در چهارصد و سی و سومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه 20 خرداد فیلم «داستان دو خواهر» به کارگردانی کیم جی وون در سالن استاد شهناز به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور عزیزالله حاجی مشهدی و سامان بیات برگزار شد.
حاجی مشهدی در ابتدای این نشست گفت: سینمای وحشت نیز جزئی از سینماست و یک گونه مستقل و شناختهشده سینمای جهان به حساب میآید. در تاریخ سینما در کنار فیلمهای کمدی اولیه، فیلمی سه دقیقهای از ژرژ ملییس به اسم «قلعه اشباح» وجود دارد که حامل نوعی پیشگامی در نگاه به سینمای وحشت است. بعدها فیلمهایی مانند «نوسفراتو» ساخته شدند، اما دوران اوج فیلمهای سینمای وحشت دههها بعد است؛ یعنی زمانی که کل سینما و سینمای داستانگو قد و قواره متفاوتی پیدا کرده است. نمیتوان از سینمای وحشت صحبت کرد و اسمی از «روانی» هیچکاک، «درخشش» کوبریک یا آثار دیوید لینچ به میان نیاورد. اینها ستارههای درخشان سینمای وحشت هستند که کاربلد بودند.
وی ادامه داد: در سینمای شرق آسیا بهویژه ژاپن از سال 2000 میلادی حرکتی جدی شروع شد که توجه خود را به ژانر وحشت معطوف کرده بود. این کار با هدف سودآوری تجاری و ایجاد سرگرمی و هیجان انجام شد که وجه هنری و فاخر سینما را محور قرار نمیدهد. به هر حال از دید معاصران، سینما پیش از آنکه هنر باشد یک صنعت است. به نظر میرسد سینمای کره جنوبی بهشدت تحتتاثیر سینمای هالیوود است و اساسا میتوان گفت دچار نوعی خودباختگی در برابر غرب شده است. این وادادگی را میتوان در بسیاری از درامهای اجتماعی این کشور نیز مشاهده کرد که آرزو دارند تقلیدی نیمبند از برخی آثار ساخته شده در غرب باشند.
این منتقد سینمایی افزود: پیش از تماشای «داستان دو خواهر» انتظار داشتم با کاری کلیشهای و معمولی مواجه شوم، اما پس از دیدن فیلم به این نتیجه رسیدم که تا چه اندازه در ژانر وحشت دست به ساختارشکنی زده است. این فیلم در ترکیببندیاش یک سر و گردن از فیلمهای پلیسی و سینمای وحشت معمولی که میشناسیم، بالاتر است؛ ساختار دراماتیک و داستانپردازانه این فیلم، دستکم در وجه درهم آمیختن واقعیت و رویا، بسیار با ظرافت شکل داده شده است. «داستان دو خواهر» در صحنههای بینالمللی بیش از ده جایزه جدی دریافت کرده است. این فیلم در آمریکا جزو آثار انگشتشماری به حساب میآید که به نمایش در آمده و پرفروش بوده که این امر برای یک فیلم شرقی موفقیتی بزرگ و فرصتی طلایی است.
حاجی مشهدی در بخش دیگری از این نشست گفت: این نخستین فیلم کرهای در ژانر وحشت به شمار میآید که آبشخور آن افسانههای شرقی و کرهای است و به نوعی دارای نگاه اسطورهشناسیست. اما کارگردان هیچگاه شبیه آثار کوروساوا، میزوگوچی آب و رنگی تماما شرقی به «داستان دو خواهر» نزده است و این بهدلیل توجه او به بازار جهانی بوده است. به جز معدود صحنهها، جایی از فیلم را پیدا نمیکنید که به زندگی غربی شباهت نداشته باشد. هیچ نشانه جزئینگرانهای از زندگی شرقی در فیلم نمیبینید و کارگردان قصد نداشته زندگی کرهای و شرقی را بازسازی کند. در واقع برای کیم جی وون مسائلی فراتر از ساختار واقعنمایانه یک درام مطرح بوده است؛ اینکه از طریق یکجور فریبکاری مخاطب را فریب دهد؛ با زمینهسازی در بنمایه درام، لایههایی ایجاد کند که تماشاگر را به این باور برساند که آنچه میبیند همین الان دارد اتفاق میافتد.
وی ادامه داد: در حالیکه در فصول پایانی فیلم است که تماشاگر متوجه میشود با سفر ذهنی شخصیت «سو-می» همراه بوده و هیچکدام از آن فضاها واقعی نبوده است. صحنههای واقعی فیلم را در لحظات ابتدایی میبینیم که یادآور آثار درایر و همینطور «سونات پاییزی» برگمان است. در این بخش فیلم هیچ نشانی از زندگی ژاپنی و کرهای یا از سینمای وحشت نمیبینید. احتمالا تماشاگر در ابتدای فیلم منتظر حادثهای است که رخ نمیدهد. زمانی که «سو-می» در حال پردازش ذهن خود است و آدمهایی در کنار خودش خلق میکند، متوجه میشویم او در حال کفاره دادن برای یک گناه است؛ گناهی که موجب روانپریشی و چند شخصیتی شدن او شده است.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: کارگردان فیلم به لحاظ فنی و شناخت رنگ و نور و سایه روشن، بسیار هوشمندانه عمل میکند؛ همچون «سرگیجه» هیچکاک، آنجا که سردی و سکوت برقرار است پسزمینه سبز و آبی میبینیم و آنجا که گرمی و شور زندگی جاریست پسزمینه به سمت نارنجی و سرخ میرود. هرجا که شک و تردیدی حاکم است و آتشی زیر خاکستر پا میگیرد، با رنگ خاکستری و سایه روشن مواجهیم. آنجا که صدایی ترسناک میشنویم، دوربین به اشیائی نزدیک میشود که رنگ خون دارند. کیم جی وون از این نشانهها بهره گرفته است، بدون آنکه درگیر کلیشهها شود. رفت و برگشتهای سریع که مانند ضربه شمشیر عمل میکند و صداهای تشدید شده، عناصر وحشتآفرین فیلماند. موسیقی نیز کاملا در خدمت فیلم است؛ جاهایی که رنگهای گرم و فضاهای شادی آدمها را میبینیم، موسیقی نیز شاعرانه و ملودیها خوشلحن میشوند. به محض اینکه فضا به سمت خون و خونریزی میرود، موسیقی به کل متفاوت میشود.
حاجی مشهدی افزود: در زیرگروههای ژانر وحشت معمولا دو گروه فیلم داریم که یکی از آنها که فراوانی بیشتری دارد، عمدتا مبتنی بر نگاه روانشناختی است. یعنی آسیبشناسی روحی و روانی آدمها را هدف قرار میدهد و ممکن است در کل فیلم حتی یک قطره خون نبینید اما حاصل کار ترسناک باشد. در گروه دوم که «اسلشر» نامیده شدهاند از آلات تیز و برنده استفاده میشود و تماشاگر نیز پیشاپیش از این موضوع خبردار است؛ اگر دورههای گذشته سینما را هم مرور کنیم، به زامبیها، ومپایرها، خونآشامها، قاتلان زنجیرهای و.. میرسیم که در فضاهای تاریک و روشن دست به جنایت میزنند. یعنی یک فضای نوآر بسیار تلخ میبینیم و سینمای سیاه همیشه با سینمای وحشت گره میخورد. در اغلب این فیلمها چیزی از کشتار و نابودی یا وسائل قتل میبینید. «داستان دو خواهر» بهطور ترکیبی از هر دو وجه استفاده کرده است.
وی ادامه داد: آنچه برای کیم جی وون در این فیلم اهمیت داشته، اینست که تماشاگر را صرفا دچار ترس نکند، بلکه با لحظهلحظههای فیلم درگیرش کند. به همین دلیل است که نمیتوانید یک لحظه هم از فیلم غافل شوید و مدام در پی سرنخهایی برای رسیدن به ریشههای ماجرا هستید. مساله فیلمساز این نیست که قتل چگونه رخ داده است، مساله پردازش یک ذهن بیمار است که چطور خود را در دو شخصیت میبیند؛ دو شخصیتی که با هدف تعریف شدهاند و دو روی خیر و شر یک آدم را به ما نشان میدهند.
این منتقد سینمایی افزود: «داستان دو خواهر» یک شاهکار درخشان نیست، اما قواعد بازی را بهخوبی رعایت کرده و در چینش اشیاء و عواملی که مربوط به اینگونه خاص سینمایی است خوب عمل میکند. این فیلم قرار نیست اشک مخاطب را سرازیر کند، بلکه میخواهد شما را با یک حادثه درگیر کند؛ وجه سرگرمی آن نیز قابل تقدیر است و از کلیشههای رایج تا حد زیادی پرهیز میکند. موسیقی و فیلمبرداری آن نیز در شرایط مختلف، با توجه به درونمایه و مضمون اثر، از خود انعطاف نشان میدهند. از یک فیلمساز به نسبت جوان، نباید بیشتر از این هم انتظار داشت. «داستان دو خواهر» در بسیاری از جشنوارههای بینالمللی مورد ستایش قرار گرفته و یازده جایزه کسب کرده و در آمریکا نیز فروش بالایی داشته است.
حاجی مشهدی در پایان گفت: همانگونه که در سینمای کمدی متناسب با مخاطب، شاهد عکسالعملها و واکنشهای متفاوتی هستیم و ممکن است کسی بیشتر یا کمتر از دیگری بخندد، در فیلمهای معمایی و جنایی و ترسناک نیز همین قاعده وجود دارد؛ به این ترتیب نمیتوان انتظار داشت تمام تماشاگران به یک اندازه دچار ترس شوند یا در نهایت فیلم را دوست داشته یا نداشته باشند.