در ادامه برنامههای مستند سینماتک خانه هنرمندان ایران که با همکاری انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند برگزار میشود، سهشنبه 28 خرداد فیلم «متولد سینما» به کارگردانی مهرشاد کارخانی در سالن استاد شهناز به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور علیرضا رئیسیان، عزیزالله حمیدنژاد، مازیار فکری ارشاد، مهرشاد کارخانی و پدرام اکبری برگزار شد.
مازیار فکری ارشاد در ابتدای این نشست گفت: مستند «متولد سینما» با تمام نقاط قوت و ضعفش، بستر خوبیست که چهار دهه پس از پیروزی انقلاب به آسیبشناسی سینمای کشورمان بپردازیم. کارخانی بهشکلی هوشمندانه روی نقاط عطف سینمای ایران در سه دهه دست گذاشته است. دهه 90 نیز در حال اتمام است و اهمیت بیشتری هم نسبت به سه دهه قبلش دارد و ساخت یک فیلم مفصل دیگر را میطلبد. در این مستند با یک قصه پرآب چشم از وضعیت سینمای ایران در سه دهه مواجه بودیم. سه دههای که همواره فیلمسازان و سینماگران از سانسور، رانتخواریها، دستهبندیها، جناحگیریهای سیاسی و.. نالیدهاند و درست هم میگویند و حق دارند. این انتقاد به «متولد سینما» وارد است که در نهایت به یک جمعبندی نمیرسد و همه تقصیرات را هم به معاونتهای سینمایی در دهههای مختلف میاندازد. البته معاونتهای سینمایی مسئول بخش عمدهای از مشکلات هستند، اما بیانصافیست اگر بگوییم تمام مشکلات بر عهده آنهاست.
وی ادامه داد: در دهه شصت با حضور مدیرانی مانند بهشتی و انوار شرایط خاصی بر سینمای ایران حاکم بود؛ در آن زمان زیربنایی برای سینمای دهههای بعد گذاشته شد؛ از یک طرف شاهد بودیم که اگر تلاشهای امثال بهشتی و انوار نبود، سینمای ایران در همان دوران تعطیل میشد. از سوی دیگر جهتگیریهای مدیران سینمایی در آن دوران، سینما را نیازمند حمایتهای دولتی کرد که تا همین امروز هم ادامه دارد. یعنی سینمای کشور را به سمت سینمایی که امروز «سینمای گلخانهای» مینامیم هدایت کردند. ایکاش فقط حمایت بود؛ بیشتر از حمایت، آنرا هدایت کردند. جریان اصلی فیلمهایی که در دهه 60 ساخته شد، یا درباره انقلاب و مسائل مربوط به پیروزی انقلاب بود که شخصیتهای اصلی آنها انقلابیونی بودند که فعالیتهای مختلفی میکردند، یا درباره مواد مخدر و باندهای مواد مخدر بود. بعد از جنگ بخش عمدهای از امکانات و بودجه و سرمایه انسانی و مالی سینمای کشور به سمت سینمای جنگ رفت. در این سینما هم فیلمهای خوب و هم فیلمهای بسیار بدی ساخته شد.
این منتقد سینمایی افزود: در نیمه اول دهه 70 شرایط و نگاهها کمی متفاوت شد و مدیران جدیدی وارد عرصه اداری دولتی سینما شدند. آنها هم میخواستند فقط تفکرات خاص خود را پیش ببرند. در نیمه دوم دهه 70 و با سر کار آمدن دولت اصلاحات با یک تحول اساسی مواجه میشویم؛ فضا مقداری بازتر میشود، اما این فضای علاوه بر نکتههای مثبت، نکتههای منفی هم داشت؛ از جمله دورانی آغاز شد که به «سینمای دختر پسری» معروف شد؛ فیلمهایی پر از زوجهای چشمرنگی خوشقیافه که شاید کمترین بهرهای هم از استعداد بازیگری نداشتند. فیلمنامهها به سمت فیلمهای به اصطلاح «جوان پسند» رفت ولی در واقع خیلی از این فیلمها برای جوانان همان دوره هم قابل تحمل نبود. اینها در چارچوبهای بسته و گاه کودکانه سینمای ایران تعریف میشد.
فکری ارشاد سپس به سینمای ایران در دهه 80 پرداخت و گفت: در دهه 80 کمکم کار از دست خارج شد؛ در «متولد سینما» هم دیدیم که جریانهایی به زور به سینمای ایران تحمیل شد که مهمترین آنها «سینمای معناگرا» بود که آسیب جدی به سینمای کشور وارد کرد. دوستانی مانند جعفری جلوه چنان به این جریان دامن زدند که شاهد فیلمهایی بودیم که شاید با نیتهای خوبی ساخته شده بودند اما اغلب به بیراهه رفتند؛ این فیلمها نه تنها معنایی را به سینمای ما اضافه نکردند، بلکه آسیبهایی جدی به پیکره سینمای هنری زدند. در «متولد سینما» هم شاهد دورهای بودیم که همه انگشت اتهام را به سمت جواد شمقدری نشانه میروند که اشتباهات بزرگی در اداره سینمایی کشور داشت و جریان سینمای ایران را به بیراهه برد. بخش عمدهای از وضعیت نابسامان سینمای ما در حال حاضر، معلول سوء مدیریت در دوره جواد شمقدری است.
وی ادامه داد: یکی از نکاتی که فیلم بهخوبی به آن اشاره میکند اینست که سینمای ایران چهل سال است که در عرصه مدیریت دولتی به دور خود میچرخد. همواره ایدههایی که چندان مقرون به حقیقت و عملیاتی نیست را مطرح میکنند؛ با شعف و ذوقزدگی میخواهند این ایدهها را اجرا کنند و وقتی در میانه راه با شکست مواجه میشوند، آن ایدهها هم بهدست فراموشی سپرده میشود تا مدیر بعدی بیاید و این چرخه باطل را تکرار کند. در دهه 60 با جریان «سینمای گلخانهای» مواجه بودیم؛ سینمایی که هدایت میشد که چگونه و با چه شرایطی فیلم بسازد و با گذر زمان ضعفهایش روشن میشد. سینما هنریست که خوب و بدش بعد از چند سال مشخص میشود و چیزی نیست که بشود پنهانش کرد. در همان دهه و با وجود آن محدودیتها، فیلمهایی مثل «هامون»، «طلسم»، «پرده آخر»، «اجارهنشینها» و.. ساخته شد که جزو فیلمهای ارزشمند تاریخ سینمای ایران به حساب میآیند. امروز که پس از سه دهه تفکرات مدیران آن دوره را بازخوانی میکنیم، متوجه میشویم که ساختن چنین فیلمهایی چقدر دشوار بوده است. باید بپرسیم چرا واروژ کریم مسیحی پس از «پرده آخر» سالها فیلم نساخت؟ «اشک سرما» دیگر در این دوران اساسا قابلیت تولید شدن ندارد؛ نه سرمایه آن فراهم میشود، نه تفکر حاکم بر مدیریت دولتی سینما اجازه بروز چنین ایدههایی را میدهد و به بنبستی میرسیم که شاهدش هستیم.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: مستند «متولد سینما» اگر هیچ تاثیری هم نداشته باشد، لااقل این تاثیر را دارد که میتوانیم بفهمیم از کجا به بنبست کنونی رسیدهایم، چهل سال است دور خودمان میچرخیم و مدام تئوریهای بیپایه و اساسی صادر میکنیم که اصلا اجرایی نیست. هر مدیری که جایگزین مدیر قبل از خود میشود، در کنار تفکرات فضایی و عجیب و غریبی که قصد دارد حاکم کند، به نوعی حافظ وضع موجود نیز است. مدیریت سینمایی کشور از سال 92 به بعد چه کاری انجام داده است؟ مدیرانی وارد عرصه شدند که تمام تلاششان این بود که در دوران مدیریتشان هیچ دردسری درست نشود، هیچ جناح سیاسی از آنها انتقاد نکند و هیچ فیلم بحثبرانگیزی ساخته نشود تا دورهشان تمام شود. وضعیت سینمای ایران در دهه 90 اسفناک است.
فکری ارشاد در ادامه اظهار داشت: نگاه ایدئولوژیکی که از دهه 60 شروع شد و همچنان هم ادامه دارد، بزرگترین آسیب را به سینمای کشورمان زده است. کسانی که در این وضعیت نابسامان فیلمهای خوب میسازند، واقعا شقالقمر کردهاند. همین حالا با سیلی از فیلمهای واقعا مبتذل مواجهیم که کافیست اسمشان را بشنوید تا بتوانید تصمیم بگیرید که برای تماشایش وقت بگذارید یا نه. اگر در این وضعیت یک فیلمساز فیلمِ خوب و بحثبرانگیزی بسازد، همه ذوقزده میشوند. سانسور و نگاه هدایتی و اینکه این را بساز و آن را نساز، همواره وجود داشته است. نقد در سینمای ایران اثر خود را از دست داده است؛ اینهمه گلویمان را پاره میکنیم که به تماشای فیلمهای مبتذل نروید، اما فروش فیلمها را میبینید. پس کسی به حرف نویسندههای سینمایی گوش نمیدهد. برخلاف نظر مهرشاد کارخانی که افت سلیقه مردم را صرفا به گردن مجله فیلم یا مدیریت دولتی سینما میاندازد، من در پی ریشهیابی هستم.
وی افزود: «متولد سینما» بستر خوبیست برای آسیبشناسی مشکلات سینمای ایران در سه دهه اخیر. ببینیم کجای کار ایراد دارد که از «هامون» و «طلسم» و «اجارهنشینها» و «باشو» و «مسافران» به فیلمهایی رسیدهایم که حتی اسمشان در خاطر نمیماند و با دیدن تیزرشان تکلیف روشن میشود. اگر توده مخاطب چنین فیلمهایی را میپسندد، بهجای اینکه تحقیرش کنیم باید جستجو کنیم تا بفهمیم از کجا به این سلیقه نازل رسیدهایم. چرا این فیلمها بفروشند و فیلمهایی که ارزش دیدن دارند نادیده بمانند؟ از دهه 60 فیلمهایی مورد حمایت قرار گرفتند که بعضی از آنها کمترین ارزش سینمایی نداشتند و در گذر زمان هم فراموش شدند. جایزههای جشنواره فجر چکیده و عصاره نگاه مدیریت دولتی به سینماست و هنوز هم همین است و ارزشهای هنری چندان در آن دخالتی ندارد.
فکری ارشاد در پایان گفت: در دهه 70 تحت عنوان یک فضای باز، به سمت انبوهی از فیلمهای «دختر پسری» رفتیم که قصههای عاشقانه سخیفی را مطرح میکردند و با توجه به سانسورها اساسا نمیتوانستند حرفشان را بیان کنند. در دهه 80 و دوره مدیریت شمقدری فیلمهایی از سوی عزیزانِ دوستان و برخی ژنهای خوب با بودجه شش میلیاردی ساخته شد که فروششان در حد 100 میلیون بود که نیمی از این 100 میلیون هم به پیشخرید ارگانهای دولتی مربوط میشد. در ابتدای دهه 80 بخشهای خوبی از سینمای قبل از انقلاب بازسازی شد؛ جریان سینمای خیابانی که بعد از انقلاب متوقف شده بود، با فیلمهایی مثل «نفس عمیق»، «رای باز»، «بوتیک»، «ریسمان باز» و.. احیا شد. اما نادیده گرفته شدند و نگذاشتند به فروش بالا برسند و حالا کسی جرات نمیکند سمت سینمای خیابانی برود. این آسیبها در «متولد سینما» بهشکل جسته گریخته مطرح میشود هرچند دردی را هم دوا نمیکند. ما این سینمای بیمار را با چنگ و دندان تا اینجا کشاندهایم ولی واقعا دارد نفسهای آخرش را میکشد. دو دهه است میگوییم سینما نفسهای آخرش را میکشد و به نظرم خیلی سختجان بوده که تا حالا دوام آورده است. ولی واقعا دارد نفسهای آخرش را میکشد.
پس از آن مهرشاد کارخانی به چراییِ پرداختن به چنین سوژهای اشاره کرد و گفت: بعد از سال 57 خیلی به سینمای پیش از آن بیاحترامی شد. وقتی در دوران نوجوانیام این مسائل را میدیدم، بهشدت از توهین به آن سینما حرص میخوردم؛ چرا حالا که تغییری اتفاق افتاده، افراد جدید به خودشان اجازه میدهند به سینمای فردین یا سینمای غیرمتعارف یا سینمای فارسی توهین کنند؟ با خودم فکر میکردم حتما چیزهای بدی در آن سینما وجود داشته است و من متوجه آن نبودهام. به همین دلیل به جستجوی این پرداختم که ببینم در سینمای بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاده است؟ پس این سوژه را به مرکز گسترش سینمای تجربی پیشنهاد دادم، به این شرط که با نگاه و دیدگاه خودم به آن بپردازم.
وی ادامه داد: من به این نتیجه رسیدم که سینمای بعد از انقلاب به لحاظ تفکر و دانش هیچ رشدی نکرده و نسبت به سینمای غیرمتعارف و جدی آن زمان عقبنشینی هم داشته است. در فیلم هم دیدیم که آقای بهشتی میگوید هیچکدام از ما سینما را بلد نبودیم. خب باید پرسید آیا کیمیایی، بیضایی، کیارستمی، شهید ثالث و.. هم سینما را بلد نبودند؟ با احترام به سینماگرانی که بعد از 57 فیلمهایی خاص و جدی ساختند، معتقدم این سینما نمیتواند جریانساز باشد و همتای سینمای جریانساز و غیرمتعارف قبل از خود قرار بگیرد و تاثیرگذار باشد. ما هنوز از سینمای جریانساز قبل از 57 صحبت میکنیم. فیلمهای برتر سینمای ایران که مجله فیلم هر ده سال انتخاب میکند، هنوز فیلمهای قبل از انقلاب است. کدامیک از فیلمهایی که فارابی ساخته موضع دارد و به جایی برمیخورد؟
کارخانی در پایان گفت: «مدار بسته» ساخته رحمان رضایی جزو اولین فیلمهای معترض اجتماعی و فیلم خیلی خوبی بود. اما جلوی کار رضایی را گرفتند و اجازه ندادند فیلم بسازد، پس فیلمهایی ساخت که مطابق میلش نبود. عزیزالله حمیدنژاد هم دیگر نتوانست «اشک سرما» بسازد، علیرضا رئیسیان هم دیگر «ریحانه» نساخت. متاسفانه سطح فکر تماشاگران سینما روز به روز افت کرده است. چیزی به تماشاگر نشان داده و تبلیغ میشود که ارزش دیدن ندارد. سینمای تجاری امروز بسیار مبتذلتر از سینمای فارسی قدیم است. فیلمهای دهه 90 سینمای ایران میخواهند بگویند دولت هیچ کاره است و مردم خودشان مقصرند اگر معتاد یا دزد میشوند. سینمای خاص و غیرمتعارف ما نیز هر دهه زور میزند خودش را به دیواری بند کند و از آن دیوار به پایین پرت میشود.
در بخش دیگری از این نشست علیرضا رئیسیان به ارائه توضیحاتی پرداخت و گفت: پیش از انقلاب دو فیلم راجع به تاریخ سینمای ایران ساخته شد؛ یکی از آنها را مرحوم ریپور ساخت به اسم «فانوس خیال» و فیلم دوم را فکر میکنم وزارت فرهنگ و هنر ساخته بود. فرخ مجیدی نیز در حال ساخت فیلمی بود که هیچگاه به سرانجام نرسید. خوب است که این فیلمها نیز در این برنامه به نمایش در بیایند. آن فیلمها در کنار «متولد سینما» امکان یک ارزیابی خیلی خوب از اتفاقات سینمای ایران را برای ما فراهم میآورند.
این کارگردان سینمای ایران ادامه داد: «متولد سینما» حاوی نکتهای مهم بود؛ کارگردان سوالات هوشمندانهای مطرح میکند و به نوعی موقعیت فیلمساز در قاب بزرگ سینمای ایران را بازتاب میدهد. البته کارخانی بیشتر در پی مواجهه فیلمساز با سختیها و ممیزیها و مدیریت سینما بوده است. اما برای من این سوال را مطرح کرد که موقعیت ما بهعنوان فیلمساز چیست؟ در میانه رفتار چندسویهای که بین مدیریت سینمایی و ما و مردم و منتقدان سینمایی برقرار است. به نظر من نقد سینمایی دیگر فاقد موضوعیت است؛ نه فقط در ایران که در تمام جهان دیگر کسی بر اساس خواندن یا شنیدن چیزی، به تماشای یک فیلم نمیرود. امروزه تحلیل است که ارزش دارد و امیدوارم روزی کسانی به تحلیل آنچه پدید میآید و اتفاقاتی که میافتد بپردازند.
رئیسیان در پایان گفت: به هر حال «متولد سینما» را فیلم قابل تاملی میدانم؛ چون ترکیبیست از نگاهها و گرایشهای مختلف مدیران و فیلمسازان و منتقدان سینمایی. به نظرم این فیلم میتواند بازتاب خوبی در میان علاقمندان جدی سینما داشته باشد. برای جلوگیری از سوءتفاهم اینهم باید گفته شود وقتی مهرشاد کارخانی از علاقهاش به سینمای قبل از انقلاب میگوید، منظورش سینمای هنری آن دوران است. فراموش نکنیم که جریان رایج سینمای پیش از انقلاب در سال 56 تقریبا به پایان راه خود رسیده بود، اما جریان غیرمتعارف هیچگاه متوقف نشد؛ در سال 57 اگر هیچ فیلمی ساخته نشده باشد، «چریکه تارا» ساخته شده است. این سینمای غیرمتعارف تاثیر خود را بر سینمای بعد از انقلاب نیز گذاشت.
پس از آن عزیزالله حمیدنژاد به بیان نظرات خود پرداخت و گفت: ساختن چنین فیلمی راجع به سینما و شرایط سینما نیاز به انگیزه بالایی دارد. بهشخصه هیچگاه چنین انگیزهای نداشته و ندارم. اما مهرشاد کارخانی از ابتدا درگیر این مساله بود که سینما در ایران چگونه شکل گرفت و سینمای پیش از انقلاب چه ویژگیهایی داشت و در پی ریشهیابی ساختار سینمای ایران است. او در فیلمهایی که میسازد نیز یک ژانر خیابانی خاص را دنبال میکند و مصر است که شکل جدیدی از سینمای اجتماعی را ارائه دهد. به هر حال گردهم آوردن اینهمه کارگردان و منتقد و.. در یک فیلم و مصاحبه گرفتن از آنها واقعا کار دشواری است.
وی ادامه داد: سینمایی که در حال حاضر شاهدش هستیم، در هر صورت بازتاب روند رو به رشد یا نزولی است که از بعد از انقلاب شروع شد. هیچکدام ما از سینمای موجود دفاع نمیکنیم و همه آنرا طرد میکنیم و این حتما علتی دارد. در این شرایط به هیچوجه نمیتوان فیلمی مانند «اشک سرما» ساخت؛ در همان دهه 80 هم شش سال طول کشید تا فیلمنامه تصویب و مجوزها اخذ و سرمایه فراهم شود. من دلیل روند نزولی سینما را این میدانم که به دام سیاستمداران افتاد. سینما را نه اهل فرهنگ بلکه سیاستمداران هدایت و برای آن تصمیمگیری میکنند. چیزی که امروز در سینما میبینیم متاسفانه همان چیزیست که سیاست میخواهد. بسیار رنجآور است، اما واقعیت اینست که دولت ما همین سینما را میخواهد. نمیتوانیم بگوییم دولت چنین چیزی نمیخواهد و این خواسته مردم است؛ در طی این سی چهل سال ذائقهسازی شده است. دولتهای مختلف با سیاستهای مختلف آمدند و ذائقه تماشاچی را به این شکل ساختند. در نتیجه حالا فیلمهایی ساخته میشود که مایه سرافکندگی همه ماست ولی دولت و مدیران فرهنگی از آنها رضایت دارند. تنها فیلمسازان اهل اندیشه و تفکر و بامسئولیتاند که از این وضعیت ناراضیاند. دولت و سرمایهدارانی که فقط به پول اهمیت میدهند از این وضعیت راضی هستند.
حمیدنژاد در پایان گفت: فیلمسازان بعد از انقلاب همگی تحتتاثیر سینمای پیش از انقلاب بودند؛ ما و همنسلان ما فیلمهای قبل از انقلاب را دیده بودیم که به سینما علاقمند شدیم. ما با دیدن فیلمهای روز دنیا در سینماهای تهران با سینما آشنا شدیم. به این معنا نمیتوان سینمای پیش و پس از انقلاب را از هم جدا کرد، اما بعد از انقلاب یک جریان فکری وارد جامعه شد که همه فیلمسازان از آن متاثر شدند؛ فیلمسازانی که قبل از انقلاب فیلم میساختند، هرچند درونمایه سینمایی خود را از پیش از انقلاب داشتند، اما تحتتاثیر این جریان قرار گرفتند.