پانصد و پنجاه و هشتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه اول آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ به نمایش فیلم «بهشت و جهنم» به کارگردانی آکیرا کوروساوا محصول ۱۹۶۳ اختصاص داشت. پس از نمایش فیلم نیز نشست نقد و بررسی آن با حضور علی علایی (منتقد سینما) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سامان بیات بود.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، علی علایی صحبتهای خود در این نشست را اینطور آغاز کرد: ما نسلی هستیم که در دهه ۶۰ فیلمهای ژاپنی بسیاری دیدیم؛ به طوری که گفته میشد ایران یک کامیون نفت داده و یک کامیون فیلم از ژاپن تحویل گرفته است. لابهلای این بار از فیلمها که از تلویزیون پخش میشد، با فیلمهایی کارگردانهایی چون کوروساوا نیز آشنا شدیم. این اتفاق خوبی بود که ما را با دنیای تازهای آشنا کرد.
او افزود: یکی از ویژگیهای مهم کوروساوا این بود که بسیار به اقتباس اهمیت میداد و ما این موضوع را در آثار او میبینیم. کوروساوا در مجموع ۳۰ فیلم ساخته و تقریبا در همه آثارش به دنبال یافتن معنا و مفهومی از زندگی بوده است. به طوری که این مفهوم را به گونههای مختلفی در فیلمهایش به نمایش گذاشته است. تا پیش از او همیشه فیلمها از غرب، در شرق کپی میشده است اما کوروساوا از معدود کارگردانهای شرقی است که هالیوود برخی از فیلمهای او را کپی کرد.
این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: آدمهای داستان فیلمهای کوروساوا ویژگی جالبی دارند؛ به عنوان مثال شخصیت بد یا منفی او خیلی بد نیست و آدم خوب او نیز خوب مطلق نیست. به نوعی شما به شخصیت بد هم حق میدهید و شخصیت خوب او هم برایتان غیر منطقی نیست. این اتفاق ناشی از نگاه اوست. در واقع به همین دلیل است که هیچوقت در آثارش کاراکتر منفی و ضد قهرمان ندارد.
علایی ادامه داد: ما در فیلم «بهشت و جهنم»، با درامی شهری مواجه هستیم. این فیلم برداشتی آزاد از رمانی به اسم پادشاهان باج است. البته کوروساوا متن را مال خود کرده؛ در واقع جهان اثر را جهان خود کرده است. این کار بسیار دشواری است. به طوری که میبینیم بسیاری از نکات فیلم در رمان پررنگ نیست؛ مانند دزدیده شدن کودک در فیلم. در حقیقت این موضوع برای ایجاد پرسشی در ذهن مخاطب است تا به این موضوع فکر کند که پلیدی و جنایت عواملی هستند که به نحوی سرنوشت ما را تکمیل میکنند.
او افزود: قتل داریوش مهرجویی را به همه تسلیت میگویم اما متاسفانه این اتفاقات مکمل زندگی ما هستند. در واقع چند روز پیش که فکر میکردم، متوجه شدم که این اتفاق چقدر به جهان کوروساوا نزدیک است. میتوان به جرات گفت، با توجه به علاقهای که کوروساوا به داستایفسکی داشته، در این فیلم نیز قصد داشته تا یک جور جنایت و مکافات را به ما نشان دهد. کوروساوا سابقه و توانایی جدی در نقاشی دارد، به همین دلیل وقتی قابهای او را میبینیم، دارای کمترین حرکت هستند و بیشتر خود قاب مورد توجه است.
این منتقد سینما در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: کوروساوا در فیلم اختلاف طبقاتی را نشان میدهد اما فیلم را به این نگاه کاهش نمیدهد. شما در بخشهایی از فیلم میبینید، که کارگردان خیلی جاهطلبانه(به معنای مثبت آن) نماهایی را گرفته که در زمان خود کار بسیار دشواری بوده است. او در میانه یک درام شهری با شهامت کارهای خلاقانهای را در کارگردانی به نمایش میگذارد. به عنوان مثال در پلانی از فیلم، انعکاس صورت شخصیت دانشجو را در آب لجنی که در کوچه ریخته است به نمایش میگذارد. این انعکاس، بیانی تصویری از کوروساوا برای تعمیم دادن چنین اتفاقاتی بوده که ناشی از عقده، حسادت، کینه است.
سامان بیات در بخش دیگری از این نشست، گفت: این فیلم ۱۹۶۳ ساخته شده که در تقویم شمسی با ۱۳۴۲ مصادف است. در اواخر فیلم، شخصیت پسری که عینک دودی زده را میبینیم که به دوربین نزدیک میشود و ما همزمان انعکاس نوری را در شیشه عینک دودی او میبینیم که به نحوی شرارتی را به شخصیت میدهد. باتوجه به امکانات آن زمان، این اتفاق برای من عجیب بود؛ زیرا این سوال را داشتم که چطور کارگردان توانسته با آوردن انعکاس نور در عینک کاراکتر خود، چیزی به شخصیت او اضافه کند. این یعنی آکسسوار صحنه، ترکیببندی و نور و.. در رفتار شخصیت شما هم دخیل میشود که واقعا در آن سالها(۱۳۴۲) که سینمای ما تازه در حال رشد کردن بود، نبوغی را میطلبد.
علایی در بخش دیگری از این نشست درباره بحثهای محتوایی و فرمی فیلم، توضیح داد: کارگردان ۵۶ دقیقه درام را در یک اتاق نگه میدارد و دوربین ثابت است. بعد وارد فصل حیرتانگیز در راهآهن و قطار میشود که اجرای آن از لحاظ فنی، اجرا و دکوپاژ بسیار دشوار است. همچنین با نماهای خود روی اختلاف طبقاتی دست گذاشته و تقصیر را گردن آدمیان میداند.
او در پایان گفت: در فرهنگ ژاپنی مدیر زن است. (مردم ژاپن) این فرهنگ را همچنان حفظ کردهاند. در این فیلم نیز زن به هیچ وجه منفعل نیست؛ برای انجام کار حرف میزند و چالش اخلاقی را ایجاد میکند.