از عکس مستند تا سینمای مستند؛ روایت از دل یک قاب

در میانه بحثهای داغ درباره مرز میان «ثبت واقعیت» و «ساخت تصویر»، هربرت کریم مسیحی سراغ تعریف عکس مستند رفت. او معتقد است عکس مستند خبری، در بسیاری از موارد به واقعیت نزدیکتر و مستندتر از تصاویر صحنهآراییشدهای است که در قالب جشنوارهها و نمایشگاهها ارائه میشوند. این گفتوگو، تلاشی است برای بازاندیشی در مفهوم مستندنگاری تصویری؛ جایی که پرسش اصلی نه زیبایی قاب، بلکه میزان وفاداری تصویر به واقعیت است. در ادامه متن کامل این مستند را میخوانید
وقتی درباره عکس مستند صحبت میکنیم، بهنظر شما این مدیوم چگونه میتواند از یک تصویر ثابت به روایت و در نهایت به سینمای مستند برسد؟
برای پاسخ به این سؤال، باید کمی به عقبتر برگردیم؛ خیلی عقبتر. زمانی که انسانها ۸ هزار یا حتی ۱۰ هزار سال پیش، اشکال و نشانههایی را روی سنگها و صخرهها حک میکردند، در واقع در حال مستند کردن بودند. یک انسان در هزاران سال پیش آمده و یک «اصل» یا یک «لحظه» را ثبت کرده است. این روند تاریخی ادامه پیدا میکند؛ از صخره به پاپیروس، از پاپیروس به پوست، از پوست به نقاشی، و بعد با ظهور فناوری، نقاشی به عکس و عکسها در کنار هم به تصویر متحرک و در نهایت به سینما و سینمای مستند میرسند.
بههمین دلیل است که اگر بخواهیم سینمای مستند را وامدار عکاسی مستند ندانیم، بهنظر من دچار خطای جدی شدهایم. اساس روایت تصویری، از همان عکس مستند شکل گرفته است.
یعنی میتوان گفت عکس مستند، پایه بسیاری از اسناد تصویری ماست؟
کاملاً. بسیاری از تصاویری که امروز در حوزههایی مثل باستانشناسی ایران در اختیار داریم، اصلاً فیلم مستند نیستند؛ بلکه عکسهای مستند هستند. حالا تصور کنید اگر این عکسها، مثلاً در دهههای ۱۳۳۰ یا ۱۳۴۰ گرفته نشده بودند، چه فاجعهای رخ میداد. ما هیچ تصویری از وضعیت محوطهها پیش از کاوش، تخریب یا تغییر نداشتیم.
همین موضوع را میتوان درباره عکسهایی از ییلاق و قشلاق ایلها گفت. امروز شکل زندگی عشایری بهتدریج تغییر کرده؛ از زیستِ حیوانمحور به ماشینمحور. بسیاری از آن تصاویر دیگر در واقعیت وجود ندارند و فقط در قاب عکسها باقی ماندهاند. وقتی این قابها کنار هم قرار میگیرند، به چیزی میرسیم که نامش سینماست.
در این میان، ارزش عکس مستند را در مقایسه با فیلم مستند چگونه ارزیابی میکنید؟
نمیتوانیم بهطور مطلق بگوییم کدامیک ماندگارتر است. اجازه بدهید با یک مثال توضیح بدهم. شما وقتی فیلم دوران کودکیتان را میبینید، معمولاً آن را جلو میزنید؛ اما وقتی به یک عکس از همان دوران نگاه میکنید، مکث میکنید. عکس عمق بیشتری دارد، اما زمان ندارد. در مقابل، مستند تصویری میتواند یک روایت را در یک بازه زمانی طولانیتر ثبت کند.
عکس یک لحظه را ثبت میکند، اما همان لحظه میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. تصویر متحرک، امکان دیدن روند و تغییر را به ما میدهد. بهنظر من، یک عکس مستند میتواند نقطه آغاز یک روایت سینمایی باشد؛ جرقهای برای ساخت یک فیلم مستند.
این نگاه چه تأثیری بر کار مستندسازان میگذارد؟
من بهطور شخصی معتقدم مستندسازان خوب، عکاسان خوبی هم هستند و کارگردانان خوب، کسانیاند که نگاه عکاسانه دارند. چرا؟ چون قاب را میبینند. یک قاب میتواند الهامبخش یک روایت باشد. عکس، زمان را در خود زندانی میکند و در همان زمانِ متوقفشده، محتوا، اندیشه، ایده و طرز فکر را به بیننده منتقل میکند.
این بیننده میتواند یک مخاطب عادی باشد یا یک مستندساز که با دیدن یک تصویر، برداشت شخصی خود را شکل میدهد و بر اساس آن، یک روایت سینمایی میسازد. این نگاه، الزام یا قاعده نیست؛ برداشت و باور شخصی من است.
با توجه به این نگاه، مجموعه عکسهای مستندی که امسال در جشنواره «سینماحقیقت» به نمایش درآمدهاند را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من، باید این پرسش را مطرح کنیم که این عکسها تا چه اندازه به تعریف عمومی و کلاسیک «عکس مستند» نزدیک هستند و چقدر توانستهاند با این تعریف تطبیق پیدا کنند. شاید بهتر باشد بهجای دستهبندی سختگیرانه، به این فکر کنیم که این تصاویر تا چه حد توانستهاند واقعیت را ثبت کنند، روایت بسازند و ما را به فکر وادارند؛ چون در نهایت، جوهره عکس مستند همین است.
شما در صحبتهایتان تفاوتی میان «عکس مستند خبری» و آنچه در برخی نمایشگاهها یا جشنوارهها بهعنوان عکس مستند ارائه میشود قائل هستید. این تفاوت را چطور توضیح میدهید؟
بهنظر من، عکس مستند خبری در بسیاری از موارد مستندتر از عکسهایی است که ذیل عنوان «عکس حقیقت» یا عکسهای جشنوارهای ارائه میشوند. اجازه بدهید با یک مثال توضیح بدهم. فرض کنید من بهعنوان یک رهگذر در خیابان در حال حرکت هستم و ناگهان با عبور یک دسته عزاداران حسینی روبهرو میشوم. من یک عکس میگیرم و رد میشوم. این تصویر، یک ثبت مستقیم از واقعیت است.
حالا در مقابل، فرض کنید در جایی تعزیه برگزار میشود؛ همهچیز از قبل چیده شده، فرم دارد، صحنه دارد، لباس دارد و ساختار مشخصی برای اجرا تعریف شده است. من در آن فضا هم عکاسی میکنم، اما سؤال اینجاست: کدامیک مستندتر است؟ عبور ناگهانی و ثبتنشدهی آن دسته عزاداران، یا تعزیهای که بر اساس یک فرم از پیش طراحیشده اجرا میشود؟ بهنظر من، اولی مستندتر است.
یعنی از نظر شما «ساختارمندی» میتواند از میزان مستندبودن تصویر کم کند؟
دقیقاً. وقتی ما برای یک رویداد فرم میسازیم، صحنهآرایی میکنیم و درون آن ساختار عکس میگیریم، داریم وارد قلمرویی میشویم که فاصلهاش با ثبت بیواسطه واقعیت بیشتر میشود. این بهمعنای بد بودن آن عکسها نیست، اما باید درباره میزان مستندبودنشان صادق باشیم.
به همین دلیل هم فکر میکنم در جشنوارهها بهتر است قضاوت نهایی را به مخاطب واگذار کنیم. این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند آیا یک تصویر را مستند میدانند یا نه.
با این نگاه انتقادی، ارزیابی شما از حجم و تنوع عکسهای مستند درباره ایران چیست؟
به عقیده شخصی من، هرچقدر تصویر از ایران داشته باشیم، باز هم کم است. این تصاویر باید بمانند. مهم نیست با نگاه کدام مستندساز، تصویرنگار یا عکاس ثبت شدهاند؛ در نهایت، همه ما داریم چیزی به نام «ایران» را مستند میکنیم.
اگر بخواهم خیلی خلاصه بگویم، من ترجیح میدهم بهجای حذف یا نفی، بگوییم همه این تصاویر ارزشمندند. هر کدام بخشی از واقعیت را ثبت کردهاند و همین ماندگاری تصویر است که اهمیت دارد.

دیدگاه خود را بنویسید