فیلم «سه ماه تعطیلی» در خانه هنرمندان ایران نقد و بررسی شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در سیصد و هشتاد و سومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران و در دهمین برنامه از مجموعه «بازی بزرگان» دوشنبه 12 آذر فیلم «سه ماه تعطیلی» به کارگردانی شاپور قریب در سالن استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور سعید عقیقی و کیوان کثیریان برگزار شد.
عقیقی در ابتدای این نشست گفت: شاپور قریب هم آغاز به کارش عجیب است و هم سرنوشت عجیبی دارد؛ او کارش را با نوشتن «گنبد حلبی» شروع کرد. اما بعدها با توجه به سابقهای که در قصهنویسی و تئاتر داشت، کار خود را در سینما بهعنوان دیالوگنویس آغاز میکند. معروفترین کار او در مقام دیالوگنویس، فیلم «موطلایی شهر ما» است. قریب همچنین فعالیتهایی در عرصه فیلمنامهنویسی، دستیاری و.. در دهه 40 داشته است. به هر حال در مقام کارگردان، شاپور قریب با فیلم «رقاصه شهر» شناخته شد هرچند پیش از آن نیز دو فیلم ساخته بود.
وی ادامه داد: «سه ماه تعطیلی» نمایش محدودی در مراکز کانون پرورش فکری داشت و به اکران عمومی در نیامد. شاپور قریب گرایشی در فیلمسازی برای کودکان را دنبال میکند که در آن دوره کمتر سراغ آن میرفت. رگههایی از آنرا میتوان در «عمو سیبیلو» بهرام بیضایی میتوان پیدا کرد. منظور من فیلمهایی است که مخاطب آن واقعا بچهها هستند. در فرهنگ ایرانی بچهها به مسیری فرستاده میشوند که بزرگتر از آن چیزی که هستند به نظر برسند. در این مسیر هر آنچه آنها را به دنیای بزرگترها نزدیک میکند و آنها را بزرگتر جلوه میدهد، اهمیت پیدا میکند.
این منتقد سینمایی افزود: «عمو سیبیلو» و «سه ماه تعطیلی» اما چنین ویژگیای ندارند و از همین جهت است که آنها را دارای سلامت روان میدانم. چیزی در سینمای امروز ایران کم است که ما را مریض و غیرطبیعی کرده است؛ این کمبود در بخش عمده محصولات کانون پرورش فکری نیز دیده میشود. آن چیز، رواندرستی یا همان سالم بودن به لحاظ روانی است. و این همان چیزی است که در رابطه میان دختر و پسر فیلم «سه ماه تعطیلی» وجود دارد، اما مثلا در فیلم «چکمه» به کارگردانی محمدعلی طالبی دیده نمیشود. کلوزآپهای فیلم «چکمه» جاهایی خجالتآور است. بهطور کلی سینمای ایران در دورههای مختلف در مواجهه با دنیای کودکان، دچار یک روانرنجوری بوده است.
عقیقی ادامه داد: سینمای کودک در ایران دچار ویروس دیگری نیز بوده است که میتوان آن را تمثیل سیاسی نامید؛ این به معنای بد بودن فیلمها نیست، بلکه داریم از ویروسی صحبت میکنیم که متعلق به دنیای بزرگترهاست اما به سینمای کودک راه یافته است. اگر فیلمهای تولید شده در فاصله سالهای 1348 تا 1355 را نگاه کنیم، شاهد این تمثیلهای سیاسی اجتماعی تلخ راجع به شکست بچهها در انجام فعالیتهایشان هستیم. از «دار» رضا علامهزاده و «بد بده» محمدرضا اصلانی گرفته تا فیلمهای مسعود کیمیایی و «سفر» بهرام بیضایی و «مسافر» عباس کیارستمی دچار این ویروساند. تمام این فیلمها چیزهایی دارند که کودکان را از دنیایشان دور میکند؛ مثلا فاقد رگههای طنزآمیزند، جهان آنها تقریبا جهانی تمثیلیست، اگر واقعگرا هستند هم واقعگرای تراژیکاند یعنی شاهد شکست بزرگ یک انسان هستیم که مثلا به شکست انسان جهان سومی و.. برمیگردد. یعنی این فیلمها در واقع برای بچهها ساخته نشدهاند.
این مدرس سینما اضافه کرد: تنها استثنائات محصولات کانون که دچار چنین ویروسی نیستند، «عمو سیبیلو»ی بیضایی و «نان و کوچه» کیارستمی و «پرچین» ارسلان ساسانی هستند. در دیگر فیلمها جای خودِ بچهها خیلی سخت به دست میآید. یعنی فیلمهایی نداریم که روی ذهن بچهها و سلامت روان نوجوانان در زمینه ارتباطات اجتماعی و تجربیات انسانی کار کنند. یک دلیل این مساله شاید این باشد که کانون پرورش فکری در دهه 50 تبعیدگاه نیروهای اپوزیسیون است. دلیل دیگر اینست که آمادگی کافی برای پرداختن به این موضوعات وجود نداشت. حتی در فیلمهای خوبی مثل «ساز دهنی» و «انتظار» که باز هم فیلمهایی تمثیلی هستند. باز هم تاکید میکنم این حرفها به معنای خوب یا بد بودن فیلمها نیست.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «سه ماه تعطیلی» هیچ کجا به ما توضیح نمیدهد که شخصیت پسر از دختر خوشش آمده است؛ یک نگاه و کنش برای تمام موضوع کفایت میکند و این در حالیست که هیچکس جلوی فیلمساز را نگرفته که این موضوع را بسط دهد. اما شاپور قریب متناسب با سن شخصیتها و مخاطبانش رفتار میکند و این همان نکتهای است که «سه ماه تعطیلی» را مهم میکند. تا ابد میتوان راجع به ویژگیهای ساختاری و نقد فرمالیستی و.. حرف زد، اما ما چیزی پیش از تمام اینها لازم داریم؛ آنهم برخورد طبیعی با موضوع است که در اینجا به معنای روانشناسی درست بچه یا نوجوان است تا بتوان از او اکت مناسب گرفت.
عقیقی افزود: برای کار کردن در سینمای جریان اصلی ایران در دهههای 40 و 50 نخست نیاز داشتید خود را اثبات کنید؛ یعنی بر اساس فرمولهای رایج، فیلم پرفروش بسازید. از سوی دیگر هرچه فیلمها مبتذلتر بود، فروش بیشتری داشتند. مسیری که شاپور قریب طی میکند، به شکستهای پیاپی در جریان اصلی سینمای پیش از انقلاب میانجامد. حتی سراغ فرمولهای مختلف میرود، اما باز هم شکست میخورد. یک مورد جالب در این مسیر، ساخت فیلم «هفت تیرهای چوبی» در کانون پرورش فکری است که نمونه بامزهای از چند گرایش به حساب میآید؛ از جمله پرداختن به دنیای کودکان و حضور واضح رسانه در این فیلم. آنچه شاپور قریب در این فیلم تجربه میکند، نخست تجربه بازیهای کودکانه و برخورد با ژانر سینمایی و دوم، برخورد با ژانر ملودرام در دنیای کودکانه است. او با وجود آزادی، از فرمولهایی که در اختیار دارد به هیچ وجه سوءاستفاده نمیکند.
این منتقد سینمایی ادامه داد: به نظر من ایجاد این فضای سالم، اعتبار زیادی به کار قریب میبخشد. مثلا در «هفت تیرهای چوبی» و «سه ماه تعطیلی» سلسله چیزهای آموزشیای میبینیم که به لحاظ آموزشی سالماند. «سه ماه تعطیلی» دارای انواع پیامهای اخلاقی است، بدون آنکه کوچکترین اشارهای به آنها بکند. همینطور دارای انواع شیطنتهای بچهگانه است، بدون اینکه به ورطه درازگویی بیفتد. او به مخاطبش احترام میگذارد و صحنههای کلیشهای را ادامه نمیدهد. از کار شاپور قریب میتوان آموخت که چطور میتوان یک داستان را تبدیل به فیلم کرد، سلامت روان داستان را حفظ کرد، با مخاطب ارتباط برقرار کرد و حواستان باشد چه کسی ممکن است بیننده اول فیلمتان باشد.
وی اضافه کرد: شاید برخی فیلم را پیشپا افتاده بدانند، مثلا در استفاده از تکنیکی مانند زوم. در جواب میتوان گفت فیلمبردار فیلم مهدی امیرقاسم خانی است که در سینمای فارسی کار کرده بود و تکنیکهایش تقریبا همان تکنیکهایی است که پیشتر بکار میبرد. اما فراموش نکنیم که برای ساختن فضای این فیلم، به تراولینگهای تارکوفسکی یا تدوین آیزنشتاین نیازی نداریم. اتفاقا تکنیکهای سادهتری لازم داریم که صمیمیت فضا را راحتتر انتقال دهد و موقعیت را ملموستر کند. حتی برای مخاطب نوجوان لازم است استفاده بیشتری از موسیقی داشته باشیم تا در این فضا حرکت کند. خیلی مهم است که به مخاطب نوجوان چه میآموزیم؛ اگر به بچه 9 ساله بگوییم موسیقی باخ گوش بده و فیلم تارکوفسکی تماشا کند، عملا در سن 18 سالگی یک فرد روانی تحویل خواهیم گرفت. این شیوه تربیت ما را تبدیل به انسانهایی کاریکاتوری با سرهای خیلی بزرگ و تنههای خیلی کوچک میکند که توان نگهداشتن آن سر بزرگ را ندارد. پس لازم نیست زیاد نگران حرکت دوربین باشیم، مهم اینست که کنشهای فیلم تا چه اندازه میتواند روی مخاطب کودک و نوجوان موثر باشد.
عقیقی در ادامه توضیح داد: «سه ماه تعطیلی» فیلم بسیار سادهای است اما بهتدریج بهتر و عمیقتر از آن چیزی میشود که در نگاه اول به نظر میرسد. به گمان من بینندهای که با «هفت تیرهای چوبی» و «سه ماه تعطیلی» بزرگ میشود، احتمالا روان سالمتری دارد تا کسی که با «جومونگ» بزرگ شده است. طبیعتا «سه ماه تعطیلی» متعلق به یک دوران سپری شده است، اما این فیلمی مربوط به تجربیات آدم نوجوان آن دوره است. این فیلم به ما میگوید که عشق یک مفهوم سالم است و به نظر من این معجزه بزرگی است. شاید چنین مسائلی را بدیهی فرض کنید، اما اگر نگاهی به بخش اعظم فیلمهای کوتاه و بلند و مستند این سالها بیندازید، آنقدر نشانههای رواننژند و بیماریزا در آنها میبینید که لازم است هر هفته «سه ماه تعطیلی» ببینید تا اثرات این فیلمها را از بین ببرد. متاسفانه تمام سینمای ایران درگیری این بیماریهاست و سلامت روان ندارد.
وی در پایان گفت: «سه ماه تعطیلی» داستان سادهای دارد؛ شاید همان «پسر فقیر و دختر پولدار» باشد. اما هیچ کجای فیلم نمیبینید که این فقر و پولداری موجب فاصلهاندازی بین بچهها شود. شاپور قریب بدون اینکه توضیح بدهد، این فاصله را برمیدارد. «سه ماه تعطیلی» روان سلامتش را به بیننده منتقل میکند؛ هرچند داستان جدایی دو نوجوان است، اما به بینندهاش احساس نشاط میدهد و زیباییشناسی نیز مانع آن نمیشود. از «سه ماه تعطیلی» میتوان آموخت که چطور مخاطبتان را تشخیص میدهید؟ چگونه برای او داستان میگویید؟ و چطور در سطح فهم و شعور او داستان میگویید؟ و در نهایت، انسانهای مسنتر نیز به مرور زمان از فیلمتان لذت میبرند. چنین امکانی برای شاپور قریب در سینمای جریان اصلی وجود نداشت، اما خوشبختانه در «هفت تیرهای چوبی» و «سه ماه تعطیلی» امکانش برای او فراهم شد.