نخستین نشست نقد و بررسی فیلمهای تجسمی فجر دوشنبه 8 بهمن با حضور محمدرضا اصلانی برگزار شد و در این نشست اصلانی درباره فیلم «ناقوسها و صلیبها» ساخته «لخ ماجوسکی» که بازسازی فضای نقاشیهای «پیتر بروگل» بود، سخن گفت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، محمدرضا اصلانی منتقد و مستندساز در نشست اولین روز نمایش فیلمهای هفته تجسمی فجر گفت: متاسفانه تعداد کارگردان ها و فیلمنامه نویسانی که شعر را می شناسند انگشت شمار است و بیشتر فیلم سازان ما به جای دیدن و ساختن به تعبیری به بساز بفروشی روی آورده اند.
او افزود: فیلم «ناقوسها و صلیبها» لایههای متعددی دارد. این فیلم دارای سه لایه بود که سه دوره را در خود تمثیل میکرد اما با توجه به اینکه تمثیلهای پنهان در فیلم برای اغلب حاضران شناخته شده هستند، من درباره نقاشی و سینما صحبت خواهم کرد
او ادامه داد: ما با دو زبان در جهان خودمان مواجه هستیم که یکی کلامی است. در حقیقت زبان کلامی جهان را در مجرد آوا و صدا اختراع، و می زایاند؛ در واقع زبان حاصل جهان خود است. امروزه بسیاری از زبان شناسان و روانشناسان این مساله را مطرح میکنند که زبان ارجاعی به جهان نیست بلکه جهان ارجاعی به زبان است.
اصلانی افزود: زبان بصری بازتاب چیزی است که ما با آن مواجه میشویم. در واقع به مثابه امری دیگر و وانمود نحوی نگاه ماست زیرا نگاه ما به جهان تصویر میدهد و تصویر جهان را ممکن میسازد؛ از این وجه تصویر امری تعبیر پذیر است، بنابراین بین گفتن کلمه آفتاب و دیدن آن تفاوت بنیانی وجود دارد و این دو یکدیگر را کامل میکنند.
او، زبان بصری را دارای قابلیت کشف خواند و گفت: در واقع زبان بصری کشف میکند. در حقیقت ما با واقعیت وجود جهان رو به رو هستیم اما مواجه نیستیم زیرا ما با وقوع خودمان مواجه هستیم.
او خاطرنشان کرد: حتی رامبراند در چهره نگاریهایی که داشته، صرفا به دنبال شبیه سازی نبوده و با حرکت قلمو و رنگ خود توانسته اجرای صورت را که طبق عادت ما پراکنده هستند، منسجم و در یک کلیت سازمان یافته عرضه کند و ما را به تامل وادار دارد.
او افزود: نقاشی، عکاسی و سینما از قدرت زبان بصری بهرهمند است و سینما وجه نظری متکامل نقاشی، تجسم نگاه فرد و نمو اندیشه است و به قول «پاول کله»: نقاشی آنچه ما میبینیم را بازتولید نمیکند، بلکه به ما میآموزد که چگونه ببینیم.
اصلانی در تشریح کارکرد نقاشی گفت: نقاشی، کشف ظرفیتهای درونی پدیدههای جهان است و به نوعی نقد و کشف زیبایی است که هر روز درعادت خود«میبینیم» ولی «نمیبینم». حجاب عادت ها را کنارمیگذارد و دیدن به معنی تامل شکل می گیرد که امری اخلاقی است. نقاشی، زیبایی صرف نیست و به نحوی ذات فضیلت است و فضیلت به معنی مستقر بودن در اخلاق است.
وی با اشاره به شباهت نقاشی و سینما اظهار کرد: نقاشی و سینما یک نوع فضا نوردی است و به نحوی تداعی کننده یک «فضا» به جای «رخداد» است که تعبیرپذیر و معنادهنده خواهد بود. برای مثال سلف پرتره های رامبراند، مطالعه و تحلیل دورههایی است که این نقاش از آن گذر کرده است و در فضاهایی که طرح کرده به دنبال شبیهسازی نبوده است و ما در مقابل «خود به مثابه یک امر تامل پذیر» قرار می گیریم.
اصلانی با اشاره به نقش نقاشی در دوره رنسانس گفت: نقاشی مادر هنرهای تاثیرگذار این دوره است که بروگل با کشف رنگ و روغن به نحوی نقاشی را از انحصارمعماری که در خدمت نقاشیهای قدسی بود خارج کرد و انسانها در این فضا خود را در یک مقام ترانسندنتال (تعالیگرا) کشف کردند.
او درباره فیلم «ناقوسها و صلیبها» گفت: این فیلم بازسازی فضای نقاشیهای «پیتر بروگل» است که در آن شخصیتها در نقاشیهای او جان گرفته بودند و رویدادهایی زاییده ذهن فیلمساز را روایت میکردند. بروگل، نقاش هلندی دوران رنسانس است که نقاشیهای مناظر طبیعی و زندگی روستایی او شهرت دارد. ویژگی تمام آثار این هنرمند نگاه دقیق به سرشت انسانی، لطافت فراگیر و نشاط تصاویر روستایی اوست. این تصاویر با وجود سادگی در ترکیب رنگ در توصیفشان از زندگی خشن روستایی و تلاش برای بقا بینظیر هستند.
او افزود: ناقوسها و صلیبها» بر اساس جهان نقاشیهای بروگل در بازسازی خشونت اسپانیاییهایی است که در قرن پانزدهم به فجیعترین شکل، مردم عادی، دگراندیشان و دگرمسیحیان را شکنجه کردند و به قتل رساندند. بروگل، در فیلم ماجوسکی شاهد خشونتی بود که مقابل چشمانش شهر را فراگرفته بود و تکلیفی تاریخی را برای به تصویرکشیدن این حجم از خشونت برای خود قائل بود.
این مستند ساز گفت: بروگل مهمترین نقاش دوره رنسانس است. نقاشان معمولا در خدمت دربار و قدرتمندان بودند ولی وی برای یک بانکدار کار می کرد که توانست سلیقه آن را به سمت نقاشی از کشاورزان، کارگران و طبقه فرودست متمایل کند. تا آنجا که وی را نقاش رعیت می خواندند و با توجه به اینکه کمتر از 40 سال عمر کرد تاثیر عمیقی در جهان نقاشی گذاشت.
او افزود: مهمترین شاخصه هنر بروگل امید است. هنر او بازتاب دوران خود نیست بلکه روح دوران خود را به تصویر کشیده است. تنها رنج ها ابزاری برای «گروتسک» در نقاشی هایش نیستند و در این رنج های کشاورزان و کارگران، امیدی دیده می شود که نشان میدهد جهان آینده از آن این شخصیت ها است.
اصلانی درپایان سخنانش گفت: این فیلم دو وجه را با خود دارد؛ در این فیلم نقاش قرن پانزدهم و فیلمساز قرن بیستم به اشتراک میرسند، در هم فرو میروند و تمثیل یکدیگر میشوند.آسیاب نماد صنعتی شدن در قرن پانزدهم است و به یک نحو همواره در کل فیلم آسیاب بادی در بالا شهر قرار گرفته است که با خُرد کردن و له کردن گندم نان میدهد و زندگی میبخشد.این فیلم پیش از آنکه مساله بازنمایی قرن پانزدهم باشد به شکلی بازتاب دهنده شوروی سوسیالیستی است و به صورت سمبولیک تمثیلی برای دیکتاتوری توتالیترو همچنین جهان سرمایهداری است.