پانصد و شصت و نهمین برنامه سینِماتِک خانه هنرمندان ایران، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ به نمایش فیلم «نبودن» به کارگردانی علی مصفا محصول ۱۳۹۹ اختصاص داشت که با استقبال کمنظیری از سوی مخاطبان همراه شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور سحر عصرآزاد (مجری و منتقد سینما) و دکتر مهناز رونقی (عضو هیئت علمی دانشگاه و روزنامهنگار) در سالن استاد فریدون ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد. از نکات قابل توجه این برنامه، همراهی مخاطبان متعددی بود که در جلسه نقد و بررسی نیز حضور فعالی داشتند.
سحر عصرآزاد در ابتدای این مراسم گفت: پیش از شروع بحث لازم است توضیح دهم که قرار بود آقای علی مصفا در کنار ما باشد اما اتفاق ناگواری (که برای مادر ایشان) رخ داد سبب شد تا اکنون ایشان اینجا نباشد. لازم میدانم یادی کنم از خانم امیربانو کریمی که جدا از اینکه مادر آقای مصفا است، استاد ادبیات، شخصی فرهیخته، اندیشمند و بسیار تاثیرگزار در حوزه ادبیات و فرهنگ بود که در بزنگاههای تاریخ معاصر، با واکنش خود تاثیرگزار بوده است. فکر میکنم اکنون ایشان هم در کنار ما حضور دارند. روحشان در آرامش.
دکتر مهناز رونقی در ادامه این مراسم گفت: قبل از اینکه راجع به فیلم صحبت کنم باید به دو موضوع اشاره کنم. اول در مورد از دست دادن یکی از بانوان فرهیخته جامعهی علمی ما؛ خانم دکتر امیر بانو کریمی. متاسفانه اکثرا در اخبار نوشته بودند که مادر علی مصفا فوت کرد. این عادت همیشگی ماست. همانطور که وقتی از دکتر سیمین دانشور حرف میزنیم، او را به جلال نسبت میدهیم. پیش از هرچیز باید متوجه باشیم که اگر کسی چون دکتر امیر بانو کریمی نبود، علی مصفایی هم این چنین خوب و نجیب رشد پیدا نمیکرد. خانم دکتر کریمی درباره افول فضا و حوزه دانشگاهی نظراتی داشت و آثار بسیاری را در حوزه ادبیات خلق کرده بود. در واقع او فردی پویا در این حوزه بود. یادشان را گرامی میداریم. فکر میکنم ایشان با آثار بسیار وزینی که دارد، کنار ما هستند و میمانند.
او افزود: جمعیت زیادی که امروز برای این برنامه حضور پیدا کردهاند، نشان میدهد که سلیقه مخاطب ایرانی، همچنان سلیقه درستی است. در واقع آنها تشخیص کار خوب را میدهند و برای دیدن کار خوب اشتیاق دارند. هرچند که میدانید این کار اکران نشده و تنها در پلتفرم فیلیمو به نمایش درآمده است.
عصر آزاد با اشاره به یکی از یادداشتهای امیربانو کریمی با عنوان «کار ملک از نابِسامانی زِ میزان گذشت»، آن را مصداق بسیاری از حرفها و گلایههای روزمره مردم دانست و گفت: فیلم نبودن سومین فیلم آقای علی مصفا بوده و به نوعی سهگانه ایشان را شکل میدهد. زیرا مضامین مشترکی در آنها وجود دارد. اگر بخواهیم سرتیتروار به آنها اشاره کنیم، روح جستوجوگری قهرمانی که به صورتی گذشته و حال خود را باهم پیوند میدهد و آزمونی را از سر میگذراند تا به خودشناسی و باور جدیدی از خود برسد، از جمله مولفههایی است که در کارهای ایشان تکرار شده است. علاوه بر این، حضور قهرمانی که همواره درگیر یک زندگی عاطفی و شکستخورده است، از جمله نکات تکرار شده در فیلمهای ایشان است.
او افزود: همچنین تداخل زمانی، علاقه و سلیقهای که ایشان در ارجاع دادن به هنر و ادبیات، مفاهیم سیاسی و اجتماعی در لفافه و در قالب فیلمی که پرورش داده، دارد. این فیلم هم در لایه رویی و هم در درون خود خیلی نزدیک میشود به اینکه اثر تا جای ممکن شخصی شود. در واقع این فیلم از الگوی آشنای فیلمهای خودشناسی که قرار است در آن کاراکتر یک مسیری را طی کند و تغییر جغرافیا دهد اما در عین حال رجعتی که به گذشته دارد کمک میکند تا در زمان حال گرهای از ذهنش باز شود، پیروی میکند.
رونقی در ادامه این نشست گفت: با چند کلید واژه در این کار رو به رو هستیم که در انتها به آن میرسیم. فقدان، هویت، رفتن، کوچ، سفر و خیلی چیزهای دیگر از جمله این موارد است. اگر ما بحث را بر این بگذاریم که هویت نقطه اصلی و مرکزی این اثر است، باید بپذیریم که فیلمی مدرن است اما این اثر از این اتفاق فراتر رفته و فیلمی پست مدرن میشود. پست مدرن بودن فیلم، ساختار شکنی، بحثهای شالودهشکنی و چیزی که ما در نگاه دِریدا میبینیم، در فیلم «نبودن» دیده میشود. فیلم خیلی زیاد جا دارد که با نگاه فلسفی به آن پرداخته شود.
این استاد دانشگاه در ادامه بیان کرد: در واقع این اثر به صورتی است که از زاویه دید حوزههای مختلف میتوان درباره آن حرف زد. یعنی از حوزه روانشناختی، نشانهشناختی و بحثهایی چون یونگ باتوجه به کهنالگو سفر قهرمانی و بحث تاریخی و.. میتوان درباره آن صحبت کرد. فیلم «نبودن»، فیلمِ قابل تاملی است. زیرا در آن تفکر وجود دارد. شاید بگویید در اکثر آثار این چنین است ولی اینطور نیست. باوجود اینکه فیلم بیان شخصی علی مصفا را با خود دارد، اما فیلم آوانگاردی است. وقتی فیلم را میبینیم، متوجه میشویم که آن کارگردانی مولف کار کرده است. یعنی کارگردانی که صاحب سبک است و مولفههای خودش را در سینما دارد. مولفههایی که به نوعی در فیلمهایش تکرار میشود. این مولفهها در هر کدام از سه فیلم او به شکلی وجود دارد.
او ادامه داد: فیلم بحث بافت ایدئولوژیک و روانشناختی دارد اما پیش از همه اینها، قصه دارد. چیزی که ما خیلی اوقات در سینمای قابل تامل خود نمیبینیم. یعنی مصفا توانسته بحث روایی و داستانی را به گونهای پیش ببرد که ما را با خودش همراه کند. قصه او به صورت مصنوعی به فیلمنامه سنجاق نشده است، بلکه تار و پود آن مانند فرش بافته شده است و از همین رو به دل مینشیند.
رونقی در ادامه صحبتهایش گفت: وقتی فیلم «نبودن» را دیدم، بعد از مدتها حس کردم فیلم خوبی دیدم. فیلمی که به من قصه، لوکیشن، صحنههای زیبا میدهد و موسیقی خوب دارد. اگر بگوییم فیلم یک درام معمایی راز آلود است، این کشش را در مخاطب ایجاد میکند تا آن را دنبال کند و متوجه شود که قرار است چه چیزی به او بگوید. کارگردان در این اثر، از لحاظ زیباییشناسی تمام آن چیزهایی را که ما میتوانیم درباره کارهای فرمی بگوییم را انجام داده است. در نهایت باید بگویم، دوربین به نرمش و کندی حرکت میکند. میزانسنهای عالی که آن را در فضاهای پنجره، پرده و پرندهها میبینیم. قاببندیهای خوب و مواردی از این دست، یک کار مینیمال شسته و رفته را نتیجه داده است.
عصر آزاد در ادامه این برنامه بیان کرد: شما هم به سفر قهرمان و اینکه فیلم رویکرد مدرن و پست مدرنی دارد، اشاره کردید. نکتهای که در این فیلم وجود دارد این است که با وجود اینکه این اثر از الگویی آشنا پیروی میکند، اما فیلمساز در درون این درام در هم تنیده، یک پدری را در نظر گرفته که میتواند نماد و تمثیل از هر ذهنیتی در هر فردی باشد. سه دیدگاه در مورد پدر وجود دارد که من در فیلم کشف کردهام. پدری که برای خود روزبه بت است و برای برادر ناتنیاش، آدمی منفور و برای دوستانی، به صورتی است که به آن لقب دجال دادهاند. اما کاراکتر پدر در طول فیلم تعدیل میشود، مثلا نگاه روزبه به او به عنوان قهرمان، پایین آمده و زمینی میشود. این تجربه برای ولادمیر نیز با قرار گرفتن روزبه در جایگاه آن رخ میدهد و نفرتش تعدیل میشود.
رونقی در ادامه این برنامه گفت: فیلم از مدرن عبور کرده و به پست مدرن میرسد. اما به چه دلیل؟ به ارتباط روزبه و ولادمیر اشاره کردید. حتما صحنه خودکشی ولادمیر را به خاطر دارید. اگر حرکت دوربین در آن لحظه را به خاطر داشته باشید، میدانید که دوربین به آرامی به سمت پایین حرکت میکند و ما در پایین جنازهای را نمیبینیم. یعنی تعلیق از همان جا شروع میشود که خب جنازه این آدمی که پرت شد، کجاست؟ و به جای آن ما روزبه را با چمدان در آن پایین میبینیم. ما اصولا در مجموعه کار، یکیشدهگی بین ولادمیر و روزبه میبینیم.
او افزود: بنابراین وقتی میگوییم کار را از نگاه دریدا نیز میتوانیم نگاه کنیم، به این دلیل است که دریدا در بحثهای واسازی و شالودهشکنی خود میگوید که معنا همیشه در یکقدمی ما میایستد. آن چیزی که ما آنجا میبینیم، این است که همانطور که در روایت هم، دو اول شخص، روزبه و ولادمیر را داریم، اینکه آیا ما یک راوی یا دو راوی داریم و یا اینکه راوی قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد کیست؟ همه این موارد نشانگر این است که ما با یک پیرنگ و قصه مشخص خطی ارسطویی و کلاسیک رو به رو نیستیم. ما با دنیایی از تعلیقها، تردیدها، سرگردانیها و پرسشها روبه رو هستیم.
این روزنامهنگار در ادامه عنوان کرد: چیزی که در مورد برادرها گفته شد، در مورد پدر هم، به همین صورت است. پدر ابتدا قهرمان است و بعد برای روزبه تبدیل به ضد قهرمان میشود ولی در نهایت مشخص میشود که پدر عکسهای مخفی را نگرفته و دوست او این کار را انجام داده است. یعنی از سویی هویت سیاسی پدر تصحیح میشود. بنابراین میبینید که شما دو مرتبه بین اینکه این آدم قهرمان است یا خیر؟ معلق میمانید. ما مرتب از یک نشانه به نشانه دیگری میرویم که معناهای متفاوتی را نتیجه میدهد. این موارد گیجکننده نیست، بلکه ما را به اینجا میرساند که در هر قصهای، روایتهای متفاوتی وجود دارد که اگر به رمزگشایی از آنها بپردازیم، متوجه میشویم هیچ شخصیت سفید یا سیاهی وجود ندارد و همیشه پس و پشت چیزی، دنیایی از اتفاقها وجود دارد.
رونقی در پایان گفت: اینکه در قصه میبینیم، این بوده که نهایتا این بیننده است که معانی را بر اساس فرهنگ تصویری خود تفسیر میکند. انتهای قصه هم به همین صورت است. وقتی روزبه پنجره را باز میکند، باز هم شما نمیدانید که اتفاق چگونه خواهد بود. و شما باز هم با یک تعلیق فیلم را به پایان میرسانید.