فیلم «رازها و دروغها» در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران در سیصد و چهل و هفتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه 10 اردیبهشت فیلم «رازها و دروغها» به کارگردانی مایک لی در تالار استاد ناصری به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور امیر پوریا برگزار شد.
پوریا در ابتدای این نشست گفت: «رازها و دروغها» از جمله فیلمهاییست که به شخصیت فردی و خاطرات ما متصل میشوند و بنابراین صحبت کردن از آن بهعنوان یک اثر بیرونی دشوار است. چنین فیلمهایی را آنقدر به تماشا نشستهایم که فارغ از مباحث تحلیلی، درگیر شخصیتهایش شدهایم و به معنای عینی با آنها زندگی کردهایم.
وی ادامه داد: در مورد مایک لی بهطور مشخص باید گفت ضربان زندگی روزمره در فیلمهایش جریان دارد. این در حالیست که به گفته زندهیاد ایرج کریمی، سینمای آمریکا حدود 80 درصد از زندگی متعارف روزمره را حذف میکند و 20 درصد باقیماندهای که به نمایش میگذارد را نیز بسیاری از افراد در طول زندگی تجربه نمیکنند. روزمرگی وقتی به سینما میآید، آداب دیگری پیدا میکند و فیلمهای مایک لی در مرکز این ماجرا قرار میگیرد. او صرفا از داشتههای سینمای پیش از خود بهره نمیگیرد، بلکه چیزی به زبان و بیان و شیوه انتقال احساسات در سینما اضافه میکند.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: چنین شناختی نسبه جهان سینمایی لی را مدیون کامبیز کاهه هستیم. از جمله با اشاره به این موضوع که لی علاوه بر پرداختن به زندگی روزمره، یک خطیِ فیلمنامههایش بسیار ساده و پیش پا افتادهاند. مثلا خط داستانی فیلمی مثل «ورا دریک» میتواند موضوع یک سریال تلویزیونی خانوادگی ملودارم باشد. برخی منتقدان سینمایی میگویند ساختار این فیلمها آنقدر قدرتمند است که با یک داستان معمولی چنین فیلمی خلق کرده است؛ اما باید پرسید منظورتان از ساختار قدرتمند چیست؟ آیا گرفتن بازی خوب از بازیگران، برای کسانی مثل اوزو و مایک لی امتیاز ویژهای محسوب میشود؟ اینکه فیلم به لحاظ بصری غنی باشد هم چیز غریبی نیست؛ مایک لی قصد داشته بخش زیادی از فیلم در مدیومشات بگذرد و نه لانگشاتهای چشمگیر و نه ترکیببندی خاص و.. . جای دوربین در فضای داخلی یک خانه را کاملا قابل درک و ملموس تعیین کرده است. پس اینکه بگوییم روایت را غیرخطی و زوایای خاصی برای دوربین انتخاب کنیم تا فیلم به لحاظ خلاقه کار خاصی کرده باشد، در اینجا صادق نیست.
پوریا ادامه داد: به لحاظ بصری و روایی «رازها و دروغها» بهشکلی کاملا خطی و متعارف قصه را بازگو میکند. اوزو کاتهایی داشت و از روش تدوین تداومی به معنای متعارف سینمای روایتگر گریزی حاصل میشد، اما در مورد مایک لی حتی این اتفاق هم نمیافتد. درباره طول زمانی نیز مساله صرفا این نیست که فیلمهای او طولانیاند، بلکه مساله اصرار اوست بر به نمایش گذاشتن همه چیز به شیوه متعارف سینما. سکانسی وجود ندارد که بخشی از اطلاعات روایی را حذف کرده و به مخاطب نشان ندهد. مایک لی همه چیز را با حوصله نشان میدهد و واکنشهای احساسی شخصیتها کاملا تصویر میشود؛ بازی برندا بیلتی در فیلم «رازها و دروغها» از نظر من بهترین بازی یک بازیگر زن در تاریخ سینمای جهان است. فراموش نکنیم که درونگرا یا برونگرا بودن، ویژگی کاراکتر است؛ نه انتخاب سلیقهای بازیگر برای این جنس بازی. رفتار کاراکتر است که یک نوع بازی را ایجاب میکند.
وی افزود: مایک لی وجه ملودراماتیک زندگی انسانهای معمولی را گرفته و به شیوهای کاملا معمولی به ما نشان میدهد. اما ما کاملا احساس میکنیم زندگی انسانهای معمولی نیز تا چه حد فراز و نشیبهای نامعمول دارد. کامبیز کاهه میگفت در انگلیس ماندن و انگلیسی فیلم ساختنِ مایک لی با بازیگران نه چندان معروف عمدی است و او سالها بود که با آن جایگاه میتوانست در آمریکا هم فیلم بسازد. لی حتی ستارههای بریتانیایی سینما را نیز انتخاب نمیکند، بلکه بازیگرانی را برمیگزیند که تماشاگر فیلمبین هم قیافه تعداد زیادی از آنها را ندیده است. پس بهعنوان آدمهای معمولی آنها را باور میکنید و هرگز تصور نمیکنید اینها آدمهای بهخصوصی هستند.
این مدرس سینما اضافه کرد: در بسیاری از فیلمها انتخاب بازیگر صرفا یکی از مراحل خوب ساختنِ فیلم به معنای پروسه تولید نیست، بلکه یکی از عناصر ایجاد تعلیق و پیشفرضهای دراماتیک فیلم است. انتخاب بازیگر بر حدسیات تماشاگر در فرآیند برخورد با درام فیلم عمل میکند. مثلا اگر اصغر فرهادی در «درباره الی» نام صابر ابر را در تیتراژ فیلم نمینویسد، به این دلیل است که تماشاگر خواهد فهمید او نقشی مهم در ادامه فیلم خواهد داشت که در ابتدا پنهان شده است و در انتظار آن میماند و بخشی از درام فیلم افشا میشود. پس انتخاب بازیگر گاهی یک عنصر ساختاری در فیلم است، نه به این دلیل که بازیگر جزو عناصر تولیدی و تکنیکی فیلم است، بلکه از نظر نقشی که در روایت فیلم و رو کردن و بستن فیلم بازی میکند. پس حضور بازیگران نامشهور در سینمای مایک لی یک موضوع مهم است. اما مگر در سینمای آمریکا نمیشد بازیگرانی کمتر شاختهشده پیدا کرد؟ در اینجاست که نوع ریخت آدمها مهم میشود؛ تا جاییکه این صورتها با آن لهجه غلیظ اسکاتلندی، ولزی، لندنی و.. گاهی این حس را به ما میدهند که چرا باید 2 ساعت بنشینیم و اینها را ببینیم.
پوریا ادامه داد: کار مایک لی در فرآیند شکلگیری فیلمنامه، یک دیوانگی مطلق محسوب میشود. کار او آنقدر نامتعارف است که اصلا به نظر نمیرسد چنین آثاری از دل آن بیرون بیاید. فیلمهایی وجود دارند که عظمت ابعاد روایی آنها در فراتر از زندگی عادی بودن در قصه حس میشود. مثلا میگوییم «پدرخوانده» روایت حماسی اپرایی دارد و همه اینرا درک میکنیم. میزان گستردگی روایت در «رازها و دروغها» به حدی است که گویا از روی رمان ساخته شده است. پس فیلمنامه باید اصولی و دقیق و سنجیده و دارای الگوی روایی باشد، اما مایک لی با حجم عظیمی از بداههپردازی فیلم میسازد. تمام اجزاء فیلم سنجیده است، در حالیکه فیلمی که با بداههپردازی نسنجیده ساخته شده باشد، در سکانس دوم خودش را نشان میدهد.
این مدرس سینما اضافه کرد: کار مایک لی در اوایل دهه 90 امری نامعمول به شمار میرفت و شیوهای غیرقابل تقلید بود. او برای ساخت «رازها و دروغها» بازیگرانش را 6 ماه به یک ویلا برد و در آنجا با هم زندگی کردند و این جزو قرارداد فیلم بود. بسیاری از جزئیات فیلم در همین 6 ماه و در زندگی مشترک شکل میگیرد. در سینمای ایران با 35 صفحه فیلمنامه سر صحنه میروند و میگویند خدا بزرگ است، بعد حتی لهجه کاراکتر از این سکانس به سکانس بعد ناهمخوان میشود. یا گرههای فراوانی ایجاد میشود که باز نمیشود، بعد هم میگویند این فیلم برشی از زندگی است و سینما فقط قصه گفتن نیست و برخی گرهها باز نمیشود؛ در حالی که گرهای که در فیلم باز نمیشود هم باید باز نشدنش اندیشیده شده باشد. مثلا فرهادی موقعیتی انسانی را شکل میدهد که غیرقابل حل بودنش یک مساله اجتماعی است نه اینکه سلیقهای بگوییم من به پایان باز فیلم علاقمندم.
پوریا ادامه داد: پس فیلمنامهای با این میزان ریزبافتی شگفتانگیز است که از طریق بداهه و اتودهای بازیگران حاصل شود. اگر ما جلوی دوربین به بازیگر میگوییم آن شخصیت را بازی نکن و زندگی بکن، بازیگران «رازها و دروغها» 6 ماه بدون اینکه دوربینی در کار باشد واقعا آن نقش را زندگی کردهاند. برخی شیوه کار مایک لی در این فیلم را در نسبت با تعالیم متد اکتینگ میدانند. بازی بازیگران مکتب متد اکتینگ مانند مارلون براندو یا آل پاچینو و حتی مریل استریپ در مقایسه با بازیگران فیلمهای مایک لی خیلی دراماتیکتر به چشم میآید. تلاقی شیوه بازیگری تا این حد نزدیک به جریان واقعی زندگی روزمره در کارهای مایک لی، با کسانی مانند متدیستها که تا این حد تکنیکگرا هستند عجیب به نظر میرسد.
وی در پایان گفت: سرنخ اتصال اینها در مراحل تمرینی است و نه شیوهی اجرایی؛ یعنی چنین چیزی روی پرده قابل تشخیص نخواهد بود. در تمرینات هر دو اینها به بداهه بسیار اهمیت میدهند و هر دو تمرینات زیادی دارند که به بخش حافظه حسی-عاطفی و زمینههای ذهنی شخصیتها مربوط میشود. پس پیش از لحظه بازی جلوی دوربین یا روی سن، در واقع یک شخم زدن درونی برای بازیگران اتفاق میافتد. آنها روندی از زیست شخصیت را بر خود هموار میکنند و بعد جلوی دوربین ظاهر میشوند. اینکه آنها خود را در موقعیت شخصیت قرار میدهند، یک اسلوب تمرینی است و نه یک شیوهی اجرایی، پس روی پرده چیزی بیرون نمیزند که برای ما قابل تشخیص باشد. مایک لی و بازیگرانش با هم زندگی میکنند تا شخصیتها را بپرورانند و زندگی آنها را رقم بزنند و در نهایت آنرا جلوی دوربین ببرند.