در چهارصد و سی و پنجمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه 3 تیر فیلم «مانون» به کارگردانی هنری ژرژ کلوزو در سالن استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور آزاده جعفری و کیوان کثیریان برگزار شد.
جعفری در ابتدای این نشست به کارنامه فعالیت هنری کلوزو اشاره کرد و گفت: کلوزو پیش از کارگردانی سالها در سینما مشغول به فعالیت بوده و در پشت صحنه، معماری اصلی برخی فیلمها به حساب میآمده که کارگردانی آنها را بر عهده نداشته است. او مدتی نیز در برلین مشغول به کار بوده و بنابراین از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و بهطور مشخص از فریتز لانگ تاثیر زیادی گرفته است. کلوزو بهخصوص در فیلمهای اولش تحتتاثیر سینمای اکسپرسیونیستی آلمان بوده است؛ نورپردازیهای دراماتیک، تضاد خیلی شدید میان تاریکی و روشنی، زاویههای دوربین عجیب، نماهای تراولینگ و تعقیبی و.. از ویژگیهای کار اوست. او بهویژه تحتتاثیر جنبه تاریک و کثیفی بوده که فریتز لانگ از زندگی تصویر میکرده است. اما شاید مهمترین اتفاق در زندگی کلوزو، ابتلا به بیماری سل و بستری شدن در آسایشگاه بود که خود آن را «مدرسه» مینامد؛ جایی که او متوجه رفتار آدمها شد. آسایشگاه محیطی ایزوله است و در آن آدمها جنبههایی از وجودشان را آشکار میسازند که در محیطهای بیرونی احتمالا پنهان میماند.
وی ادامه داد: محیطهای بسته و سازمانی مثل مدرسه، پانسیون، بیمارستان و.. را در بیشتر فیلمهای کلوزو میبینیم. داستان فیلم اول او «قاتل در شماره 21 زندگی میکند» در یک پانسیون میگذرد، فیلم «کلاغ» در یک شهر خیلی کوچک، «شیطانصفتان» در یک مدرسه شبانهروزی، «جاسوسها» در یک بیمارستان روانی و «حقیقت» در دادگاه میگذرد. «مانون» در پاریس میگذرد ولی شخصیتهای اصلی فیلم در کشتی، یعنی یک محیط بسته، حضور دارند و در واقع در آنجا گرفتار شدهاند. همواره این محیطهای بسته برای کلوزو شرایطی فراهم کردهاند که بتواند سویه تاریکتر آدمها را به نمایش بگذارد. او آدمها را روانکاوی نمیکند، ولی جنبههایی از آنها را نشان میدهد که پنهان و تاریکاند. به همین دلیل کلوزو را فردی بدبین و انسانستیز میدانند که واقعا هم همینطور است. برخی او را زنستیز میدانند که در فیلمهایش نیز نشانههایش را میبینیم؛ کلوزو در فیلمهایش معمولا زنان را تحقیر میکند و تصویری کلیشهای از آنها ارائه میدهد. البته نباید فراموش کنیم که در آن دوران نقد فمینیستی وجود نداشته است و با نگاه امروزین، بسیاری از فیلمهای آن دوران زنستیز به حساب میآیند، از جمله فیلمهای آلفرد هیچکاک. ضمن اینکه کلوزو فراتر از زنستیز بودن، انسانستیز بوده است و مردها نیز در فیلمهایش انسانهایی ضعیف و خطاکار و تباهند. از این جهت او با فیلمسازانی که در سالهای بعد برتری را به مردانگی میدادند، تفاوت دارد.
این منتقد سینمایی افزود: مهمترین دورنمایه فیلمهای کلوزو را شاید بتوان خباثت انسانها دانست. نمایش سویههای تاریک وجود انسانها مثل بزدلی، حقارت، ترس، حسادت و.. جزو ویژگیهای مشترک آثار اوست. آدمهای کلوزو معمولا دچار بیماریهای بدنی/روحی هستند، همانطور که کلوزو از بیماری بدنی نیز رنج میبرد. مساله عشق و حسادت و خیانت در فیلمهای او نقش مرکزی دارند، مثلا در «مانون»، «کلاغ»، «شیطانصفتان»، «حقیقت»، «مقر پلیس پاریس» و.. کلوزو یک فیلم جاهطلبانه ناتمام به اسم «دوزخ» نیز دارد، که در سال 2009 مستندی درباره آن ساخته شد، و محور اصلی آن فیلم هم مساله خیانت است.
جعفری ادامه داد: در «مانون» هم شاهد عشق وسواسگونه، حسادت، خیانت و.. هستیم؛ بسیاری از آثار کلوزو، از جمله «مانون»، اقتباسیاند؛ اما او در اقتباسهایش متن را ویران میکند و کار جدیدی ارائه میدهد. این امر باعث نارضایتی نویسندهها نیز شده بود. در «مانون» او پسزمینه فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم را وارد کار میکند؛ یعنی دورانی که فرانسه از نظر اخلاقی و اقتصادی فروپاشیده بود و همین را در شخصیتهای فیلم میبینیم. «مانون» بهعنوان منفیترین شخصیت فیلم فردی ریاکار و دروغگو و.. است؛ اما بقیه آدمها هم برتری خاصی بر او ندارند، به جز کاپیتان کشتی. حتی شخصیت «رابرت» که به جبهه مقاومت فرانسه تعلق داشت نیز عشقی وسواسگونه دارد و دست به جنایت میزند. کلوزو به این ترتیب تصویر ایدهآل ساخته شده از جبهه مقاومت را درهم میشکند.
وی اضافه کرد: من در فیلم «مانون» چندان مایههای مذهبی نمیبینم و آنرا فیلمی زمینی و مادی میدانم. اما به هر حال کلوزو به ما نشان میدهد که چگونه معصومیت و پاکی پسری که به جبهه مقاومت تعلق داشت، بهتدریج از دست میرود. اما او اعتقادی ندارد که یک سمت ماجرا شر و سمت دیگر آن خیر است. در اتفاقاتی که در پاریس رخ میدهد، ما نمیتوانیم «مانون» را کاملا مقصر و «رابرت» را کاملا بیگناه بدانیم.
این منتقد سینمایی در ادامه گفت: یکی دیگر از ویژگیهای مشترک آثار کلوزو که در «مانون» نیز میبینیم، مفهوم بهشت و جهنم است. البته نه آن بهشت و جهنم کاتولیکی مذهبی، بلکه آن چیزی که آدمها در همین جهان تجربه میکنند و معمولا هم از آن گریزانند. فیلم «مزد ترس» اساسا در یک جهنم شروع میشود، در یک شهر کوچک واقع در آمریکای جنوبی، و آدمها میخواهند از آن فرار کرده و به بهشت برسند. در «شیطانصفتان» و در همان لحظات آغازین فیلم در دیالوگ میان دو شخصیت زن از جهنم زمینی صحبت میشود. کلوزو همواره این جهنم را در فیلمهایش میسازد و این امید نیز وجود دارد که آدمها به بهشت برسند، اما در نهایت به بهشت نمیرسند و پایان فیلمها تاریک و بدبینانه است. در «مانون» نیز وقتی در پایان به آن بیابان میرسند، نماد جهنم زمینی است؛ در حالیکه آن مسیر را در کشتی تحمل کرده بودند تا به بهشت برسند.
وی سپس اظهار داشت: نبوغ و دقت کلوزو در طراحی صحنهها بینظیر است. مثلا صحنه کشته شدن مانون خیلی دقیق طراحی شده است و ایده کلوزو را تکمیل میکند؛ دوگانگی بین مانون و رابرت که هم حامی یکدیگرند و هم به یکدیگر صدمه میزنند. رابرت قصد دارد سپر بلای مانون شود، اما در عمل مانون سپر بلای او میشود و جان میسپارد. یکی از ناامیدکنندهترین پایان فیلمهای کلوزو را در صحنه پایانی «مانون» میبینیم. کلوزو تمام این صحنهها را بهدقت طراحی کرده و به همین دلیل نیز مورد حمله منتقدان موج نو قرار میگیرد که میگفتند او در کارهایش بداههپردازی ندارد. تعدادی از منتقدان «مانون» را جزو بدترین فیلمهای کلوزو میدانند، هرچند یکی از فیلمهای محبوب کلوزو بود. او این فیلم را بر اساس رابطه عاشقانه خودش ساخته بود و در مصاحبهای گفته این فیلم را با تمام قلبم ساختهام. عشقی که در اینجا تصویر میشود وسواسگونه و عجیب و غریب است و اساسا متوجه نمیشوید چرا بهوجود آمده است.
جعفری افزود: ژاک ریوت میگفت کلوزو با پول فاسد شده است و تروفو معتقد بود واقعیت زندگی در فیلمهای او خیلی سطحی است؛ دیوارها تاریک است، آدمها بدبختند، لباسها کهنه پارهاند و.. پس تکلیف احساسات و ژستها چه میشود؟ او آنقدر صحنهها و بازیگرانش را کنترل میکند، که در فیلمهایش ژستهای آزاد و رها نمیبینیم. صحنهها را خیلی خوب میسازد، ولی نمیتواند یک ژست را با رهایی در ذهن ما ماندگار کند. این نقدها بر کلوزو اثرگذار بود و بعدها گفت «مانون» را زیاد دوست ندارم. به همین دلیل نیز قصد کرد فیلم «دوزخ» را بسازد که در آن دیگر از محافظهکاریهای او خبری نیست. در حق کلوزو اجحافهایی نیز صورت گرفت؛ تروفو پس از فیلمساز شدن، به کلوزو نامه مینویسد و انتقاداتشان نسبت به او را اشتباه میداند و از کلوزو میخواهد دوباره فیلم بسازد.
وی در پایان گفت: بحث مولف بودن کلوزو نیز پیچیده است. کلوزو چندان در آن تعریف از فیلمساز مولف که موج نوییها مطرح کردند، جا نمیگیرد. او فیلمسازی بود که در سبک کلاسیک فرانسوی و در ژانر کار میکرد. در آثار او مولفههای مشترکی وجود دارد، اما همزمان دارای ویژگیهاییست که آنها را بهکل از هم متمایز میکند. این اواخر بحثهایی در جریان بوده مبنی بر اینکه شاید مولفههایی در این فیلمها وجود داشته که بهخوبی دیده نشده است و جای کار دارد. فیلمهای آخر کلوزو از جمله «حقیقت» و «زنان به زنجیر» فیلمهای متفاوتی بودند؛ او دست به ریسک زده، با رنگ کار کرده و فیلم صحنههای عجیبی دارد. بهشخصه معتقدم چیزهایی در فیلمهای او نادیده باقی ماندهاند. از جمله میزانسنهای خیلی خوبی که در «مانون» میبینیم را نباید اینگونه تعبیر کنیم که کلوزو صرفا برای جذب تماشاگر سراغ راهکارهایی مشخص رفته باشد.