در نشست «روش تحقیق در هنر» عنوان شد
دانشجویان هنر در مهارتهای تحلیلی دچار ضعفاند
نشست «روش تحقیق در هنر» برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه نشستهای «نقش پژوهش در خلق هنر» که بهصورت زنده در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، جمعه ۳۰ خرداد نشست «روش تحقیق در هنر» برگزار شد. طاهر رضازاده و جمال عربزاده مهمانان این نشست بودند و شیما خشخاشی مدیریت برنامه را برعهده داشت.
در ابتدای این نشست رضازاده در پاسخ به سوال خشخاشی درباره تفاوت پژوهش در هنر با سایر رشتهها گفت: در برخورد با دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشتههای تجسمی متوجه شدهام آنها برای نوشتن پایاننامه با معضل بزرگی مواجه هستند؛ دانشجو از خود میپرسد وقتی قرار است نقاش یا طراح گرافیک شوم، چرا باید این سختی را بر خود هموار کنم و کاری را انجام دهم که دانشجویان رشته پژوهش هنر و فلسفه هنر انجام میدهند و علاوه بر آن باید کار عملی نیز تحویل دهم؟ به نظر من این سوال بجایی است و چنین اشکالی وارد است. از سوی دیگر ممکن است این تصور برای دانشجو پیش بیاید که صرفا باید کاری تولید و ارائه کند و پس از آن مدرک بگیرد و از دانشگاه برود. به نظر من از یکسو دانشجویان رشتههای تجسمی نیازی ندارند کار پژوهشی مشابه رشتههای پژوهش هنر و فلسفه هنر انجام دهند چون ماهیت کار آنها متفاوت است؛ و از سوی دیگر دانشجویان تجسمی هم باید کار پژوهشی خود را داشته باشند و بعد از آن فارغالتحصیل شوند.
وی ادامه داد: در این میان نکته ظریفی وجود دارد؛ اینکه اگر کسی میخواهد نقاش حرفهای شود لازم نیست وارد دانشگاه شود؛ بین کسی که میخواهد نقاشی را به طریق آکادمیک بیاموزد و کسی که نقاشی را از آموزشگاههای آزاد هنری یاد میگیرد، تفاوت وجود دارد. اگر این دو نهاد را با هم مقایسه کنیم، به ضرورت انجام کار پژوهشی برای دانشجویان رشتههای تجسمی پی میبریم. دانشگاه جایی نیست که بدون انجام کار پژوهشی بتوان از آن مدرک دریافت کرد. دانشگاه از دانشجو انتظار دارد که کار پژوهشی انجام دهد. اما به گمان من دانشجویان تجسمی لازم ندارند مانند دانشجویان پژوهش هنر به کار پژوهشی بپردازند؛ پس در تعریف کار پژوهشی باید به تفاوت ماهیت این رشتهها توجه کنیم.
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اضافه کرد: دانشجویان ما هنوز نمیدانند جایگاه دانشی رشتههایشان کجاست. اگر از دانشجویان تجسمی بپرسیم رشته شما در تقسیمبندیهای معرفتی و معرفتشناختی چه جایگاهی دارد، پاسخی برای آن ندارند. آیا جزو علوم طبیعی به حساب میآیند یا علوم صوری یا علوم انسانی و اجتماعی یا اساسا دستهای جدا هستند؟ ممکن است در پاسخ بهدرستی به علوم انسانی و اجتماعی اشاره کنند اما چرایی آنرا ندانند. این اولین شناختی است که دانشجو از رشتهاش بهدست میآورد و در هنگام تحویل پایاننامه میداند که کارش نباید به علوم طبیعی و صوری شبیه باشد.
رضازاده ادامه داد: اما این شناخت کافی نیست؛ دانشجو باید بداند ماهیت رشتههای تجسمی با رشتههای تاریخ و پژوهش و فلسفه هنر متفاوت است؛ این رشتهها هم در دسته علوم انسانی و اجتماعی جای میگیرند، اما اینها رشتههایی کاملا نظری هستند و نیازی به کار عملی ندارند. دانشجوی رشته تجسمی اگر به این تفاوت آگاه نباشد در انجام کار پژوهشی پایاننامه به مشکل برمیخورد و در عوض اینکه توقعات دانش عملی را برآورده کند، مثل یک نظریهپرداز عمل میکند و توقعات یک رشته نظری را برآورده خواهد کرد.
وی افزود: ماهیت دانش در رشتههای تجسمی و سایر رشتههای علوم انسانی متفاوت است؛ دانشی که در رشتههای تجسمی آموخته و تولید میشود، کاملا مبتنی بر مهارت عملیست اما در رشتهای مانند تاریخ هنر نیازی به مهارت عملی وجود ندارد. دانش در رشتههای تاریخ و پژوهش و هنر مبتنی بر اطلاعات و فکتها و تفاسیر گوناگون است که افراد در طول تاریخ تولید کردهاند. دانش در رشتههای تجسمی بر پایه زبان بصریست در حالیکه زبان رشتههای تاریخ و پژوهش هنر کلامیست. آن رشتهها قلمرو واژگان است و رشتههای تجسمی قلمرو تصاویر است و دو دنیای کاملا متفاوتاند. کسب دانش در رشتههای تجسمی مبتنی بر تجربه عملی است و مثلا نمیتوان نقاشی کشیدن را بهشکل تئوریک به دانشجو آموخت. اما در رشتههای نظری آموزش نظری کفایت میکند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: نوع پژوهشی که در رشتههای تجسمی باید انجام شود را میتوانیم پژوهش تصویری و نوع پژوهش در رشتههای نظری را پژوهش کلامی بنامیم. در رشتههای نظری حوزه علوم انسانی مهارتهای نگارشی کلامی حرف اول را میزند و دانشجو باید بر زبان مورد استفادهاش تسلط داشته باشد و فنون پاراگرافنویسی و متننویسی آکادمیک را بیاموزد. روش تحقیق در رشتههای نظری هنر عمدتا روش نگارش است و اگر روش نگارش را یاد بگیرند، بخش عمده مساله حل میشود. پاراگرافنویسی، نحوه بسط پاراگراف، انواع پاراگرافها و.. چیزهاییست که دانشجویان این رشتهها باید بر آنها مسلط باشند. پژوهش تصویری نیز بهصورت صددرصد تصویری نیست و دانشجویان رشتههای تجسمی نیز باید با این مهارتها آشنا باشند. دانشجویان رشتههای نظری هنر باید نگارش را از روش تحقیق جدیتر بگیرند چون در علوم انسانی نحوه بیان مطالب عین یافتههاست. پس نحوه استفاده از زبان در بیان مطالب اهمیت فراوانی پیدا میکند. البته نمیتوان گفت این رشتهها صددرصد کلامیاند و تصویر در آنها کاربردی ندارد، اما زبان است که بر آنها تسلط دارد. یعنی تصویر در خدمت کلام است و کمک میکند تا بحث مورد نظر پیش برود.
رضازاده در پایان گفت: در پژوهشهای تصویری در رشتههای تجسمی این تصویر است که نقش اصلی را بازی میکند و کلام در خدمت تصویر است؛ اگر جایی نمیتوان چیزی را با تصویر توضیح داد، آنرا با کلام توضیح میدهیم. هر شکل یا نمودار و ابزاری که کلامی نباشد، تصویری محسوب میشود. بصریسازی پژوهش یعنی در عوض اینکه بار اصلی پژوهش بر دوش کلام گذاشته شود، بر دوش تصویر نهاده شود. دانشجو باید برهان و استدلالش در پایاننامه را با زبان تصویر بیان کند. در پژوهشهای تصویری بیشتر از آنکه توضیح دهیم، نشان میدهیم. دانشجویان رشتههای تجسمی باید راهی پیدا کنند و نشان دهند که میتوان پایاننامه تصویری ارائه داد. برای این کار باید شکل پایاننامههای متعارف را کلا کنار گذاشت. مثلا پایاننامه میتواند شکل دیجیتالی و وبسایت تعاملی و دیتابیسهای مولتیمدیا داشته باشد. حتی لازم نیست دانشجو در فکر تولید صرفا یک سند پایاننامه باشد و میتواند مجموعهای از اسناد را بهعنوان پایاننامه ارائه کرد. برای نمونه، دفتر طراحی دانشجو میتواند یکی از متون پایاننامه او باشد. در واقع دانشجو باید تمام ابزارهای بصری را که به او امکان میدهد استدلال خود را ثبت کند، در پایاننامه لحاظ کند.
در بخش دوم این نشست جمال عربزاده در پاسخ به سوال خشخاشی درباره رابطه پژوهش و هنر و انواع پژوهشها در هنر گفت: در مورد رابطه پژوهش و هنر میتوان به یک نگاه عام و یک نگاه خاص اشاره کرد. از جنبه عام باید گفت شاخههای مختلفی از علوم انسانی وجود دارند که هنر را موضوع خود قرار میدهند و در مورد هنر پژوهش میکنند؛ رشتههایی مثل جامعهشناسی، تاریخ، نشانهشناسی و.. که هر کدام رویکردها و روششناسی خاص خود را دارند. این پژوهشها را امروزه پژوهشهای میانرشتهای هنر مینامند که هم متخصصان رشتههای دیگر و هم هنرمندان و متخصصان حوزه هنر آنرا انجام میدهند.
وی ادامه داد: قسم دیگری از پژوهشها که جدیدترند و در چند دهه اخیر با آنها سر و کار داشتهایم، پژوهشهایی هستند که در آنها هنر خود را به مثابه یک روش پژوهش عرضه میکند. در این پژوهشها هنر موضوع چیز دیگری نیست بلکه چیزهای دیگر موضوع هنر محسوب میشوند. یعنی هنر با سیستم خود موضوعاتی از حیطههای مختلف را مورد بررسی قرار میدهد. خط مشترک این دو نوع پژوهش، عمل هنرمند است.
عضو هیات علمی دانشگاه هنر اضافه کرد: در دهه ۷۰ میلادی در دانشگاههای هنر تحولی اتفاق افتاد و نگاهی به هنر شکل گرفت که آفرینش هنری را در مرکز پژوهش هنری جای میداد. به این ترتیب کار پژوهشگر به کار هنرمند بسیار نزدیک میشود. در این نگاه، کار هنری بهعنوان یک فرآیند سیستماتیک خلق نگریسته میشود. هنرمند هدفی دارد و روشی برای خلق یک اثر پیدا میکند، با چالشها مواجه میشود، احیانا پیشفرضهایی نیز دارد و در نهایت به یک نتیجه میرسد که همان اثر هنری است. در اینجا ماهیت اثر هنری یک سوال و یک جواب است. اثر هنری نتیجه تلاش هنرمند برای پاسخ دادن به یک سوال است. پس در عمل هنری و اثر هنری شاهد فرآیندی شبیه به پژوهش هستیم. در این کار، هنرمندها موجهترین افرادند؛ در حالیکه در پژوهش سنتیتر، یک جامعهشناس یا یک روانشناس بهدلیل تسلط به چارچوب نظری یا متدهای موجود، ممکن است در بعضی موارد فرد شایستهتری به حساب بیاید.
عربزاده ادامه داد: در نگاه نو به پژوهش، هنرمند میتواند یک پژوهشگر باشد؛ پس از تحولی که در دانشگاههای هنر اتفاق افتاد، تزهایی میبینیم که در آنها پژوهش و آفرینش در کنار یکدیگر قرار میگیرند و مثلا در بعضی دانشگاهها آنرا research creation مینامند. در اینها یک هنرمند است که تز را انجام میدهد و پروژه هنری خود را مستندسازی و به یک پروژه تحقیقی تبدیل میکند. یعنی تمام آن چیزهایی که باعث رسیدن به جواب میشود را میتواند در یک سیستم متدیک با ما به اشتراک بگذارد. ما با خواندن چنین پژوهشی متوجه میشویم نیت اولیه هنرمند چه بوده و در چه چارچوبی موضوعش را پرداخت کرده است به پاسخ رسیده است.
وی افزود: در اینجا با یک ساختار پژوهشی متفاوت سر و کار داریم که برای ما ناشناختهتر است؛ در واقع هنرمند درون ساختار هنری عمل میکند اما سراغ متدلوژیهای دیگر مثل جامعهشناسی یا روانشناسی هم میرود؛ اما آنها تعیینکننده موضوع نیستند بلکه در اختیار هنرمند قرار میگیرند و مرکزیت با آفرینش هنریست. آفرینش هنری نیز صرفا کار عملی نیست و مثلا میتواند سرودن یک شعر باشد. وقتی یک روانشناس در پژوهش خود یک اثر هنری را بررسی میکند، در نهایت یک تحلیل روانشناسانه ارائه میکند و احتمالا دانش ما را در حوزه روانشناسی بالاتر میبرد. حالا اگر متن تولید شده توسط همین روانشناس را به یک شاعر بدهند، شاعر میتواند نقاطی را که در آن خلاقیت هنری روانشناس بروز پیدا کرده، مورد بحث قرار دهد. پس هنرمند میتواند یک متن پژوهشی درباره هنر را موضوع کار خود قرار دهد و نتیجه این دو کار بسیار متفاوت خواهد بود. در حالیکه نتیجه پژوهش روانشناس درباره یک اثر هنری شناخت ما از حیطه روانشناسی را افزایش میدهد، پژوهش هنرمند درباره یک تحلیل روانشناسانه شناخت ما از هنر را بالاتر میبرد. رابطه میان رشتههای مختلف علوم انسانی و هنر نیز الزاما رابطهای متقابل نیست و لزوما به نفع هنر تمام نمیشود.
این استاد دانشگاه درباره واحد درسی روش تحقیق در دانشگاههای هنری گفت: متریالهایی که بهعنوان سیلابس درسی به دانشگاههای ما وارد شده، کپیبرداری بوده و توجهی به ذات و ماهیت آنها صورت نگرفته است. ما هیچ تحولی در دانشگاههایمان ایجاد نکردهایم هرچند آموزش عالی تلاش میکند دانشگاههای هنری را به سمت پژوهشی شدن سوق دهد که به این شکل الزاما سعی درستی نیست؛ یعنی بدون اینکه تکلیف مهارتهای عملی را روشن کنند، بخواهند همه چیز را بهصورت یکپارچه پژوهشی کنند. در دانشگاههای اروپا پس از دهه ۶۰ میلادی مدارس هنری از دانشگاههایی که کارشان تولید علم است جدا شدند و تولید علم در حیطه هنر بهشکل واحدهایی در آمد که هم کار آموزشی و هم کار پژوهشی را در خود داشت. ما هر دو ساختار را حفظ کردهایم و این میتواند مثبت یا منفی باشد. اگر به آنها توجه کنیم شاید داشتن هر دو ساختار در کنار یکدیگر یک فرصت برای ما باشد، اما در صورت بیتوجهی میتواند به ضرر ما تمام شود. همانطور که میبینیم پژوهش در حیطه هنر در تقابل کامل با آموزش مهارتهای هنری قرار میگیرد و این برای هر دو بسیار مخرب است.
عربزاده در ادامه توضیح داد: اگر بخواهیم مهارتهای پژوهشی در دانشگاهها را آسیبشناسی کنیم، میتوان گفت دانشگاه فرصت کمی برای بالا بردن مهارتهای آموزشی دانشجویان دارد. فکر کردن و سازمانمند فکر کردن و ثبت افکار بزرگترین مشکل ماست. اینها مهارتهاییست که دانشجویان در دیگر کشورها پیش از گرفتن مدرک دیپلم کسب کردهاند؛ مهارتهایی مثل اینکه یک متن را چطور تحلیل کنند، چطور المانهای اصلی یک متن و سوال آن را بیرون بکشند و آنالیز کنند، چگونه تز یک متن را پیدا کنند و بگویند آنتیتز آن چیست، بگویند کدام بخش از متن استدلال است و کدام بخش معرفی موضوع است و.. در ایران چنین حساسیتهایی وجود ندارد و دانشگاه باید چیزی را جبران کند که الزاما ابزارش را هم در اختیار ندارد. یعنی چیزی که باید در طول چهار یا پنج سال در ذهن افراد شکل بگیرد، معطوف به چند واحد درسی پژوهش هنر میشود.
وی در پایان گفت: به این ترتیب مهارت دانشجویان ما بیشتر انشانویسی به حساب میآید و مهارت تحلیلی قدرتمندی ندارند، مخصوصا در تحلیل متون. به هر حال بخشی از مشکل به پیش از دانشگاه برمیگردد و دانشگاه ابزار و زمان کافی برای آموزش چنین مهارتهایی ندارد. در عین حال روی این مساله فکر نشده که دانشجو میخواهد نقاش یا پژوهشگر شود. هیچ نوع سیستمی وجود ندارد که دانشجویان را هدایت کند و عملا مهارتهای پژوهشی یا عملی افراد در تحصیلات تکمیلی به چشم نمیآید و شاید کسی که هر دو اینها را در حد متوسط دارا باشد شاخصتر شود؛ این از اشکالات سیستم موجود است.