فیلم «فیل» در خانه هنرمندان ایران مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران در سیصد و پنجاه و سومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه 28 خرداد فیلم «فیل» به کارگردانی گاس ونسنت در تالار استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور شادمهر راستین برگزار شد.
دو دیدگاه نسبت به واقعه کشتار «کلمباین»
راستین در ابتدای صحبتهای خود گفت: گرچه این سالها تیراندازی در مدارس آمریکا تبدیل به امری رایج شده است، اما کشتار در دبیرستان «کلمباین» در سال 1999 یک شوک بزرگ برای جامعه آمریکا بود. در عرصه سینما نیز به فاصله کوتاهی دو فیلم ساخته شد؛ «بولینگ برای کلمباین» اثر مایکل مور و «فیل» به کارگردانی گاس ونسنت. در واقع شاهد دو رویکرد به یک موضوع بودیم که سوالی بزرگ بهوجود آورده بود؛ در ذهن آن بچهها چه میگذشت که دست به چنین کاری زدند؟ مایکل مور یک بحث عمیق جامعهشناختی را مطرح کرد و به این نتیجه رسید که جامعه مصرفی آمریکا برای بیان خود، چارهای جز انتخاب این مسیر ندارد.
وی ادامه داد: ونسنت اما در پی پاسخ به این سوال بود که آیا میتوان مانند آن بچهها فکر کرد تا عمل آنها برای ما قابل فهم شود؟ بنابراین از همان ابتدای فیلم گویا پشت ذهن آن بچهها قرار داریم؛ انتخاب پرسپکتیوی تکنقطهای و قرار دادن شخصیت در مرکز کادر، گویا ما را پسِ ذهن آن دو بچه قرار میدهد. همه چیز از زاویه دید بچههاست و دوربین تقریبا با همان سرعت و با همان خط چشم حرکت میکند. حتی میزان عمق میدان انتخاب شده، به آن چیزی که میشنوند بستگی دارد. چون رابطهای مغزی وجود دارد میان چیزی که میشنویم و وضوح چشم.
این منتقد سینمایی افزود: با وجود تمام اینها باز هم این سوال مطرح است که آن بچههایی که دست به کشتار زدند، به چه چیزی فکر میکردند؟ اینکه بتوان به ذهن آنها راه یافت، تا حد زیادی به فضاسازی برمیگردد و کارهای ونسنت نیز عمدتا بر اساس فضاسازی ساخته میشوند. ترکیبی از معماری، شخصیت، کادربندیها، نورپردازی و.. همه ما را به فضای بچهها در آن شهر آرام نسبتا مرفه میرساند تا ببینیم آیا ما قادر به کاری که آنها کردند هستیم یا نه؟
آزادی حمل اسلحه در آمریکا
راستین ادامه داد: در قانون اساسی آمریکا حمل اسلحه به این دلیل آزاد است که زمانی که آمریکا در پی استقلال از انگلستان بود، انگلستان اجازه حمل اسلحه را از افراد سلب کرد. برای آمریکاییها حمل اسلحه اصل اول آزادیشان است و میگویند ما به آن حد از ارتباط انسانی و زندگی شهروندی رسیدهایم که اسلحه داشته باشیم ولی از آن استفاده نکنیم، در حالیکه میبینیم باز هم این اتفاقات رخ میدهد. جمهوریخواهان روی این مساله تاکید زیادی دارند که ممکن است حکومت تصمیم بگیرد با همکاری ارتش و پلیس، قانون و رفتاری علیه مردم کشور در پیش بگیرد. پس در این شرایط نیروهای مسلح فردی میتوانند تشکلهای خودجوش ایجاد کرده و علیه حکومت فعالیت کنند. آنها استدلال میکنند اگر اسلحه از دست مردم خارج شود، در چنان شرایطی قادر به این کار نخواهند بود.
این مدرس سینما اضافه کرد: در فیلمهای آمریکایی هم زیاد میبینیم که مثلا موجودات فضایی دست به حمله زدهاند و مردم بهشکل خودجوش علیه آنها میجنگند. تقریبا نیمی از فیلمهای هالیوودی به تشویق این مساله میپردازند که اگر بحرانی ایجاد شود، خود مردم باید آستینها را بالا بزنند. آنها برای حمل اسلحه، دویست سال مبارزه کردند تا هر چهار اصل قانون اساسیشان از جمله آزادی بیان و مطبوعات و آزادی حمل اسلحه با هم اجرا شوند. پس به سادگی نمیتوان گفت اگر فروش سلاح ممنوع شود چنین اتفاقاتی نیز رخ نخواهد داد. ضمن اینکه در آن زمان دوربینهای مداربسته در مدارس وجود نداشت. تمام این توضیحات برای روشنتر کردن جهان پیرامون آن افراد است تا ببینیم آیا میتوان آنها را درک کرد یا اینکه این مسائل اصلا اهمیتی ندارد؟
راستین در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: در سینما میگویند اگر شخصیت فیلم را بشناسید و او جان خود را از دست بدهد، با او همذاتپنداری خواهد کرد. در حالیکه ما اینجا بهخوبی شخصیتها را میشناسیم ولی وقتی میمیرند با آنها همذاتپنداری نمیکنیم. این میزان فاصله از شخصیت و احساساتی نشدن و در فضا قرار گرفتن که در فیلم شاهد هستیم، بسیار مهم است؛ طبیعتا با شلیک این تعداد گلوله افراد شوکه میشوند، چون حجم اطلاعاتی که در آن لحظه از مغز میگذرد امکان پردازش آنی را از ما میگیرد و با وجود آموزش دیدن، دچار رخوت میشویم.
وی افزود: ونسنت برای شناساندن فضاها به تماشاگر، تقریبا برای تمام آنها قصهای میسازد؛ از سلف سرویس و پشت آن گرفته تا سالن ورزش، کلاس درس و.. را همه قبلا دیدهایم. پس وقتی تیراندازی شروع میشود و افراد میگریزند، میدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد چون فضاها را میشناسیم. وضعیت نور و کادربندی نیز تغییر نمیکند، اما کارهای دراماتیک را هم بهشکلی ظریف انجام میدهد؛ وزش باد و بهم خوردن برگها، نمنم باران و.. که در فیلم میبینیم همه از روایتهای مختلف بازماندگان این واقعه وام گرفته شده است. در حدی که فیلم را میتوان به نوعی یک مستند بازسازی دانست. اما با وجود تمام اینها باز هم نمیدانیم در ذهن آن بچهها چه میگذشت.
ونسنت در مقابل دیکتاتوری مردسالارانهی هالیوودی
راستین ادامه داد: تفکر دیکتاتورانه به شما میگوید من را ببین و میخواهد خودش را ثابت کند، اما تفکر ونسنت در پی گفتگو است و از شما میخواهد که او را درک کنید. تمام فیلم تلاش دارد که از قضاوت کردن پرهیز کند. ونسنت فیلم «سایکو» آلفرد هیچکاک را دوباره پلان به پلان فیلمبرداری کرده است. مدل هیچکاک مدل دیکتاتوری است، مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد و او را میترساند. مثل پدر و مردی که حکم میکند این صحنهها چطور باشند. اما مدل ونسنت آنقدر بیاحساس است که تماشاگر دچار ترس نمیشود. او اساسا بهجای دیکته گفتن به تماشاگر، انشا میگوید و معتقد است که بیان و بودن را باید آزاد گذاشت. پس اساسا ساختار فیلم را بهگونهای طراحی میکند که چیزی به تماشاگر دیکته نشود و مخاطب آزاد باشد فضایی را درک کند. برخلاف سینمای هالیوود که مردسالار است و به شما دیکته میکند.
این منتقد سینمایی در پاسخ به سوالی درباره امکان تفسیرهای نشانهشناسانه در فیلم «فیل» گفت: نشانهشناسی نیز از یک تفکر تاویلی مردانه ریشه میگیرد، اما در جهان غیردیکتاتوری و در تفسیرهای آزادتر، نشانهشناسی به خود فیلم مربوط میشود؛ یعنی هر آنچه در فیلم «فیل» دیدیم، متعلق به همین فیلم است و بس. مثلا تقابل رنگ زرد با سیاه، به همین فیلم محدود میشود و در فیلمی دیگر قابل تکرار نیست؛ مانیفستی در کار نیست و اصولی وجود ندارد که لازم باشد به آن معتقد باشیم. جهان دیکتاتوری از شما میخواهد که صرفا یک برداشت داشته باشید و برای آن کتاب چاپ میکند و مانیفست میدهد. در جهان دیکتاتوری چون نمیتوان آزاد سخن گفت، پس مسائل همواره در هالهای از رمز و راز مطرح میشوند و بنابراین نیاز به تاویل دارند. فیلم «فیل» رنگشناسی خود را دارد، ولی صرفا به همین فیلم محدود میشود. ونسنت جهان را زیاد پیچیده نمیکند، بلکه میکوشد دیدن و درک کردن را جایگزین احساس کند و اینکه آیا در نهایت میتوان با شخصیتها همذاتپنداری کرد یا نه؟
نداشتنِ تریبون خشونت میآفریند
وی افزود: مایکل مور به این نتیجه میرسد که جهان سلطهگر آمریکا از فرد هشت ساعت کار مفید میخواهد که با رفت و آمد به محل کار حدود 12 ساعت زمان شما را میگیرد. در کنار آن مدام تبلیغ میشود که فرد باید 4 ساعت از شبانهروز را صرف خود کند و اگر زمان خواب را اضافه کنیم، در نهایت زمانی برای بودن در کنار بچهها باقی نمیماند. والدین وظیفه خود نسبت به فرزندان را طبق آییننامهای انجام میدهند که شامل آماده کردن صبحانه، فرستادن به مدرسه و.. میشود. این مسائل را مایکل مور به خوبی آنالیز کرده، اما در اینجا حذف میشوند.
راستین ادامه داد: از زاویه دید فیلم «فیل» آدمها از زانو به پایین دیده میشوند و سر ندارند. معلمها گویی وجود ندارند و بچهها بیشتر با خودشان هستند. واقعیت زندگی در آن منطقه همین است و انتخاب پرده عریض، کادر مربع در وسط و کنارههای خالی، قرار دادن تنها یک نفر در کادر مربع، تنهایی شخصیت را برای تماشاگر قابل درک میکند. هر فیلم بر اساس آن احساسی که در پی انتقالش است، کادربندی و فضاسازی خاص خود را دارد. در «فیل» قرار است احساس تنهایی و بیکسی کنیم و زندگی تبدیل به یک بازی کامپیوتری شود. گرچه در بازی کامپیوتری ناامیدی جایی ندارد و بازی از اول آغاز میشود اما در زندگی واقعی چنین نیست.
این مدرس سینما اضافه کرد: ونسنت در پی صادر کردن بیانیه نیست، مایکل مور با فیلم مهمی که ساخت بیانیه داد و در مورد آن هم بسیار صحبت شد. اما این سوالها پابرجا بود که مگر به هر حال بچههایی که دست به تیراندازی زدند، مگر آدم نیستند؟ چه حسی دارند؟ ما نیز بهعنوان آدم دارای حس هستیم، پس آیا ممکن است با آن بچهها همحس شویم؟ در فیلم «فیل» در زمانی کمتر از 20 دقیقه با آنها همحس میشویم و سینما یعنی همین. مطالعات اجتماعی به جای خود، اما سینما از طریق تصویر، صدا، دیالوگ، حرکت و.. در پی انتقال حس است. کارگردان میگوید نمیدانم چرا این اتفاق رخ میدهد، اما اگر تماشاگر بتواند آنها را درک کند ممکن است به بچهها حق دهد و به این ترتیب آنها را قضاوت نکرده و در عوض با آنها دیالوگ برقرار کند؛ بهجای باید و نباید کردن خطاب به آنها، به حرفشان گوش دهیم و ببینیم چه میخواهند و شاید از این راه جواب گرفتیم. هیچکس به حرف این دو بچه گوش نداده است و آنها اسلحه بهدست میگیرند تا شنیده شوند. نداشتن تریبون موجب ایجاد خشونت میشود. کمبود زمان موجب عدم درک میشود و به همین دلیل است که فیلم به آرامی و با طمانینه پیش میرود و اجازه میدهد این بچهها را گوش کنیم.
چگونه آزادی از بین رفت
راستین ادامه داد: تفاوت رفتار دانشآموزان و بقیه در برابر تیراندازی از کجا ریشه میگیرد؟ اگر چیزهایی مثل کمک به دیگران در لحظات بحرانی در سلولهای شما نهادینه شده باشد، درام بیرونی قادر به تغییر آن نخواهد بود، بلکه آنرا از حالت بالقوه به حالت بالفعل در میآورد. در همین لحظات است که واقعیت ما روشن میشود. در فیلم «فیل» درام بزرگ کشتار حذف میشود تا بگوید پیش و پس از درام آدمها چگونهاند. میبینیم که تقریبا هیچاند و میایستند تا کشته شوند و درام روی آنها هیچ تاثیری ندارد، چون چیزی ندارند که از قبل به بعد تبدیل شوند. دیکتاتوری طوری به شما آموزش میدهد که قدرت آزادی و انتخاب را از شما میگیرد؛ آزادی این نیست که بتوانید سر چهارراه داد زنید، بلکه این است که آن چیزی باشید که خودتان میخواهید. در فیلم «فیل» به ما گفته میشود که آزادی چگونه با آرامش از بین رفته است.
وی افزود: کارگردان شما را در موقعیت فیزیکی آن واقعه قرار میدهد که و میکوشد که با آن بچهها همذاتپنداری کنید؛ بهکارگیری لنز 85-50، خط چشم و زاویه دید مشابه، صداهای بلندتر و کوتاهتر و.. برای این است که بگوید اگر شما در آن لحظه در آن مکان بودید چه چیزی میدیدید؟
تماشاگر در جایگاه هیات منصفه
این منتقد سینمایی ادامه داد: توالی زمانی در مکان، موجب ایجاد حس وحدت در روایت میشود و اگر راوی صرفا یک نفر باشد این وحدت تشدید هم میشود و هر آنچه گفته شود را باور میکنیم. اما فرض کنید در جایگاه هیات منصفه نشستهاید و حرف تمام شاهدان و متهمان و دیگر اعضای هیات منصفه را میشنوید، در اینصورت چه تصوری از واقعه در ذهنتان شکل میگیرد؟ ترکیبی از تمام آنچه شنیدهاید. راوی دانای کل موجب میشود شما بهشدت محدود شوید و حستان با آن فرد یکی شود. بسیاری از کارگردانان برای اجتناب از احساساتی کردن مخاطب و کمک به درک او، روایت را چند روایتی میکنند. در روایت دانای کل شما به یک نفر میچسبید و هرآنچه او میبیند را میبینید و چارهای جز باور کردنش ندارید.
راستین اضافه کرد: اما ونسنت شما را در جایگاه هیات منصفه مینشاند و شما درباره اینکه واقعیت چیست فکر میکنید، در این حالت با ترکیب عقل و حس به یک درک میرسید، بدون اینکه دیکتاتوری مولف در این میان باشد. پس کارگردان ناچار است در فیلم همهجا و به همه شکل حضور داشته باشد تا فضا را به تماشاگر منتقل کند؛ «فیل» ساختار کلاسیک ندارد، بلکه یک فیلمنامه مدرن است که میخواهد فضا را به شما انتقال دهد. آیا اگر آن فضا را بشناسیم، میتوانیم به درکی از آن دو بچه برسیم؟ ونسنت در عوض تعریف هنجار و ناهنجار و انگ زدن به آنها، در پی اینست که بفهمد هزینه دیده شدن چقدر است؟
وی ادامه داد: اگر آن زمان به ونسنت میگفتند کسی ممکن است برای لایک خوردن در اینستاگرام حاضر است به خود شلیک کند، باور نمیکرد. در جامعهای که دیده شدن اصلیترین شکل هویتی است، اگر کسی دیده نشود چارهای جز خشونت ندارد. معیار دیده شدن با خود خشونت و بروز خشونت را به همراه دارد. مغولها برای دیده شدن دست به کشتار نمیزدند، بلکه برای بقای خود دیگران را میکشتند. پس چه اتفاقی افتاده است که اکنون انسانها برای دیده شدن دست به کشتار میزنند؟ آیا دیده شدن در حد بقا برای انسانها مهم شده است؟ بله، به نظر میرسد دیده شدن تبدیل به راز بقا شده است و متوسط بودن، مرگ انسان است. همه افراد میگویند ما قرار بود چیز دیگری شویم و نشدیم و فکر میکنند دیگران چنین امکانی را از آنها گرفتهاند، پس تصمیم به حذف دیگران میگیرند.
راستین در پایان صحبتهایش گفت: برسون برای نزدیک شدن به بازیگر، عادات و تاکید رو کلمات را کنار میگذاشت تا ببیند آیا تماشاگر بدون عادات مشترک میتواند با احساسات بازیگر ارتباط برقرار کند؟ ونسنت تاثیرگذاری میمیک و لحن و هر آنچه در پی دیکته کردن چیزی به ذهن مخاطب باشد را حذف میکند. سیال بودن دوربین به ما میگوید در حال یادآوری یک رویداد در ذهنمان هستیم. در مستند بازسازی قرار است حکومت واقعیت با دقت اجرا شود، اما در «فیل» صداها ماهیت پرسپکتیوی خود را از دست میدهند و همه چیز محو میشود. ونسنت در پی پاسخ به این سوال است که آیا سینما میتواند کار ذهن را به ذهن نشان دهد تا دست از قضاوت کردن بردارد و درک کند؟ در واقع بهجای قضاوت کردن آن دو بچه، آنها را بدون قضاوت ببینیم تا شاید درکشان کنیم. در اینجا واقعیت ذهنی مهمتر از واقعیت عینی میشود.