپرایز مواجه شود. مخاطب از همان اول میداند که این زن وجود دارد و تلاش میکند برخی مسائل را پنهان کند. اطلاعات فیلم به صورت مساوی در اختیار بیننده است و تمرکز بر تحول شخصیت است؛ زن در تلاش است تا زنانگی خودش را حفظ و نجات دهد.
او ادامه داد: ما الزاما با زن موفق یا زنی که دستاورد مشخصی کسب میکند مواجه نیستیم. این زن، زنی تلاشگر است که سعی دارد بحرانی را مدیریت کند و در مسیر خودش رشد کند. دو فیلمی که ساختهام هر دو درباره کاراکترهای زن هستند که با چالشهای اجتماعی و شخصی روبهرو شده و سعی دارند راهی برای عبور از بحران پیدا کنند.
محمدی درباره موسیقی فیلم و پیام آن توضیح داد: استفاده از سازها و تعامل آنها با هم، یکی از مهمترین بخشهای فیلم است. بخش پایانی فیلم برای من بسیار مهم بود؛ جایی که درد اجتماعی به درد شخصی تبدیل میشود و در عین حال، تجربه فردی شخصیت نیز منعکسکننده بحران اجتماعی است. این تبدیل و تقابل برای من بسیار جذاب و موفقیتآمیز بود.
فرزانه متین، منتقد درباره فیلم «داغی» به کارگردانی فاطمه محمدی گفت: من این فیلم را دوست داشتم هم از نظر سوژه و هم از نظر فضا فیلم متفاوت باشد. برخلاف بسیاری از فیلمهای کوتاه که در یک لوکیشن آپارتمانی و فضای بسته روایت میشوند، ما چنین محدودیتی نداشتیم. بهنظر من ژانر فیلم هم متفاوت است؛ میتوان آن را نوعی وسترن مدرن دانست که ادای دینی به آن ژانر دارد، خصوصاً از طریق لباسها و نگاه سیاسی که در فیلم وجود دارد.
متین در ادامه به بُعد سیاسی اثر اشاره کرد: با وجود اینکه فیلم در سال ۹۸ ساخته شده و طالبان هنوز در افغانستان قدرت کامل نداشتند، ما توانستیم اتمسفر خفقانآور و فضاهای تحت سلطه طالبان را به خوبی منتقل کنیم. فکر میکنم این یکی از نقاط قوت فیلم بود و به شکل حرفهای این حس را القا کرد.
محمدی در پاسخ به پرسش بیات درباره ارتباط دو سکانس ابتدایی فیلم، دعوا بر سر پول و فرار زنان عبدالرحمان کارگردان توضیح داد: هدف ما از بخش اول صرفاً معرفی فضای خشنی بود که شخصیتها در آن زندگی میکنند. این سکانسها قرار بود مخاطب را با شرایط زندگی و معیشت شخصیتها آشنا کند و نه لزوماً پیشبرد مستقیم داستان.
بیات درباره معنای عنوان فیلم گفت: «داغی» میتواند دو برداشت داشته باشد؛ یا نماد مالکیت است یا نشاندهنده شرمساری کاراکتر از یک عمل ناپسند، مثل خیانت. برای من مهم بود که این مفهوم مشخص شود چون تأثیر زیادی بر نگاه شخصیت حفیظ به زن در صحنهای که اولین بار داغ را روی بدن او میبیند، دارد. اگر داغ ناشی از شرمساری باشد، نگاه حفیظ با سویه اروتیک دیده میشود، اما اگر داغ نماد مالکیت باشد، آن نگاه شکل متفاوتی پیدا میکند.
محمدی درباره پژوهشهای انجامشده و نمایش واقعی وضعیت زنان در افغانستان توضیح داد: من تمام تلاش خود را کردم تا پژوهش دقیقی داشته باشم. حتی اتفاقاتی مثل بریدن بینی یا سایر خشونتهای بدنی که علیه زنان انجام میشود، در فیلم منعکس شده است. این مسئله صرفاً یک روایت نمادین نیست؛ واقعاً چنین رفتارهایی در برخی مناطق افغانستان هنوز وجود دارد و به همین دلیل احساس کردم به عنوان یک زن فیلمساز موظفم این سوژه را به تصویر بکشم.
محمدی در پایان اشاره کرد: فضای فیلم ممکن است گاهی تعلیق یا نگاه اروتیک ایجاد کند، اما هدف ما صرفاً نشان دادن واقعیت و شرایط زنان در آن اقلیم بود و نه ایجاد جذابیت یا تحریک جنسی.
فاطمه محمدی درباره رویکرد فیلم نسبت به شخصیت زن گفت:
مسئله فیلم من این نبود که مخاطب از ابتدا شگفتزده شود یا با یک سورپرایز مواجه شود. مخاطب از همان اول میداند که این زن وجود دارد و تلاش میکند برخی مسائل را پنهان کند. اطلاعات فیلم به صورت مساوی در اختیار بیننده است و تمرکز بر تحول شخصیت است؛ زن در تلاش است تا زنانگی خودش را حفظ و نجات دهد.
او ادامه داد: ما الزاما با زن موفق یا زنی که دستاورد مشخصی کسب میکند مواجه نیستیم. این زن، زنی تلاشگر است که سعی دارد بحرانی را مدیریت کند و در مسیر خودش رشد کند. دو فیلمی که ساختهام هر دو درباره کاراکترهای زن هستند که با چالشهای اجتماعی و شخصی روبهرو شده و سعی دارند راهی برای عبور از بحران پیدا کنند.
محمدی درباره موسیقی فیلم و پیام آن توضیح داد: استفاده از سازها و تعامل آنها با هم، یکی از مهمترین بخشهای فیلم است. بخش پایانی فیلم برای من بسیار مهم بود؛ جایی که درد اجتماعی به درد شخصی تبدیل میشود و در عین حال، تجربه فردی شخصیت نیز منعکسکننده بحران اجتماعی است. این تبدیل و تقابل برای من بسیار جذاب و موفقیتآمیز بود.
محمدی، کارگردان فیلم درباره تجربه دشوار و پر فراز و نشیب ساخت این فیلم گفت: من ابتدا شرایط بسیار سادهای داشتم و قرار نبود پروژه تا این حد پیچیده شود. یک فیلم آپارتمانی تصور میکردم، اما مسیر تولید کاملاً تغییر کرد. دو تهیهکننده در مقطعی به کار اضافه شدند اما چون دغدغهای برای فیلم کوتاه نداشتند، همکاریشان نیمهکاره رها شد و همین باعث شد من و گروه مدام معطل بمانیم. این وضعیت فشار روانی زیادی به من وارد کرد.
او در ادامه درباره نحوه تأمین هزینههای فیلم توضیح داد: در آن شرایط باید راهی برای درآوردن پول پیدا میکردم. چون آشپزی بلد بودم و اطرافیان همیشه از غذاهایم تعریف میکردند، همان روز به چند نفر گفتم اگر برایشان غذا بپزم میخرند؟ گفتند اگر قیمت و کیفیت خوب باشد، بله. همان روز وسایل خریدم و برای ۱۰ نفر غذا درست کردم.
محمدی ادامه داد: در سه ماه تعداد مشتریها از ۱۰ به ۳۳ نفر رسید. من با یک دوچرخه ژاپنی که جلو ۱۰ پرس و عقب ۲۱ پرس غذا میگذاشتم، هر روز در خیابانها میچرخیدم. دوچرخهام سبک بود و گاهی وسط خیابان پرت میشدم، غذاها روی زمین میریخت، ترافیک میشد و مردم با عصبانیت برخورد میکردند. هیچکس نمیدانست که من فیلمسازم و فقط برای نان شبم تلاش میکنم.
به گفته این کارگردان، او تنها از همین طریق توانست ۲۴ میلیون تومان پول جمع کند و همزمان ۲۵ میلیون تومان نیز از انجمن دریافت کرد و در توضیح این موضوع گفت: در مجموع با ۴۹ میلیون تومان «داغی» را ساختم؛ فیلمی که تهیهکنندهها میگفتند با کمتر از ۱۲۰ میلیون تومان امکانپذیر نیست.
محمدی همچنین به بازخوردهای فیلم اشاره کرد و گفت: تنها از یک جشنواره ۳۵ میلیون تومان جایزه گرفتم. این فقط یکی از نتایج بود و اگر قرار بود بنشینم و هیچ کاری نکنم، فیلم ‘داغی’ هیچوقت ساخته نمیشد.
او در پایان تأکید کرد: برای من مهم بود که حرکت کنم و اجازه ندهم بلاتکلیفی و بیعملی باعث شود پروژه نابود شود. تنها با تلاش و پشتکار بود که این فیلم شکل گرفت.
فرزانه متین درباره فیلم «گو آلی ژوآنگ» به کارگردانی مهدی خدایی گفت: به نظر من در این کار موفق نشده بود؛ یعنی در حد یک تجربه بود و نتوانسته بود پیام اصلی فیلم را منتقل کند. اما یک نکته مثبت وجود داشت، اینکه فیلم با زبان تصویر صحبت میکرد و این موضوع امروز بسیار اهمیت دارد. ما در دورهای هستیم که سینما و بهخصوص نمایش خانگی کاملاً رادیویی شده؛ یعنی شما میتوانید کارتان را انجام بدهید و فقط گوش کنید و همهچیز را متوجه شوید. مخصوصاً نمایش خانگی که واقعاً افتضاح است. اما ایشان از همان ابتدا توانسته بود بهخوبی از تصویر بهره ببرد. بهطوری که اگر یک پلان یا یک بخش کوچک را از دست میدادیم، شاید نمیتوانستیم کامل با اثر ارتباط برقرار کنیم. از این جهت، کارشان بسیار خوب بود.»
سپس بیات به یکی از نکات فیلم اشاره کرد و گفت: در فیلم، اسم «گو آلی ژوآنگ» نام یک رستوران چینی است که گفته میشود گوشت خر سرو میکند. عدهای میگویند این فقط یک شایعه است. همین از ابتدا برای من یک کد بود؛ اینکه فیلم قرار است به سراغ چه مسئلهای برود. حالا یک سری چینی آمدهاند زنجان، فولاد ساختهاند و ماجراهای مربوط به خر هم مطرح بوده. نکتهای که تا انتهای فیلم ذهن من را درگیر کرد این بود که فیلم بر اساس موضوعی پیش میرود که خیلیها آن را شایعه میدانند و همین میتواند اثر را نژادپرستانه جلوه دهد. در هر جشنوارهای ممکن است بگویند شما بر اساس یک شایعه فیلم ساختید و این کار اخلاقی نیست. من منتظر بودم ببینم آخر فیلم چطور این موضوع را جمعبندی میکند.
او اضافه کرد: در پایان دیدم فیلم تبدیل به متاسینما شد؛ یعنی اثر فیلم در فیلم شد. همه چیز سر یک لوکیشن فیلمبرداری اتفاق میافتد. فکر میکنم این انتخاب برای فرار از همان مسئله اخلاقی بوده است. اینکه فیلم در فیلم است را میشود جورهای مختلفی دید. اما به نظر من، به جای آنکه جذاب شود، کمی به سمت لوسبازی رفت. چون خودشان گفته بودند فیلم کمدی و طنز است، اما من طنز را پیدا نکردم.
بیات سپس به پرسشی در مورد کپیرایت اشاره کرد:
«یک سؤال هم برای من پیش آمد که کاش فیلمساز اینجا بود. ببینید، وقتی فیلم قرار است در ایران اکران شود، چون کپیرایت نداریم، میتوانیم استفاده کنیم. اما اگر بخواهید فیلم را به جشنواره خارجی بفرستید، مسئله فرق دارد. دو تا از بخشهایی که فیلم از آنها استفاده کرده بود، مربوط به «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» بود. درست است که میزان استفاده کم بود، اما باز هم سؤال من این است: آیا حق استفاده گرفتهاید یا فیلم مصرف داخلی دارد؟ اگر قرار است خارجی نمایش داده شود، خرید حقوق واقعاً برای یک فیلم کوتاه عدد سرسامآوری است. این چیزی بود که برای من سؤال شد.
او سپس به یک جنبه نمادین اشاره کرد و گفت:
یک نکته دیگر هم بود که دوست داشتم بپرسم: آیا قصد داشتید خر را بهعنوان مایملک جامعه روستایی در نظر بگیرید؟ که نشان دهد غرب یا جامعه صنعتی میآید و آن را استثمار میکند؟ و اگر چنین است، آیا میخواستید از یک امر حماسی، یک اثر گروتسک بسازید؟
متین در ادامه مطرح کرد: برای من عجیب بود که چرا بهجای سگ، خر انتخاب شده. البته نه فقط در زنجان در ایران کارخانههایی هست که چینیها در آن کار میکنند و غذایشان غذای سگ است. من نمیدانم اصل شایعه چیست یا واقعاً چنین کاری کردهاند یا نه، اما در فیلم از خر استفاده شده، به جای سگ.
او در ادامه به یکی از جزئیات بصری فیلم اشاره کرد و گفت: انتخاب رنگ قرمز در فیلم بهخاطر ارجاع به پرچم چین بود و آن ستارهها هم نشانههایی بودند که نشان میداد پشت این تصمیم فکر شده است. برخلاف برخی بخشهای فیلم که جای کار داشت، این قسمت واقعاً خوب اجرا شده بود. پستهای بصری فیلم هم از نظر طراحی و انسجام بسیار دقیق کار شده بود.
منتقد درباره فیلم «دادرسی» گفت: به نظر من این فیلم در فیلمنامه، کارگردانی و بازیگردانی بسیار هدفمند پیش رفته و نوید یک فیلمساز دغدغهمند را میدهد. سوژه تعرض به کودکان از یک جهت برای ما جذاب است، چون کمتر نمایش داده میشود یا اصلاً نمایش داده نشده، اما از طرفی نیز بسیار آزاردهنده است. اینکه اطلاعات بهصورت قطرهچکانی به مخاطب تزریق شده بود را خیلی دوست داشتم. فکر میکنم برگ برنده فیلم همین شیوه ارائه اطلاعات بود؛ چون مخاطبی که نشسته بود، تا پایان متوجه نمیشد داستان دقیقاً از چه زاویهای پیش میرود.
او در ادامه از زاویه دیگری به فیلم نگاه کرد و گفت: ای کاش خودِ فیلمساز اینجا بود، چون درباره برچسبگذاریها برای من سؤال ایجاد شد. یکی اینکه گفته بودند کارمندها محافظهکارند؛ اما من فکر میکنم فرهنگ ایران طوری است که همه ما محافظهکار بار میآییم، نه فقط کارمندها. مورد دوم اینکه چرا شخصیت اصلی را وکیل انتخاب کرده بودند؟ میتوانست از هر صنفی باشد. نمیدانم آیا هدفشان نشان دادن خلأهای قانونی درباره کودکآزاری بوده یا اینکه خواستهاند سازوکارهای دور زدن قانون را نشان دهند. از این جهت برایم سؤال بود و دوست داشتم از خودشان بپرسم.
سامان بیات بیان کرد: برداشت من این بود که تجاوز هم میتواند فیزیکی باشد و هم حقوقی و قانون بیشتر نقش سپر برای متجاوز دارد، چون فرد میتواند از خودش دفاع کند. این وفاداری به واقعیت در فیلم وجود داشت. اما من شخصاً بهعنوان مخاطب، سینمای آپارتمانی را دیگر دوست ندارم. جامعه ما از این جنس آثار اشباع شده؛ از نمونههای درجهیکش مثل آثار اصغر فرهادی گرفته تا انبوه فیلمهای کوتاه که همین الگو را تکرار میکنند. یکی از بخشهایی که سینما برای من دارد، «خیالپردازی» است. اما ما مدتهاست سینمای خیالپرداز نداریم. شاید تنها نمونه آن «ایران سرای من است» از پرویز کیمیاوی بود. انگار همهچیز تبدیل شده به فیلمهای آپارتمانی و اجتماعی.
او ادامه داد: من نمیگویم این فیلم بد است؛ اما وقتی نمونههای زیادی از فیلمهای اجتماعی داریم، طبیعتاً وقتی دوباره با چنین فیلمی مواجه میشوم، میگویم ای وای.
متین درباره این فیلم توضیح داد: با این حال، فیلم باعث تأمل میشود. مخاطب بعد از تماشای آن ناخواسته مینشیند و فکر میکند. این موضوعات تأملبرانگیز است. شاید بعضیها دوست نداشته باشند فیلم بعد از خروج از سالن ذهنشان را درگیر کند، اما این فیلمساز انگار ده سال درباره موضوع تحقیق کرده و دغدغهاش در حوزه خلأهای قانونی و کودکآزاری تحقیق کرده است. از این جهت ارزشمند و جذاب به شمار میآید. برای من هم باعث شد پس از تماشای فیلم مدام به سکانسهایش فکر کنم؛ مخصوصاً به خاطر بازی خوب هر دو بازیگر.
او درباره بازیگری فیلم نیز گفت: لایههای پیچیده بازیگری در فیلم به شکل حرفهای انجام شده بود و من شخصاً بازی پدر را خیلی دوست داشتم. همیشه پدرِ خانگی بازی میکند و اینجا هم من را یاد کاراکترهای مشابه در سینما انداخت.
این منتقد سپس به مسئله قوانین اشاره کرد و افزود: به نظرم دغدغه اصلی فیلم نشان دادن ضعف یا نبود قوانین مربوط به کودکآزاری است یا اینکه اگر قانونی هم وجود دارد، بهدرستی اجرا نمیشود. وکیل در طول فیلم مدام درباره جزئیات قوانین صحبت میکرد و شما را دچار پیچش ذهنی میکرد. یعنی مدام با خودتان کلنجار میرفتید اگر ۷۲ ساعت بگذرد چه میشود؟ اگر شاهد باشد چه؟ اگر نباشد چه؟ همین نشان میداد فیلمساز قصد دارد بگوید وقتی قانون درست و مؤثر وجود نداشته باشد، «چرخه خشونت ادامه پیدا میکند» و همچنان میچرخد تا زمانی که قوانین جدی و کارآمد وضع نشود.
این منتقد درباره وضعیت ژانر در سینمای ایران گفت: فرقی ندارد فیلم اجتماعی باشد، جنایی باشد یا هر ژانر دیگری؛ مهم این است که فیلمساز انتخاب خود را مشخص کند. اما همانطور که یکی از دوستان اشاره کردند و من هم کاملاً با ایشان موافقم وضعیت امروز سینمای ما بهجایی رسیده که وقتی به سینما میرویم و میخواهیم فیلمی انتخاب کنیم، تقریباً همیشه فقط با ژانر کمدی مواجه میشویم. آن هم کمدیهایی که متأسفانه اغلب با لودگی همراهاند و تبدیل شدهاند به همان چیزی که ایشان بهدرستی «فستفود سینمایی» نامیدند.
او افزود: سینما باید به شکلی باشد که مخاطب وقتی وارد پردیس میشود بتواند انتخاب کند. یعنی اگر حالش برای دیدن فیلم اجتماعی خوب است، بتواند یک فیلم اجتماعی واقعی ببیند؛ اگر دنبال کمدی است، کمدی سالم و استاندارد انتخاب کند؛ اگر حالش سورئال یا فانتزی میطلبد، گزینهای در این ژانر داشته باشد. اما امروز این تنوع وجود ندارد. مخاطب نمیداند دقیقاً با چه چیزی مواجه میشود و این برای سینمای ما آسیبزا است.

دیدگاه خود را بنویسید