فیلم مستند «تنگراه» در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه برنامههای مستند سینماتک خانه هنرمندان ایران که با همکاری انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند برگزار میشود، سهشنبه 1 خرداد فیلم مستند «تنگراه» به کارگردانی مهوش شیخالاسلامی در تالار استاد شهناز به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور مهوش شیخالاسلامی و پدرام اکبری برگزار شد.
اکبری در ابتدای این نشست گفت: شیخالاسلامی به دو عنصر در فیلمهایش توجه ویژهای دارد؛ نخست انسان ایرانی و دیگری بوم و سرزمینش با تمام ویژگیهای فرهنگیاش. گاه تجلی آن را در زندگی یک پیرمرد در جنوب کشور میبینیم و گاه در زندگی دو جوان بیمار که در فیلم امروز دیدیم.
پس از آن شیخالاسلامی درباره روند ساخت مستند «تنگراه» گفت: بخشی از فیلم «تنگراه» را امروز ندیدیم که به معرفی این افراد، نوع بیماریشان و محیط زندگی آنها مربوط میشد. ساخت این مستند حدود 6 ماه به طول انجامید که سه ماه و نیم آن در استان گلستان سپری شد. پس از زمانی که با دو شخصیت حاضر در فیلم طی شد، به این نتیجه رسیدم که یک دوربین در اختیار هر کدام از آنها قرار دهم تا تنهایی خود را داشته باشند و هرآنچه دوست دارند را در برابر دوربین بیان کنند. کار با این دوربینها آسان بود و عملا تبدیل به یک دوست برای آنها شد. مطمئنم چیزهایی که در برابر دوربین گفتهاند را نه مقابل من و نه هیچکس دیگر به اینصورت به زبان نمیآوردند. در حین انجام فیلمبرداریها، هفتهای یکبار راشها را میدیدم و ایرادات را به آنها گوشزد میکردم. پس از فیلمبرداریهایی که در گلستان داشتیم به تهران آمدیم و در تهران حال یکی از آنها بهشدت وخیم شد و قادر به فیلمبرداری نبود، بنابراین از اینجا به بعد فیلمبرداری را برادرانش انجام میدادند.
وی ادامه داد: نحوه کار من در حالت عادی با آنچه در این فیلم دیدم متفاوت است؛ کلاسیکتر کار میکنم و نگاهم بیشتر به طبیعت است و اساسا فرم فیلمهایم متفاوت است. اما «تنگراه» باید به این شکل ساخته میشد، با همین شکل فیلمبرداری و با همین کیفیت پایین صدابرداری. به نظرم صداقت فیلم در همین است که «یعقوب» و «نیسی» خودشان صحبت کردند، احساساتشان را به نمایش گذاشتند و کسی در آن دخالت نکرد.
این مستندساز سپس در پاسخ به سوالی در خصوص حضور نه چندان پررنگ دکتر بسکی در فیلم گفت: از دکتر بسکی زیاد فیلم گرفتم؛ او چندین نفر از بستگان نزدیکش را در اثر بیماری سرطان از دست داده و خود به خامخواری روی آورده بود. به درختان عشق میورزید و در مایملکهایش در نقاط مختلف کشور درختان فراوانی کاشته بود و دیگران را هم به درختکاری تشویق میکرد. فیلم پتانسیل این را داشت که سهم بیشتری برای دکتر بسکی در نظر بگیرد، اما همیشه سعی کردهام عقیدهام را به فیلم تحمیل نکنم. برای پرداختن به دکتر بسکی، فیلمهای دیگری میتواند ساخته شود.
شیخالاسلامی در پایان درباره عدم نمایش مرگ سوژههای فیلم توضیح داد: یک ماه در اهواز در کنار «نیسی» بودم تا زندگیاش به پایان رسید. به گمانم نیازی به نمایش مرگ نبود، چون مشخص است که چه اتفاقی در انتظار آنهاست. اما آنها هنوز زندگی را شیرین میدیدند و نمایش این برای من زیباتر بود تا اینکه مرگ آنها را به تصویر بکشم. لزومی هم نداشت بیننده شاهد تمام این لحظات دردناک و زجرآور باشد.