سومین روز از برنامه «هفته سینمای تجربهگرای معاصر ایران» شنبه ۹ شهریور در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در این برنامه علاوه بر نمایش فیلمهای تجربهگرا، محمدرضا اصلانی به ایراد سخنرانی پرداخت.
اصلانی در ابتدای صحبتهایش گفت: این هفته فقط به تجربه فیلم ساختن محدود نمیشود بلکه تجربهی دیدن نیز است؛ اینکه چگونه ببینیم و اینکه چگونه جهان فیلمیک با جهان واقعی یکی شود. بارت میگوید «واقعیت عادت ماست». ما عادتهای خودمان را بهعنوان واقعیت لحاظ میکنیم در حالیکه اینها واقعیت نیست. اینها دستکاری واقعیت برای فرار از واقعیت است. چون واقعیت به یک معنا امری دردناک و خطرناک است. تحمیل قواعد متصنع سینما به نسلی که میخواهد از این تحمیل رها شود چه لزومی دارد؟ رها شدن از این قواعد، مشق رها شدن از همهی تحمیلهای دیگر است. ما اینجا کنار یکدیگر جمع شدهایم تا ذهن خودمان را تجربه کنیم؛ در عین حال تجربه کنیم چگونه میتوان ذهن دیگری را دید و چنین کاری با فرمولهای هالیوودی و فرمولهای سینمای دراماتیک امکانپذیر نیست.
وی ادامه داد: بخشی از برنامه «هفته سینمای تجربهگرای معاصر ایران» به بررسی آثار مایا درن اختصاص دارد. او در سالهای دهه ۴۰ میلادی مشغول انجام این کار بوده است. نه تنها کسی به او اعتراض نکرد، بلکه او را اسطوره میدانند. آنجا به چنین تجربههایی اعتبار میدهند و اینجا به آن اعتراض میکنند. ما اینجا جمع شدهایم که تجربههای همدیگر را تجربه کنیم بدون اینکه دست به قضاوت بزنیم. ما در پی آنیم که متوجه شویم چگونه میتوانیم خودمان را تغییر دهیم، نه حتی جهان را. جهان دستمایه ماست برای تغییر دادن خودمان. کسی به حرکت جکسون پولاک اعتراض نمیکند، بلکه آنرا به مثابه یک حرکت تاریخی و پیشبرنده هنر و ذهنیت بشری مینگرند.
این سینماگر اضافه کرد: در جهانی که پر از اشتباه است و همه اشتباه میکنند، چرا جوانان ما نباید اشتباه کنند؟ چه کسی حق اشتباه کردن را از آنها میگیرد؟ اشتباه تنها نشانه انسان بودن ماست. اشتباه حق انسان است و ما با اشتباهاتمان هستی را کشف میکنیم، نه با فرمولهای از پیش تعیینشده. جهان امری از پیش تعیینشده نیست؛ جهان هست برای اینکه آنرا کشف کنیم و این جوانها شروع کردهاند به انجام این کار. نباید بهجای فهم آنها، تحقیر و محکومشان کنیم. فیلمهای معمول سینما کماکان ساخته میشوند و کارکرد خود را دارند و ما نمیگوییم این سینما باشد و آن یکی نباشد.
کارگردان «شطرنج باد» ادامه داد: ما در هیچ کجای تاریخ جهان نیستیم چون به ما گفتهاند «ره چنان رو که رهروان رفتند». ملتی که سهمی از تاریخ ندارد، ملت نیست. ما باید خواستار سهم خودمان از تاریخ باشیم و این جز با کار پیشرو امکانپذیر نیست. تمامی تاریخ هنر جهان لحظاتیست که گذشته بازنگری و نفی و دوبارهسازی شده است. رنسانس یک دوره است اما در آن هیچ نقاشی شبیه به نقاش دیگر نمیبینید. در قرن بیستم مکاتب زیادی میبینید که عمرشان به یک سال هم نرسیده است؛ دادائیسم پس از یکسال جای خود را به سوررئالیسم داد اما کسی آنها را نفی بلد نکرد. فهم جدیدی از زمان و کلمات در کار آنها بدست آمد و به این ترتیب چیز جدیدی به جهان عرضه کردند. سازندگان فیلمهایی که در اینجا به نمایش درآمدند باید به کار خود افتخار کنند. هر لحظهی دریا با لحظه پیش متفاوت است و کسی که آنرا تکراری میبیند، اساسا آنرا ندیده است.
وی افزود: مساله تفکیک ویدئو آرت از سینمای تجربی، یک تفکیک قالبی است و نه تفکیکی ماهوی. همچنین اعتقادی به تفکیک سینمای مستند و داستانی ندارم. حرکت برگهای هر درخت داستان عظیمی از کهکشان در خود دارد که میتواند ساعتها نگریسته شود. بنابراین چنان تفکیکهایی دکان فضلفروشی عدهای است وگرنه چنین مرزهایی وجود ندارند. نمیتوان گفت فیلم «شب و مه» آلن رنه مستند است یا داستانی. چنین ضوابطی معنا ندارند و آنچه شما میسازید است که ضابطه ایجاد میکند. داوینچی و رافائل بر اساس ضابطههای قبلی نقاشی نکردند، بلکه خود نقاشی کردند و با نقاشیهایشان ضابطه ایجاد کردند. سنت مفهوم ساکنی نیست و ما سنتگذاری میکنیم نه اینکه سنتپذیری کنیم. آنهایی که سنتپذیرند متوجه نمیشوند که این آثار در جستجوی سنتگذاریاند.
اصلانی در ادامه گفت: تجربه تقلیدپذیر نیست و هر تقلیدی، حتی از مدرنترین چیزها، دیگر تجربه محسوب نمیشود. البته تجربه تکثیر میشود و ما به مدیومهای واسطه نیاز داریم. سینماگران تجربهگرا با هژمونی سرمایه مبارزه میکنند نه با اقتصاد. اقتصاد به چگونگی سازماندهی برای تولید ارزش اضافه اشاره دارد و ارزش اضافی صرفا پول نیست. فرهنگ و خلاقیت هم ارزش اضافیاند. پیدا کردن یک امر جدید نیز ارزش اضافی است. فیلمهایی که در اینجا به نمایش در آمدند نیز ارزش اضافی تولید کردهاند و این هم یک نوع اقتصاد است. این آثار در آینده تبدیل به ثروت مادی جامعه میشوند اما این ثروت مادی مبتنیست بر آن ثروت معنوی که سازندگان آثار تولیدش کردهاند، نه مبتنی بر پول.
کارگردان «چنین کنند حکایت» در پایان گفت: ما باید سینما را دوباره اختراع کنیم تا سینما به نام ما ثبت شود و این کار با تقلید و پیروی از ضوابط سینمایی از پیش موجود امکانپذیر نیست. آثار به نمایش درآمده در این برنامه را هم میتوان نقد کرد، اما کسی نمیتواند بگوید چرا این کار را انجام دادهاید. ما باید تلاش خود را انجام دهیم و چیزهایی که وجود ندارند را بوجود آوریم. ممکن است کسانی اینها را بفهمند و کسانی دیگر نفهمند و اینها بهشکل مسالمتآمیز با هم بحث کنند، اما نمیتوانند یکدیگر را نفی کنند. تلاشهای شما بیاثر نیست و باید به یک جریان عمومی در سینما تبدیل شود. آنتیتز به هر حال جایگزین تز خواهد شد، هرچند زمان زیادی طول بکشد و افراد زیادی در این مسیر فدا شوند. ونگوگ شخصا منزوی شد، اما کار او نه تنها منزوی نشد بلکه جریانی عظیم به راه انداخت. ما اگر در حوزه کاری خودمان خلاق باشیم میتوانیم حوزههای دیگر را هم به حرکت درآوریم.