فیلمهای مستند «بم، روز سوم، روز دهم» و «بم، یازده سال بعد» در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفتند.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه برنامههای مستند سینماتک خانه هنرمندان ایران که با همکاری انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند برگزار میشود، سهشنبه 18 دی دو فیلم مستند «بم، روز سوم، روز دهم» به کارگردانی سیفالله صمدیان و «بم، یازده سال بعد» به کارگردانی محمدسعید محصصی در سالن استاد شهناز به نمایش در آمدند. پس از آن نیز نشست نقد و بررسی فیلمها با حضور سیفالله صمدیان، محمدسعید محصصی و پدرام اکبری برگزار شد.
صمدیان در ابتدای این نشست گفت: زمانی که خود را به بم رساندم سه روز از زلزله میگذشت؛ در آنجا آخرالزمان را دیدم که یک درصد از آن هم در فیلم نیامده است. با وجود گذشت چند سال، هنوز هم آن میزان وهم و سکوت پر از درد و شیون بیصدا باورکردنی نیست. تمام تلاش خود را انجام دادم که به دام رمانتیزم و برانگیختن فوری احساسات نیفتم ولی کمتر از آنچه در فیلم میبینیم، امکانپذیر نبود. «بم، روز سوم، روز دهم» یکی از فیلمهای عزیز من است و یکی از دلایل آن سکوت میانه فیلم است. در آن قسمت فیلم بکارگیری صحبت و موسیقی و.. برخلاف واقعیت فیلمسازی مستند بود.
این مستندساز ادامه داد: پس از آن دو بار دیگر نیز به بم سفر کردم؛ در روز چهلم زلزله و نه ما پس از زلزله. در ماه نهم همراه با یک گروه فیلمساز بودم که از خانه سینما عازم بم شده بودند. این امکان وجود داشت که تصاویر خوبی از مواجهه مردم با این فیلمسازان و همدردیهای غیربازیگرانه آنها با مردم را وارد فیلم کرد، اما تصمیم گرفتم تدوین فیلم را دیگر ادامه ندهم و آنرا متوقف کنم. چون روند نگرش به زلزله بم من را ناامید کرده بود، شبیه به آنچه اکنون در مورد زلزله کرمانشاه شاهدیم. تدوین فیلم به گونهای بود که در پایانبندی، گذشتهای را بهجای آینده جا زده بودم و آرزو میکردم که بم دوباره به وضع سابق خود برگردد. به همین دلیل تصاویر سیاه و سفید را به تصاویر رنگی تبدیل کردم. اما در واقعیت، فاصله زیادی تا این آرزو وجود داشت. بنابراین تصاویر سفر سوم را بهعنوان آرشیوی مسکوت نگه داشتهام و امیدوارم روزی آنها به فیلم اضافه شود و آنرا کامل کند. ضمن اینکه من معمولا در فیلمهایم به لحاظ فیزیکی به انسانها اینقدر نزدیک نمیشوم، اما بهدلیل همراه نداشتن تجهیزات ناچار شدم به افراد نزدیک شوم تا نریشن فیلم شکل بگیرد.
پس از آن محصصی در توضیحاتی گفت: در زمان وقوع زلزله بم، کارمند فولاد مبارکه بودم و مقامات شرکت را مجاب کردیم که از طرف یکی از صنایع پیشرو کشور راهی بم شویم. در آن زمان با امکانات و تجهیزات شرکت فولاد به بم رفتیم و حدود چهل روز و یکسال بعد نیز مجددا رهسپار بم شدیم. حاصل این سفرها دو فیلم کوتاه بود که یکی از آنها شخصیتمحور شد. در آنجا با بنیاد کودک و دیگر نهادها آشنا شدم و تماسم با آنها برقرار ماند. در ادامه چهار داستان کوتاه و نیمهبلند نیز نوشتم. زلزله بم یک شوک فکری بود که تمام کار و ذهن من را تحتتاثیر قرار داد.
وی افزود: ده سال پس از زلزله که بم رفتم تصورم این بود که میتوانم بهراحتی با افراد ارتباط بگیرم و کار را پیش ببرم؛ اما در لحظه فیلمبرداری با شرایط متفاوتی روبرو شدم و دوباره به نقطه صفر برگشتم و تحقیقات را از اول آغاز کردم. در تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که بهرغم ظاهر زیبای بم، این شهر از درون بیمار است و اهالی شهر از یادآوری زلزله فراریاند. اهالی شهر هر روز و هر ساعت با خاطره تلخ زلزله زندگی میکنند. به نظر من در حق شهر بم و مردمش ظلم شد؛ از چند سال پس از وقوع زلزله، به طرق مختلف و با بهانههای عجیب، فعالیت انجمنهای داوطلب را محدود و ممنوع و آنها تعطیل کردند. این فضای امنیتی کماکان ادامه دارد و باعث شده شهری که میتوانست زنده شود و بیماریهای روحی را پشت سر بگذرد، بهرغم کالبد زیبا، روان بیماری داشته باشد.