در ادامه سلسله نشستهای بندباز، تاملاتى درباره تئاتر ايران، که به همت معاونت هنری خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، احسان زیورعالم پژوهشگر تئاتر شنبه ۱ خرداد با صدرالدین زاهد بازیگر، مترجم و کارگردان به گفتگو نشست.
زاهد در ابتدای این گفتگو درباره چگونگی ورودش به هنر گفت: من متولد جهرم هستم، اما بزرگ شده آنجا نیستم چرا که پدرم قاضی دادگستری بود و بعد وکیل دادگستری شد. در آن زمان ما در شهرهای مختلف زندگی میکردیم و در نهایت به تهران رسیدیم. پدرم انسان کتابخوانی بود و صبحها پس از نماز اشعاری از مولانا، سعدی، حافظ را میخواند و این شد مبنایی برای ورود من به دنیای ادبیات، پس از مهاجرت به تهران آمدیم که همزمان شد با دهه 40 شمسی و دهه 60 میلادی که دهه پرتلاطم عجیبی بود و دنیا را تغییر داد. در آن زمان آشنایی به زبان خارجی چندان وجود نداشت و اگر مجلهای پیدا میکردیم شروع میکردیم به سختی آن را ترجمه کردن و سروکله زدن با آنها تا بفهمیم جهان هنر در خارج از کشور چگونه است. در آن زمان تئاتر(25 شهریور) سنگلج فعلی، فعال بود و بسیاری چون خانم نوشین، عباس جوانمرد، علی نصیریان و … برای آن زحمت کشیدند، اما ما جوانهایی بودیم که از کلاه نمدی و دیوار کاهگلی خسته شده بودیم و تئاتری هم به آن معنا وجود نداشت. ما در آن دوران دوست نداشتیم این نوع تئاتر را اما این که چه دوست داریم را هم خودمان نمیدانستیم.
او ادامه داد: بواسطه معلمی که داشتم با برشت آشنا شدم و چند نمایشنامهای که از او وجود داشت را خواندم و همانطور که گفتم اتفاقات دهه 60 میلادی رقم خورد. در آن زمان فرح دیبا در اروپا تحصیل کرده بود و شاهد اتفاقات و شورشهای آن زمان از نزدیک بود. پس از آن رضا قطبی دایی او نیز رئیس تلویزیون آن زمان بود و با کمک او نهاد سازیهایی شکل گرفت. آن زمان اردوی رامسر یکی از مهمترین مراکز استعدادیابی بود که خلج، لطفی، علیزاده و بسیاری دیگر در آنجا حضور داشتند و در بخشهای مختلف هنری به رقابت میپرداختند. رشتههای موسیقی، نقاشی، بازیگری و… که همه دوست داشتند بدانند آنجا چه اتفاقی رخ میدهد. در چنین شرایطی نهاد حفظ و اشاعه موسیقی شکل گرفت که برومند مدیر آن بود و موسیقی ایران مدیون این اتفاق و شکل گیری این سیستم است. به همین ترتیب سینمای آزاد، خانه فلسفه و نهادهای دیگر شکل گرفت. بعدها خارج از حوزه تلویزیون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان راه اندازی شد که همه میدانند تا چه اندازه در حوزه فرهنگ و هنر نقش موثری را در این سالها ایفا کرد. عباس کیارستمی اگر امروز افتخار ما ایرانیها هستند، شروع کارش در سینما از همان دوران رقم خورد.
زاهد اظهار کرد: در سال 1346 سازمان جشن و هنر راه اندازی شد و هدفش این بود که جوانانی که از نظر مالی و رفت و آمدی این امکان را نداشتند بتوانند در این فضا مشغول به کار شوند. آشنایی با تئاتر هندی، روتوفسکی، همکاری با پیتربروک، جان کیج، … از جمله اتفاقات رویایی بودند که در آن زمان برای ما رقم خورد. این شرایط برای ما که چنین موقعیتی نداشتیم تا بتوانیم به خارج از کشور برویم یا در این زمینه تحصیل کنیم فراهم شد تا بتوانیم وارد جریان هنری شویم. در آن زمان در ساختمانی که برای این امر اختصاص یافته بود، دو اتاق برای تئاتر در نظر گرفتند و گفتند هر کسی که میخواهد تئاتر کار کند به اینجا مراجعه کند و ما هم رفتیم. همین موقعیت در سال 1348 تبدیل به شکل گیری کارگاه نمایش شد.
این هنرمند در ادامه درباره چرایی نبود کار گروهی در ایران توضیح داد: این ریشه در بخش هنری ندارد و در تمام حوزههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی وجود دارد. چرا که ما اغلب هیجانی رفتار میکنیم. چرا امثال بیژن مفید، علی نصیریان، سیحون، و… همه در خود ختم میشوند و ادامه پیدا نمیکنند، چون حرکتهای ما دنبالهدار نیست. دلیل دیگر این است که فرهنگ ما با دموکراسی همواره مسئله دارد و چون ارتباطی میان این دو وجود ندارد و در اغلب مواقع درگیر ممیزی و سانسور هستیم این اتفاق رخ میدهد. از سوی دیگر اگر در فرانسه شعری جلوی شما بگذارند، از آنجایی که سلسله مراتب کاملا مشخص است، شما میتوانید تاریخ شکلگیری آن را حدس بزنید در حالی که اینجا اینگونه نیست. شعرای کلاسیک ما مانند دایرهای هستند که زمان در خود ندارند. امر فرهنگی ما نیز همانند همین دایره است، زمان در آن مشخص نیست و شما نمیدانید که هر شاعری در چه تاریخی شعرش را سروده است. در حالی که در فرانسه شما بلافاصله پس از شنیدن شعر میفهمید که این شعر متعلق به چه تاریخی است. حال این حرکتها را به باقی مسائل تعمیم دهید. حرکتهای فرهنگی ما منقطع هستند در حالی که میتوانست اینگونه نباشد و ادامه داشته باشد. بیژن مفید، اکبر رادی و…
همه میتوانستند آثاری کار کنند که ادامه دار باشد. زمانی که کارگاه نمایش تشکیل شد قرار بود عدهای دورههای سه چهار ساله بگذرانند و بعد این دورهها منجر به این شود که کارگاههای نمایش مختلف ابتدا در محلات تهران و بعد در شهرستانها شکل بگیرد، که این اتفاق رخ نداد. کاری که آندره مالرو در فرانسه انجام داده بود، در واقع ایده ایرانی نبود، اما بعدها در کاخ جوانان این ایده اجرا شد و جنبه پژوهشی پیدا نکرد.
او در خاتمه بخش اول صحبتهایش گفت: از آنجایی که ما همواره معطوف به فرد بودیم تا گروه، این حرکتها به تئاتر نیز رسید، کارگاه نمایش شکل گرفت تا خلاقیتها کنار هم جمع شوند و هر کسی سهم خودش را در این میان داشته باشد، اما اتفاقی که رخ داد به نوعی بود که انگار معطوف به یک یا دو نفر شده است، در حالی که 70- 80 نفر در آنجا فعالیت میکردند. به نوعی همان نگاه فردگرا حاکم شد تا جمعگرایی.
به دلیل گرایشهای متعدد صدرالدین زاهد در حوزه تئاتر و سینما بخش نخست گفتوگوی احسان زیورعالم با این هنرمند به همت معاونت هنری خانه هنرمندان ایران برگزار شد و بناست این گفتوگو در هفتههای آتی ادامه یابد.