سه فیلم کوتاه «اربعین»، «شام» و «عَشَقه» در خانه هنرمندان ایران به نمایش در آمد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه برنامههای سینماتک خانه هنرمندان ایران و در پنجمین برنامه از مجموعه «بازی بزرگان» دوشنبه 7 آبان سه فیلم کوتاه «اربعین» به کارگردانی ناصر تقوایی و «شام» و «عَشَقه» به کارگردانی محمدرضا اصلانی در تالار استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور محمدرضا اصلانی، رامتین شهبازی، داود سماواتییار و کیوان کثیریان برگزار شد.
شهبازی در ابتدای این نشست درباره فیلم «اربعین» گفت: نمایش آیینها و مناسک سابقه زیادی در آثار مستند سینمای جهان دارد. اما گاهی با مستندهایی مواجهیم که صرفا به توصیف آیینها میپردازند و تعداد آنها نیز کم نیست. اما برخی کارگردانها از سطح توصیف فراتر رفته و وارد سطح تحلیلی میشوند. مثلا اینکه تاریخچه این آیینها چیست، از کجا آمده، چه کارکردی دارد، در این بافت فرهنگی چه اتفاقی میافتد و.. تقوایی در فیلم «اربعین» در عین توصیف کردن، عنصر کلام و گفتار را حذف کرده است. بنمایه و شکل کلی عزاداری که در فیلم میبینیم برای ما آشناست و همهجا اتفاق میافتد. آنچه ماجرا را متفاوت میکند، آوایی است که آنها از آن استفاده میکنند و فیلم نیز از نظر جنس مونتاژ و جنس تصاویر تا حد زیادی روی همین آوا پیش میرود. این آوا که برای ما گنگ است تبدیل شده به یک امر مواج که روی فیلم حرکت میکند.
وی ادامه داد: تقوایی نگاه و تحلیل خودش را با یکسری تصاویر از زندگی مردم بومی همراه میکند؛ این یک همنشینی مونتاژی با صحنههای عزاداری پیدا میکند و میگوید این آیین به نوعی از زندگی این آدمها بیرون میآید. یعنی اینها همان آدمهایی هستند که مشغول زندگی روزمره زندگی خود هستند و مناسک عزاداری را نیز در کنار زندگی روزانه خود اجرا میکنند. یعنی این مناسک چیزی جدا از زندگی مردم نیست و برآمده از درون زندگی آنهاست. از سوی دیگر زندگی این مردم نیز آیین است. پس هم شعائر مذهبی بُعدی از زندگی مردم است و هم زندگی روزانه این مردم آیین است. جنس مونتاژ و جنس رفت و آمدی که ناصر تقوایی بکار گرفته، این دو پنجره را به روی ما باز میکند. کلام حذف شده و فقط با تصویر مواجهیم و در مرحله مونتاژ فضایی ایجاد میکند که تماشاگر خود بیاندیشد و تحلیل کند. فیلم هرچند که کدهایی به تماشاگر میدهد اما ذهن او را نمیبندد. از این جهت «اربعین» در زمان ساخت خود حرکتی نو و پیشرو محسوب میشود.
این مدرس سینما درباره فیلمهای «شام» و «عَشَقه» گفت: آنچه این دو فیلم را از فیلمهای مشابهش جدا میکند، خوانش بینامتنی است که از فیلمهای سابق اصلانی نیز ریشه میگیرند. ما در هر دو فیلم با یک امر بینارسانهای مواجه هستیم. در آنها شاهد همنشینی سه عنصر کلام، نقاشی و تصویر زنده به اضافه رسانه فیلم مستند هستیم. اینکه این جنس سینما تا چه اندازه مستند است و تا چه حد روایت داستانی دارد، خود باب یک بحث مفصل است. آنچه در «شام» و «عَشَقه» برای من جذاب است، خود مقوله روایت و آن چیزی است که در حال ساخته شدن است. ما در فیلم با یک واقعه مشخص یعنی واقعه کربلا روبروییم، اما در عین حال از بینارسانه نیز استفاده میکند. «عَشَقه» به اشعار عرفانی ارجاع میدهد و «شام» نیز مرجعی مذهبی دارد. از طریق بینامتن تابلوی جدیدی در ذهن ما شکل میگیرد، با فضای جدیدی روبرو هستیم و یک روایت جدید ساخته میشود.
شهبازی افزود: اصلانی بر اساس وقایعی مشخص، ساز و کار درک جدیدی از جهان به ما ارائه میکند و این اتفاق از طریق جزئیات صورت میپذیرد. ما تصاویر کلی و باز یا نمیبینیم یا به ندرت مشاهده میکنیم. وقتی وارد جزئیات میشوید، امر اسرارآمیز برای شما اسرارآمیزتر میشود و به لحاظ حسی به شناخت دیگری میرسید. از یکسو توجه به جزئیات را داریم و از سوی دیگر کلام پالودهای که به اثر اضافه شده است و اطلاعات مستقیمی به شما نمیدهد. وقتی زبان به خودِ زبان اشاره میکند تبدیل به هنر میشود. توجه به جزئیات که در شکلهای نقاشی میبینیم و کلامی که بهصورت منقطع اضافه میشود و عامدانه قصد ایجاد اتصال ندارد، باعث میشود با روایتی جدید مواجه شویم و حسی پدیداری نسبت به موضوع برای ما ایجاد میشود.
پس از آن محمدرضا اصلانی در توضیحاتی گفت: آیین نظارت نمیپذیرد. ناصر تقوایی در اینجا یکی از اجراکنندگان آیین است، نه اینکه بر آیین نظارت و آنرا ضبط کند. آیین همواره از شرح داده شدن میگریزد و همواره در رمز باقی میماند. اگر شما قصد کنید که آیین را شرح دهید، در واقع آنرا رمززدایی کردهاید. تشریح آیین ضد آیین است و نظارت بر آیین گناه محسوب میشود. اهمیت فیلم «اربعین» در اینست که خود به یک آیین تبدیل میشود.
این سینماگر در خصوص فیلمهای «شام» و «عَشَقه» نیز گفت: در اینجا نقاشی به مثابه خودِ واقعه است. شما تاریخ را نمیبینید، بلکه شما در تاریخ تشرف پیدا میکنید. تاریخی وجود ندارد، شما خودِ تاریخ هستید. چیزی به نام نقاشی یا طبیعت وجود ندارد بلکه این شمایید که با آنها مواجه میشوید و این مواجهه ارتجالی است و از پیش تعیینشده نیست. این ارتجالی بودن، یک امر تقدیری ایجاد میکند و شما به تقدیر خود به مثابه یک دراما نگاه میکنید. اینجاست که دراما شکل میگیرد و شما نمیروید بلکه شما را میبرند. آنجا که بدون خویش میروید دراما شکل میگیرد، اگر با خویش بروید درامایی شکل نمیگیرد.