در ادامه برنامههای مستند سینماتک خانه هنرمندان ایران که با همکاری انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند برگزار میشود، سهشنبه 5 شهریور فیلم مستند «فقدان» به کارگردانی فاطمه ذوالفقاری در سالن استاد شهناز به نمایش درآمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور پوریا جهانشاد، فاطمه ذوالفقاری و پدرام اکبری برگزار شد.
ذوالفقاری در ابتدای این نشست گفت: پلان فیلم را از قبل داشتم؛ موضوعی درباره هویت اشیاء در ذهن داشتم که درباره آن کار و پژوهش کرده بودم. وقتی زلزله اتفاق افتاد، فکر کردم که در آنجا میتوانم این موضوع را پیدا کنم. نمیخواستم به آنجا بروم و در پی سوژه جالبی برای فیلمسازی باشم، بلکه سوژه را از قبل انتخاب کرده بودم. البته چند هفته در آنجا به جستجو پرداختم تا چیزی که میخواهم را پیدا کنم. پس از آن بود که «آزیتا» و «صادق» را پیدا کردم که مشغول کنار زدن آوار برای یافتن چیزهایی از زندگیشان بودند.
وی ادامه داد: از یکبعدی نگریستن به موضوع گریزانم و تلاش میکنم موضوع فیلم را از ابعاد مختلف ببینم. کار تصویربرداری را هم خودم انجام میدهم و در این کار هم سعی میکنم علاوه بر مدل روایی، ابعاد دیگر موضوع را ببینم تا فیلم صرفا از یک زاویه ساخته و به یک لایه محدود نشود. دو لایه در این فیلم برای من اهمیت داشت؛ نخست اینکه جهتگیری توسعه کشور چگونه است که خانهای که اساسا میبایست ضدزلزله باشد اینگونه ویران میشود، یا وقتی سیل میآید تمام کشور را آب میگیرد و.. مردم خوزستان همیشه با سیل مواجه بودهاند و خودشان میدانند در هنگام سیل چگونه با گروههای قومی و محلی در برابر سیل بایستند. اما مداخلات ما در طبیعت به چه سمتی بوده که یک امر معمولی ناگهان تبدیل به فاجعه میشود؟
این مستندساز اضافه کرد: دومین مساله در فیلم، کاریست که رسانهها در هنگام سیل و زلزله میکنند. آنگونه که من میبینم در هنگام زلزله و سیل، تمامی دوربینها در آنجا حضور دارند و شیون و مصیبت و فریاد را فیلمبرداری میکنند. اما هیچکس تصویری ارائه نمیدهد که چرا وضعیت اینگونه است؟ سوزان سانتاگ کتابی دارد به اسم «تماشای رنج دیگران» که در آن این سوال مطرح میشود که ما به چه قیمتی رنج دیگران را تصویر میکنیم؟ بدون اینکه مساله را باز کنیم و بپرسیم من چرا این تصویر فاجعهآمیز را به مخاطب نشان میدهم؟ کاری که این قبیل تصاویر میکنند اینست که امر غیرطبیعی را برای ما طبیعی جلوه میدهند. وقتی کار به جایی میرسد که تلویزیون تعداد کشتههای عملیات انتحاری در افغانستان را برای شما زیرنویس میکند، خب کشته شدن انسانها در افغانستان برای ما تبدیل به یک امر طبیعی میشود. اما باید پرسید این آدمها چرا میمیرند؟
ذوالفقاری در پایان گفت: رسانهها تصاویر وحشتناک را خیلی راحت به ما نشان میدهند، بدون اینکه کسانی که دوربین در دست دارند به مخاطب بگویند که چرا چنین تصویر برهنهای از خشونت را نشان میدهند. من همین مشکل را با بسیاری از فیلمهای مستند هم دارم که بهراحتی سختترین و خشونتبارترین سوالات را از کاراکتر میپرسند و گمان میکنند این نشانه قدرتشان است که توانستهاند چیزی را از دل سوژه بیرون بکشند. هیچوقت هم از خود نمیپرسند که اولا با چنین تصویری قرار است به مخاطب چه بگوییم؟ و دوم اینکه چه بلایی بر سر خود آن آدمی که جلوی دوربین نشسته میآید؟ سعی کردم در «فقدان» دست به چنین کارهایی نزنم و این اصول را رعایت کنم. برای دراماتیک شدن فیلم نباید به هر کاری دست زد.
پس از آن جهانشاد در توضیحاتی گفت: تحلیل و شیوه تحلیل امروز سینما و هنر، نمیتواند به ابزار هنر و تکنیکهای سینمایی محدود شود. اثر را باید در چشماندازی وسیعتر جای داد و آنرا از منظر علوم اجتماعی و انسانی و آنچه با زیست روزمره ما سر و کار دارد تحلیل کرد. «فقدان» در برابر گفتمان فراگیری میایستد که رویکردش به بازنمایی اقلیتها و اقوام، مبتنی بر قربانیسازی، اعانهدهی و خیریه بازی است. تصویری که ما از اقلیتها میبینیم اساسا مبتنی بر این است که اشک بیننده را در بیاورد و در نهایت از امر مهمتری که در پشت ماجرا وجود دارد سیاستزدایی کند.
این منتقد سینمایی ادامه داد: یک سوال کلیدی وجود دارد که همه با آن مواجهیم؛ چرا اغلب زمانی سراغ اقوامی که در مرزها زندگی میکنند میرویم که با یک مصیبت روبرو میشوند. چرا با نبود تصویر از آنها مواجهیم و وقتی مصیبتی پیش میآید با وفور تصویر روبرو میشویم؟ چه چیزی در این مصیبت وجود دارد که ما را به تصویر گرفتن علاقمند میکند؟ جواب این سوالها به همان قربانیسازی برمیگردد. ما به قربانینگاری علاقه داریم. البته پشت چنین علاقهای حسن نیت وجود دارد تا بتوان کمکی به آن افراد کرد. اما این کمک مبتنی بر نمایش این اقوام بهعنوان قربانی و در نهایت خیریه بازی مبتنی بر یک روابط اقتصادی است و این کار پیامدهای زیادی دارد. این شیوه تصویر کردن، هیچگاه به عدالت اجتماعی ختم نخواهد شد. همانطور که پس از سپری شدن دو سال از وقوع زلزله کرمانشاه، میبینیم چیزی در آنجا عوض نشده است. چون با ارائه آن تصویر قربانی خیال میکنیم مشغول انجام کاری هستیم، اما در عمل داریم صورت مساله را تا حد زیادی حذف میکنیم.
وی افزود: چرا ما این تصویر قربانی را دوست داریم؟ فارغ از قصد انجام کار خیر، فرد مرکزنشین به یک دیگری نیاز دارد که نسخه توسعهنیافته خودش باشد تا هویت فرادستی مرکزنشینی خود را با آن تعریف کند. یعنی کسی را در موقعیت قربانی تثبیت کنیم و خود را در موقعیت ناجی او قرار دهیم. این کار خیریه به فرد احساس رضایت میدهد، چون اینگونه هویت خود بهعنوان ناجی را میسازیم. این احساس رضایت در خودِ دولت نیز وجود دارد. یک دولت مرکزی که نمیتواند بهشکلی کامل از مرزنشینان رفع تبعیض کند، از چنین شرایطی به نفع خود بهرهبرداری میکند و خود را در موقعیت یک ناجی که بر روی مرز کنترل دارد نشان میدهد.
جهانشاد ادامه داد: اما در این همانندسازی میان مرزنشینان و قربانیان، چیز دیگری نیز وجود دارد که پنهان میشود؛ تبعیضها. تبعیضهای سیستماتیک و غیرسیستماتیکی که با تصویر قربانی و تفکر خیریهای آنرا حل میکنیم. اما با اعانه دادن، این تبعیضها برطرف نمیشود و به همین دلیل این چرخه مدام تکرار میشود. دیوید هاروی میگوید هیچ چیز طبیعی در یک رویداد طبیعی وجود ندارد. او از این صحبت میکند که این رویدادهای به ظاهر طبیعی، برای اقوام مختلف که در جایگاههای قدرت متفاوت قرار دارند، فرق میکند. وقتی سیل میآید، بسته به زیرساختها و امکانات منطقه سیلزده، تلفات متفاوتی برجای میگذارد.
وی اضافه کرد: این اتفاقهای «طبیعی» در واقع رویدادهایی کاملا اجتماعی و طبقاتی هستند. بسته به جایگاه گروهها در قدرت، میزان تلفات و خسارات و سازماندهیها و بازسازیها نیز متفاوت خواهد بود. متاسفانه در زیر قربانیسازی، این مسائل فراموش میشوند. توهم وحدت در عین کثرت نیز محفوظ میماند، در حالیکه وقتی به تبعیضها نگاه میکنیم متوجه میشویم که آن کثرت، یک رنگ و لعاب برای وحدت است. بنابراین از خلال چنان تصاویری که مستندها و تلویزیون و.. ارائه میکنند، هیچگاه به عدالت اجتماعی نمیرسیم.
این منتقد سینمایی در ادامه گفت: فیلم «فقدان» کاملا در مقابل چنان تصاویری میایستد. بیننده مرکزنشین در هنگام تماشای این فیلم مدام منتظر است تا وابستگی شرایط زلزلهزدگان به خودش را فرافکنی کند. اما این لحظه هیچگاه برای او فرا نمیرسد. در مقابل بهتدریج اشیائی را میبیند که از زیر خاک بیرون میآیند و کم کم هویت آن خانواده را بازسازی میکند. یعنی حافظه فردی و جمعی آنها را از خلال اشیاء میسازد و بیننده مرکزنشین مجبور است به اشیائی توجه کند که تاکنون برایش بیارزش بوده است. برای بینندهای که عادت ندارد به این جزئیات توجه کند، تماشای این فیلم خیلی سخت است. در آخر هم سوژههای فیلم نه تنها قربانی نیستند، بلکه بر خلاف تصور ما خاطرات خود و آنچه هویت فردی و جمعیشان را میسازد، از زیر خاک بیرون میکشند. برای فرد مرکزنشین که همه چیز را با پول میخرد، فهم این مسائل و دغدغهها دشوار است. ضمن اینکه اشکی نمیریزند و آه نمیکشند. این اقوام مرزنشین آنقدر مصیبت را تجربه کردهاند و رانده شدهاند که معنای وابستگی برای آنها جنس متفاوتی دارد.
جهانشاد در پایان گفت: «فقدان» دارد به ما هشداری جدی میدهد؛ اینکه اگر خودمان را به یک ناسیونالیسم رمانتیک ظاهرا چند فرهنگی دلخوش کردهایم، باید حواسمان باشد که تا زمانی که از این افراد رفع تبعیض نشود، توهمی برای ما شکل میگیرد که روزی کار دست ما خواهد داد.