در چهارصد و پنجاه و یکمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۲۰ آبان فیلم «در مکانی خلوت» به کارگردانی نیکلاس ری در سالن استاد ناصری به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور سعید قطبیزاده و کیوان کثیریان برگزار شد.
قطبیزاده در ابتدای این نشست گفت: در سینمای ایران و نشریات و کتب سینمایی کمتر به نیکلاس ری پرداخته شده است. هرچند در محافل آمریکایی و فرانسوی در مقطعی ده ساله، او جزو محبوبترین فیلمسازان به شمار میرفت. در ایران برخی فیلمسازان مثل هیچکاک و فورد بسیار محبوبند و بعضی از آنها مثل نیکلاس ری و ساموئل فولر بسیار مهجور ماندهاند. تلاشهایی که اخیرا برای معرفی چنین فیلمسازان صورت میگیرد بسیار مایه امیدواری است. در میان فیلمهای ری، فیلم «در مکانی خلوت» نیز مهجورتر است و این فیلمساز را بیشتر با فیلمهای «جانی گیتار» یا «آنها در شب زندگی میکنند» میشناسند. همچنین از منظر نقد فیلم او کمتر مورد توجه قرار گرفته و بیشتر به مسائل حاشیهای زندگیاش مثل ماجرای مککارتیسم یا ازدواجش با گلوریا گراهام یا سرنوشتش در مقام مدرس دانشگاه نیویورک پرداخته شده است.
وی ادامه داد: تاریخ سینما در آمریکا عرصه کشمکش میان دو دسته فیلمساز بوده است؛ نخست دستهای که تحت انضباط نظام استودیویی شکوفا شدند مثل هوارد هاکس و آلفرد هیچکاک، و دسته دوم آنهایی که قربانی این نظام شدند. ما جوانیهای نیکلاس ری در سالهای آغازین فیلمسازیاش را با این خاطره به یاد میآوریم که فیلم عظیم «ماکائو» اثر اشترنبرگ را تکمیل کرد. فیلمساز سرسخت و لجباز و کمالگرایی مثل اشترنبرگ در جریان ساخت این فیلم آنقدر بریز و بپاش کرد که توسط استودیو از کار کنار اخراج شد و نیکلاس ری بهعنوان یک کارگردان جوان استخدام شد تا فیلم را تکمیل کند. همین سرنوشت به نوعی دیگر برای ری رقم خورد، هم به دلایل سیاسی و هم به دلایل حرفهای.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: در جریان «مک کارتیسم»، نیکلاس ری جزو مغضوبین قرار گرفت اما با حمایتهای هوارد هیوز نجات پیدا کرد. دوستان نزدیک او مثل جوزف لوزی و الیا کازان و اورسن ولز که پیشقراول این جمع بود، همگی در جریان «مک کارتیسم» زخم خوردند. لوزی آمریکا را ترک کرد و تا سالهای پایانی زندگیاش در انگلستان فیلم ساخت؛ ولز آنچنان دربهدر شد که برای تامین مالی ساخت هر فیلم مجبور بود در فیلمهای مزخرف بهعنوان بازیگر جلوی دوربین برود؛ الیا کازان نیز بهشکلی بد رستگار شد چون اسامی دوستانش را در اختیار مک کارتی قرار داد. او بر سلطنت نشست و تا پایان در هالیوود بهراحتی فیلم ساخت، اما به قیمت بدنامی ابدی. نیکلاس ری در این میان شرایط نامتعادلی داشت؛ او کمونیست بود و از یک طرف توسط چپهای اصیل تحت فشار بود و از طرف دیگر همواره او را به دیده شک مینگریستند هرچند کسی نمیتوانست روی حرف هوارد هیوز حرف بزند.
قطبیزاده ادامه داد: بخشهایی از فیلم «در مکانی خلوت» که به سینما اختصاص دارد و حالت فیلم در فیلم پیدا میکند، بهخصوص سکانسهای آغازین، شرح حال زندگی خود نیکلاس ری نیز است. قهرمان فیلم با بازی بوگارت یک فیلمنامهنویس است که با خواستههای صاحبان استودیو کشمکش پیدا کرده است. اگر شغل بوگارت را به کارگردانی تغییر دهیم، میبینیم شرح حال فیلمسازانی مثل ری در آن سالهاست. شکل افشاگرانهتر چنین فیلمی، «بد و زیبا» اثر وینست مینلی است که آن هم فیلمی قدرنایده است؛ در آن فیلم هم شاهد افشاگری نسبت به ماهیت تجاری سینمای آمریکا در آن سالها و فشارهای روزافزون بر هنرمند برای تبدیل او به فردی سفارشیساز هستیم.
این مدرس سینما افزود: «در مکانی خلوت» شخصیترین اثر در کارنامه ری است؛ «جانی گیتار» بهعنوان یک شاهکار شناخته میشود اما خود ری آنرا دوست نداشت چون دوئل باشکوه پایان فیلم برخلاف خواسته او بود. بر سر همین مساله با کمپانی به مشکل خورد و چند ماه فیلم را رها کرد و وقتی فیلم منتشر شد اعلام کرد که این نسخه او نیست و آنرا نمایش آشکار ظلم و تعدی در حق یک فیلمساز توصیف کرد که از حقوق اصلی خود محروم شده است. در فیلم «آنها در شب زندگی میکنند» نیز تا حد زیادی میتوان تاثیرپذیری ری از فیلمسازان محبوبش مانند فریتز لانگ را مشاهده کرد و یکجور دستچین هنرمندانه ری از فیلمهای محبوبش است. «شورش بیدلیل» همزمان مورد توجه مردم و منتقدان و اعضای آکادمی قرار گرفت، اما این فیلم را در کارنامه ری میتوان بهعنوان اثری در نظر گرفت که ضمن دارا بودن خصلتهای اگزیستانسیالیستی، باز بهدلیل انتخاب جیمز دین و ناتالی وود و قصه جوانانه فیلم پاسخ آشکار ری به بخشی از انتظارات تجاری سینمای آن دوران به حساب میآید.
وی ادامه داد: «در مکانی خلوت» برای کمپانی بوگارت ساخته شده است؛ بوگارت کمپانی کوچکی تاسیس کرد که اولین و مهمترین تولیدش همین فیلم است. در تمام کارنامه بوگارت بازیای چنین درونی، خودآزارانه و هنرمندانه ندیدهام. او همواره شمایلی دوستداشتنی از یک کاراکتر تلخ بوده و هیچوقت در فیلمهایش تا این اندازه بازی نکرده است. بخشی از جذابیت بوگارت به ظاهر و خشونت ذاتی چهرهاش برمیگردد؛ حتی زمانی که او به بازیگری بزرگ تبدیل نشده بود و در فیلم «بنبست» ویلیام وایلر نقشی فرعی بر عهده داشت، باز همین ویژگی را در ذات بازیگرانهاش دیده بودیم و این را تا سالهای پایانی بازیگری به همراه داشت. اما کمتر فیلمی از بوگارت سراغ دارم که به مانند «در مکانی خلوت» قدرتمند بازی کرده باشد. بازیگران سینمای کلاسیک بیش از آنکه نقشآفرینی کنند، شمایل بودهاند. زنانگی در فیلمهای نیکلاس ری همواره با نوعی اقتدار فمینیستی همراه است. تنها فیلم وسترن تاریخ سینما که قهرمان آن یک زن است، یعنی «جانی گیتار»، از نوع نگرش ری حکایت دارد. در این فیلم نیز چهرهای متفاوت از گلوریا گراهام میبینیم؛ زنی قدرتمند که حالا در برابر عشق زانو میزند و در نهایت فرومیپاشد.
قطبیزاده اضافه کرد: نیکلاس ری بهدلایل متنی و فرامتنی اساسا ناممکن بودن عشق در جهان موردنظر خودش را به تصویر کشیده است؛ عشق چیزی نیست که شبیه «کازابلانکا» یا شبیه موزیکالها و ملودرامها باشد؛ چیزی که در این فیلم به تلخترین شکل ممکن مطرح میشود این است که اساسا عشق امری غیرممکن است. حتی سروده رمانتیک شخصیت فیلمنامهنویس نیز بر نگاه پوچانگارانه و بسیار تلخ نیکلاس ری دلالت دارد. ضمن اینکه اگر عشق بر اساس برخی مقدمات و استدلالها شکل میگرفت، فیلم تبدیل به یک ملودرام میشد، اما در اینجا شاهد عشقی آنی هستیم. اگر فیلم نوآرهای آن دوران را بررسی کنیم، مثلا «شاهین مالت»، برای شکلگیری یک رابطه چندان مقدمهچینی دراماتیک انجام نمیدهند. نیکلاس ری هم برای نمایش وجوه تراژیک زندگی دست به دامن این جنبههای رمانتیک نمیشود. پیوندی که میان دو شخصیت فیلم شکل میگیرد خود تبدیل به کانون آشوب میشود و چالش میان غم نان و رسیدن به آرامش شخصی، باعث میشود شاهد شرایطی ناآرام در شخصیت مرد باشیم.
وی در پایان گفت: نماهای داخلی در «در مکانی خلوت» یکی از مدخلهای اصلی برای شناخت نیکلاس ری است و برخی او را سلطان میزانسنهای داخلی میدانند. ری سالها دوست و شاگرد فرانک لوید رایت یکی از بزرگترین معماران قرن بیستم بود؛ کسی که در همان سالها با طرح خطوط افقی در معماری مدرن، نیکلاس ری را مدهوش خود کرد. در این فیلم تصویری معمارانه از خانه میبینیم؛ این سازه با ما صحبت میکند و صرفا با یک ساختمان مواجه نیستیم. مثلا زن با زندگی در طبقه فوقانی، به مرد مسلط است. خانه بوگارت پر از پنجره است و به آکواریوم میماند اما ورودی دومش آهنیست و به ورودی زندان شبیه است. همانقدر که درون خانه آزادیبخش است، درون خانه یکجور بند و زندان است. این ویژگیهای متناقض را در آثار معماری لوید رایت نیز میبینیم. مطالعه آثار ری و آنتونیونی به ما میگوید که معماری و سینما تا چه اندازه همبستگی دارند.