در چهارصد و چهل و هشتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۲۲ مهر فیلم «زیر درختان زیتون» به کارگردانی عباس کیارستمی در سالن استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور بهنام بهزادی و کیوان کثیریان برگزار شد.
بهزادی در ابتدای این نشست گفت: این روزها زیاد از عباس کیارستمی صحبت میشود و در شبکههای اجتماعی نیز سکه پررونقی شده است؛ این از خصلتهای روزگار ماست که آدمها تا زمانی که زنده هستند نه خودشان شناخته میشوند و نه کارهایشان، اما به محض اینکه از دنیا میروند یکمرتبه به ستارههای فضای مجازی تبدیل میشوند. به گمان من در عوض صحبت کردن از ویژگیها و جایگاه کیارستمی، باید ببینیم او در عمل چه کرده است که در سینما برجسته شده است. وگرنه او نه چندان اهل معاشرت بود و نه در شبکههای مجازی و جلسات و.. حضور داشت و بنابراین از این طریق قابل شناختن نبود. فیلمهایش هم تا زمانی که خودش در قید حیات بود چندان دیده نمیشدند و اهالی مطبوعات و منتقدان و نویسندگان و بازار و سینمادار و مدیران هم که تحویلشان نمیگرفتند. کیارستمی امروز به یک مد تبدیل شده است، اما کسی نمیپرسد کیارستمی در عرصه سینما چه کرد و چگونه زبان سینما را چگونه متحول کرد؟ اگر بنای یادبود مقدسی برای سینما بسازند و در آن فقط ده نفر از تاریخ سینمای جهان جای بگیرند، بدون شک یکی از آنها عباس کیارستمی خواهد بود.
این کارگردان درباره شکل داستانگویی در آثار کیارستمی گفت: بهطور چکیده میتوان گفت داستانی که کیارستمی میگوید تقریبا یک فیلمنامه کلاسیک است. یعنی فیلمنامهای که پردههای سهگانه و نقاط عطف مشخصی دارد. در کتابهای فیلمنامهنویسی گفته میشود فیلم بر اساس مخاطره بهوجود میآید و پیش میرود؛ کیارستمی اما در همان ابتدای کار چنین چیزی را کنار میگذارد و میگوید چیزی در خطر نیست. وقتی فیلمی با یک صحنه پرکشش و پرهیجان و تکاندهنده آغاز میشود، انتظار داریم در نقاط عطف سطح هیجان و کشمکش نسبت به آغاز فیلم هم بالاتر باشد. میتوانیم بگوییم این فیلم کاملا دارای نقاط عطف به معنای کلاسیک کلمه است. در فیلم کیارستمی چون اتفاقات خیلی بزرگی رخ نمیدهد، نقاط عطفش را نیز باید با همان میزان سنجید.
وی اضافه کرد: کیارستمی اما کارش را از کفِ زمینِ سینما شروع میکند، طوری که شما میپرسید آیا این اساسا سینما است یا نه؟ در سینما همه کارگردانها کاری میکنند تا خودِ خودشان دیده نشود، اما در «زیر درختان زیتون» محمدعلی کشاورز جلوی دوربین میایستد و رو به ما میگوید من محمدعلی کشاورز هستم و در اینجا نقش کارگردان را بازی میکنم. ما داریم یک فیلم را تماشا میکنیم، اما کیارستمی از این مرز عبور میکند و هوشمندانه ما را وارد جهانی میکند که در آن کمکم گم میکنیم که کجای آن فیلم است و کجایش فیلم نیست و این کار را در چند لایه انجام میدهد. فقط یک فرد نابغه میتواند با خود فیلم و مقوله فیلمسازی و داستانی که پشت صحنه یک گروه فیلمسازی بهوجود میآید اینگونه بازی کند.
کارگردان «وارونگی» ادامه داد: در «زیر درختان زیتون» صدای شلیک میشنویم و وقتی دربارهاش از او پرسیده بودند، گفته بود من فکر میکردم در فیلمهایم هیچوقت تیری شلیک نمیشود و بنابراین اینجا بهترین فرصت است که یک تیری شلیک شود. پاسخ او طنز، اما خیلی عجیب است و فقط از یک نابغه برمیآید. گاهی اوقات نوابغ خودشان هم نمیدانند چه کار میکنند. هنرمندان به میزان هنرمندیشان، از خودآگاه عبور کرده و دست به کارهایی میزنند که گاه خودشان هم دلیل مشخصی برای انجامش ندارند. اگر جز این بود، جهان را مهندسان شکل میدادند. اما ما امروز در جهانی زندگی میکنیم که وقتی میخواهند بگویند یک اثر مهندسی درجه یک بوده است، میگویند این اثر خیلی هنرمندانه است. چون رد شدن از مرز مهارت و رسیدن به وجهی از ناخودآگاه و خلاقیت، همان لحظه ظهور یک هنرمند است.
بهزادی افزود: داستان «زیر درختان زیتون» واقعا سطح کشش خیلی پایینی دارد ولی با تماشاگر چند کار میکند؛ نخست اینکه در مورد واقعیت و سینما یک بازی راه میاندازد. یعنی مفاهیم از پیش اندیشیدهشده ما در مورد اینکه فیلم چیست و چطور ساخته میشود و نسبتش با واقعیت چیست را به چالش میکشد و این کار را در سطوح مختلف دائما تکرار میکند. کیارستمی ما را به پشت صحنه فیلمها دعوت میکند تا متوجه شویم فیلمها چگونه ساخته میشوند. او ما را دعوت کنیم که ببینیم در لابلای ساخته شدن یک فیلم، چطور یک رابطه ساخته میشود. در درون شخصیت «حسین» هم یک نقطه عطف میگذارد و ما در کشاکش این میمانیم که آیا او بازیگر فیلم است یا آبدارچی پشت صحنه است و.. . فیلم ما را به این پرسش میرساند که اساسا واقعیت چیست؟
کارگردان «قاعده تصادف» در ادامه گفت: در فیلمهایی که مابین مستند و داستانی ساخته میشوند دخالت کارگردانها خیلی زیاد است؛ در جایی از فیلم «حسین» میگوید از خانواده ما ۲۵ نفر در زلزله از دنیا رفتهاند اما به او میگویند بگو ۶۵ نفر، در حالیکه اساسا همان ۲۵ نفر هم واقعیت ندارد و از خانواده او کسی در زلزله از بین نرفته است. کیارستمی میخواهد ما را با این چالش بزرگ مواجه کند که بالاخره واقعیت چیست؟ در لایههای مختلف این فیلم میتوان بازیای را دید که کیارستمی در تمام سالهای زندگیاش انجام میداد.
وی اضافه کرد: او در فیلم «کلوزآپ» این ایده را بهشکل دیگری به اوج خودش میرساند؛ آنجا که ما گم میشویم و نمیدانیم آیا «حسین سبزیان» مشغول فیلم بازی کردن است یا واقعی است؟ اینقدر این بازی تکرار میشود که ما جای آنها را با هم قاطی میکنیم. از کجا معلوم که صحنه پایانی آن فیلم با هماهنگی کیارستمی و افراد درون آن خانه ضبط نشده باشد؟ تمام تلاش کیارستمی برای این است که به ما بگوید واقعیت یک امر منتشر چند وجهی عجیب و غریب است و حتی اگر خود من به شما گفتم فلان چیز واقعی است، شما باور نکنید؛ و تنها این مهم است که ما در حیطهای قدم برمیداریم که خودمان میتوانیم اساس تاریخی آنرا زیر سوال ببریم. سینما در همه سالهای قرن گذشته تا پیش از کیارستمی کوشید تا به تماشاگر ثابت کند که واقعی است. دستکم چیزی به اسم «واقعیت برساخته سینمایی» ساخته شد. کیارستمی در فیلمهایش دائما چنین چیزی را به چالش میکشد و این همان کار بزرگی است که او چه در مفهوم و چه در کارگردانی انجام میدهد.
بهزادی ادامه داد: در یک رویکرد کارگردانیِ متفاوت، در فیلم «مسافران» بهرام بیضایی فاصلهگذاری اتفاق میافتد و همان ابتدای فیلم، هما روستا رو به تماشاگر سخن میگوید. اما دو نکته فرمی وجود دارد؛ یکی اینکه آن جمله «ما میرویم تهران برای عروسی خواهر کوچکترم، ما همگی در راه میمیریم و به تهران نمیرسیم» چنان نمایشی ادا میشود که ما بهسختی میتوانیم بین نمایشی که در خود فیلم در جریان است و آن نمایش ذهنی که در پایان فیلم اتفاق میافتد، فاصله بگذاریم. در طول نمایش نیز همه چیز همانقدر نمایشی اتفاق میافتد که در آغاز فیلم اتفاق افتاده بود. بنابراین فاصلهگذاری در آن فیلم هرچند متفاوت و در جهان آن فیلم معنادار است، اما قطعیتِ واقعیت را ندارد.
این کارگردان افزود: کیارستمی در «زیر درختان زیتون» آن بازیای که در «کلوزآپ» انجام داده بود را به کمال میرساند؛ یک راهکارش اینست که به ما میگوید نمای بلند ببینید و قرار نیست مثل سینمای هالیوود مدام کات بزنم. بنابراین اولین پلانی که بعد از تیتراژ میآید خیلی طولانی است و با تماشاگر قرارش را میگذارد و به او میگوید از من انتظار چیز عجیبی نداشته باش. این کار را در اندازهی نما نیز انجام میدهد و هیچ کجا از یک اندازه نمای مدیوم-کلوزآپ نزدیکتر نمیشود اما لانگشاتهای فراوانی میبینیم. رفتار کارگردانی او بهگونهای است که انگار دارد با ما شوخی میکند. کیارستمی طوری فیلم میسازد که انگار تمام آن صحنهها اتفاقی ضبط شدهاند، در صورتیکه تمام صحنهها را میلیمتری کارگردانی کرده است و احتمالا بارها تکرار و ضبط شدهاند.
بهزادی در پایان گفت: ما فیلم میسازیم و فیلمهایمان نیز ما را میسازند؛ کیارستمی فیلم میسازد و فیلمهایش او را میسازند، چه به لحاظ شخصیتی و چه از نظر سینمایی. او در سهگانهاش بهتدریج به این نتیجه میرسد که خودش در مقام کارگردان را از فیلم کنار بکشد. غایبترین فرد در «زیر درختان زیتون» خودِ کیارستمی است. او بعدها هم گفته بود که دلم میخواهد نقش کارگردان را کم بکنم و این اتفاق در فیلم «ده» بهشکل اتوماتیک رخ میدهد و بعد در فیلم «پنج» از آن هم فراتر رفت. اگر کیارستمی را استاد خطاب میکنیم به این دلیل است که با نبوغ کار میکند؛ نوابغ هنر را به قبل و بعد از خودشان تقسیم میکنند. کیارستمی زبان سینما را جابجا کرد و به فیلمسازان آموخت که جور دیگری هم میشود فیلم ساخت.