فیلم مستند «ناگویاکاتسی» در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه برنامههای مستند سینماتک خانه هنرمندان ایران که با همکاری انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند برگزار میشود، سهشنبه 25 دی فیلم مستند «ناگویاکاتسی» به کارگردانی گادفری رجیو در سالن استاد شهناز به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور محمدرضا اصلانی و پدرام اکبری برگزار شد.
اصلانی در ابتدای این نشست گفت: رجیو در یک خانواده اشرافی ایتالیایی متولد شد. او صرفا فیلمساز نیست بلکه فعالیتهای مدنی زیادی را در آمریکا شکل داده است. رجیو حدود 14 سال روزه میگیرد و به انسان به مثابه یک موجود متعالی مینگرد و برای انسان روح قائل است. در این فیلم نیز به نظر میرسد انسان بیماده و شفاف است.
این مستندساز ادامه داد: رجیو فرای سنت روایت عمل میکند و از این تصاویر آرشیوی به مثابه تصاویر موجود جهان بهره میگیرد. رجیو سبکی خارج از تمام سبکهای سینمایی بهوجود آورده است. او کلام را حذف میکند و تصویر را به کلام تبدیل میکند. تصاویر ویژوال ارائه شده در این فیلم، در واقع بیانیهای علیه نابودی جهان است. او به ما نشان میدهد که جامعه چگونه از نگاه کردن محروم شده است، چشمان خود را بسته و وارد گردابهایی میشود که در فیلم میبینیم. رجیو ویرانگری بشریت را نیز حاصل زیبایی بشریت میداند؛ او بشریت را محکوم نمیکند، برخلاف آنچه معمولا در فیلمهای سیاسی میبینیم. بلکه آنرا بهشکل هشداری زیباشناسانه به بشریت عرضه میکند. به نظر رجیو، جهان را باید در کلیتش دید و او نگاهی انسانشناسانه دارد.
وی افزود: به نظر رجیو، یک اثر یک مفهوم از پیش ساخته نیست بلکه زمانی تبدیل به اثر هنری میشود که بتواند بیننده خود را خلاق کند، تا خودِ بیننده تفکر و معنا تولید کند، بهجای اینکه سازنده یک معنای از پیش ساخته را در اثر خود متعین کند. رجیو برخلاف دیکتاتوری مولف و دیکتاتوریهای نظاممندی عمل میکند که در سینمای داستانپرداز به جهان تحمیل میشود و در خدمت دیکتاتوریهای نظاممند جهان است.
کارگردان «آتش سبز» ادامه داد: یک اثر هنری یا فرهنگی، اثری است که مواجههاش با بیننده را برای خلق موضوع تعیین میکند، نه برای اینکه موضوع را به او تحمیل کند یا به او انتقال دهد. یک اثر هنری، در پی انتقال موضوع نیست. همانطور که عینالقضات میگوید شعر به خودی خود معنایی ندارد، بلکه آیینهای است که ما خود را در آن میبینیم و پیدا میکنیم. یعنی هر کس خودش را در شعر میبیند. بحثی که عینالقضات در قرن 11 میلادی مطرح کرده بود، امروز در جهان هنر مطرح است.
اصلانی اضافه کرد: قدرت هنر در اینست که میتواند در بیننده و مخاطبش خلق معنا کند، نه در خودش. اثر هنری خود را برای آیینگی آماده میکند و هر نوع معنا را از خود حذف میکند تا بتواند پذیرای هر معنایی باشد و آن معنا را گسترش دهد. این معادلِ بیمعنایی هنر نیست، بلکه به این معناست که هنر ذاتا میتواند معناها را گسترش دهد. در فیلمهای رجیو میتوان از بخشی از تصاویر معنایی دریافت کرد و از بخشی دیگر معنایی نگرفت. این قدرت دموکراتیک هنر است، بهجای اینکه قدرت دیکتاتورانه هنر باشد. این فرا رفتن از معناست برای گسترده کردن معنا، نه برای حذف معنا.
این کارگردان سینمای ایران در بخش دیگری از این نشست گفت: رجیو هر تصویری را به معنای یک پرتره مطرح میکند، حتی تصاویر لانگشات و کلی مانند کره زمین و کهکشان را. هر کدام از اینها یک پرترهاند، نه یک منظره. پرترههایی هستند که با یکدیگر مقابله میکنند و در همدیگر فرو میروند، با یکدیگر بحث میکنند و میجنگند و همدیگر را حتی حذف میکنند. «ناگویاکاتسی» جنگ پرترههاست، در عوض اینکه صلح پرترهها باشد. رجیو تحتتاثیر یک فلسفه الهیاتی است که از قرن 19 به بعد فیلسوفان مدرن الهیاتی مانند لویناس در آن شکل میگیرند. آنها در برابر فلسفه محض میایستند و مباحث جهان اسکولاستیک را مدرن میکنند. در اینجا انسان یک انسان مابَعدی است، بهجای اینکه انسان ماقبلی باشد.
اصلانی ادامه داد: لویناس در نظریاتش مساله چهره یا پرتره را مورد بحث قرار میدهد؛ اینکه هر چهره خودش را به مثابه یک پنجره مطرح میکند و اصطلاح پنجره برای لویسناس یک امر بنیادین است. هر چهره، پنجرهای به روی ما میگشاید و این پنجره با همان منظر ظاهری، در یک قاب قرار میگیرد، اما باز کردن این پنجره از هر قابی فراتر میرود. ما پرترهها را در قابهایشان میبینیم. هر پرتره در واقع تصویریست در درون ما، نه در بیرون ما. ما تصویر را میگیریم تا در درون خودمان تسخیرش کنیم. دیدن تسخیر کردن است. به این ترتیب، معنای عقلانیت در ما گسترش مییابد. ما با توقف بر پرترهها و چهرهها است که عقلانیت خود را شکل میدهیم.
کارگردان «جام حسنلو» افزود: اما هر چهره همزمان در برابر نگاه مقاومت میکند تا توسط ما تقلیل داده نشود. چون ما هر چهره را در قاب خودمان میآوریم و وجود ما به مثابه قاب، این چهرهها را در درون خودش فریز میکند، و آنها را پیشینی میکند، بهجای اینکه آنها را پسینی کند. لویناس میگوید چهره صرفا در صورت ما نیست، بلکه در کل بدن ماست، یعنی بدن ما به مثابه چهره. مرلوپونتی میگوید آگاهی عمومی در ظرفیت بدنی ما وجود دارد، نه اینکه فقط در مغز یا نگاه ما باشد. مادهی بدن ما، فشردهشدهی آگاهیهای درون حرکتی است. پس چهره سعی میکند به چنگ سوژه یا فاعل شناسا در نیاید و تبدیل به ابژه نشود تا در عوض، برابریِ فاعلهای شناسا را داشته باشیم. همواره جنگی میان چهره من و دیگر چهرهها وجود دارد.
وی ادامه داد: ما مسئولیت داریم که چهرهای را که میبینیم، زندانی خود نکنیم و آنرا در آزادیاش پذیرا باشیم. دیدن در اینجا هم به مثابه گریختن از مرگ است و هم به مثابه به مرگ کشاندن. و به گفته لویناس این مسئولیت اخلاقی ماست که چهرهها را نکشیم. و این یکی از قوانین دهگانه الواح موسی نیز است. ما با دیدن ممکن است قتل چهرهها را آغاز کنیم. پنجرهای که هر چهره به روی ما میگشاید، این قانون را به ما اعلام میکند که حق نداریم آن چهره را بکشیم.
اصلانی در پایان گفت: در کار رجیو، دیدن مسئولیت است. به همین دلیل، تصویر را به مثابه عکس مطرح میکند. روی اندرسون نیز عکاسی را وارد سینما میکند. یعنی تصاویر عکاسانه در سینمایی که غیرعکاسانه است. اگر عکس به مثابه گذشته است و مفهوم تاریخیت را در خود حفظ میکند، فیلم از تاریخیت میگریزد و به آینده پناه میبرد و ضد تاریخ میشود. مساله عکاسی در کار رجیو با وجود تمام تحرکش، ما را با جنگ تاریخ نیز مواجه میکند؛ تاریخ ویرانگری و تاریخِ ساختن. رجیو کلام را حذف نکرده است، بلکه تصویر را به کلام تبدیل کرده و ما با تصویر-کلام مواجهایم، نه صرفا با تصویر به مثابه شمایل. این تصاویر کدهایی نامعلوم و نامفهومند که در کنار یکدیگر مفهوم را میسازند، مثل خود زبان که در آن صداها به تنهایی معنایی ندارند و وقتی به یکدیگر وصل میشوند معنا تولید میکنند. رجیو میکوشد معنا را از تصویر حذف کند و آنها را به کدهایی تبدیل کند که در ترکیب با هم معنا را تولید میکنند.