نشست «هنر، خلاقیت، نوروسایکولوژی» برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه مجموعه نشستهای «پژوهش و خلق اثر هنری» که بهصورت زنده در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، جمعه ۱۴ آذر نشست «هنر، خلاقیت، نوروسایکولوژی» برگزار شد. حسن عشایری و فردین خلعتبری مهمانان این برنامه بودند و شیوا بیرانوند مدیریت نشست را بر عهده داشت.
موسیقیدرمانی پیچیدهتر از دارودرمانی است
حسن عشایری در ابتدای این نشست گفت: موسیقی در طبیعت وجود داشته است؛ قبایل اولیه در آفریقا، بعد از تغذیه خودشان به رقص و آواز و همآوایی میپردازند. قبل از رنسانس نیز موسیقی مطرح بوده است و از جمله میتوان به اورفئوس آوازخوان معروف اشاره کرد که حتی بیماران را درمان میکرد. واتیکان با این مساله مخالف بود ولی بعدها گفتند موسیقی در کلیسا اجرا شود. در تحقیقاتی که خارجیها در مورد قبایل عشایری در ایران انجام دادند، حتی از ابن سینا نقل قول کردهاند که آبشار و همنوایی صدای موزون قبیله عشایر برای کاهش درد زایمان موثر بوده است. هم در تاریخ ایران چنین چیزی داشتهایم و هم در قبایل و در فرهنگهای دیگر، چه در دوران فئودالیته و چه پس از آن در انقلاب صنعتی، و حالا هم در زمانهای مدرنیته و پست مدرن.
وی ادامه داد: به هر روی عصبشناسی میخواهد ببیند که موسیقی بهخصوص در تولید مدرنش، بوسیله مغزها تولید میشود و بوسیله مغزها نیز دریافت و بررسی میشود. پس باید دید این خلاقیت موسیقایی برای فیلم و سرود ملی و.. از دیدگاه عصبشناسی چگونه است. از سوی دیگر باید دید که آیا موسیقی میتواند خلاقیت را بویژه در کودکان تغییر دهد و بالا ببرد که طبق تحقیقات صورت گرفته میتواند چنین کاری کند. نه تنها برای یادگیری و توجه و حافظه کاری، بلکه مثلا زیربنای کار توانبخشی انعطافپذیری مغز است. اگر این انعطافپذیری مغز وجود نداشت، نمیتوانستیم در مورد خلاقیت یا یادگیری یا اثرپذیری نمیتوانستیم صحبت کنیم. پس میتوانیم از مکانیسمهای مختلف از جمله فعالیت هنری یا آواز، برای کسانی که دارای لکنت زبان هستند استفاده کنیم.
این روانشناس اضافه کرد: انسان در عالم هستی بوسیله علم و ادیان و فلسفه علمی و هنر سعی میکند به زندگی و وجود روی کره زمین معنا بدهد. پس باید از متدولوژی صحبت کنیم. علم و بویژه فیزیک و ریاضیات با کشف سر و کار دارد و تازه دارند ادعا میکنند که خلاق هم هستند. البته نه به معنای خلاقیت هنری، ولی به هر حال نبوغ وجود دارد. پس علم با ارتباطات حرکت ماده در عالم هستی، قانونمندیهای نسبتا پایدار را بررسی میکند. در علم پردازش اطلاعات هیجانی و عاطفی الزاما معنیدار و اثرگذار نیستند. همه جا انگیزه و هیجان و رضایتمندی وجود دارد ولی برای فهم علم سواد و دانش لازم است و هیجانات در حاشیه قرار میگیرد. در ادیان این سوال مطرح است که ما از کجا آمدهایم و میخواهیم به کجا برویم. رفتارهای آیینی دارند و این روش آنهاست. در فلسفه علمی هم تبیین و تئوریهای موجود را در رشتههای مختلف تفسیر میکنند.
عشایری ادامه داد: در هنر نیاز به سواد خاص هنری وجود ندارد، اگرچه اگر باشد طبیعتا بهتر است. به نظر من آموزش هنری در مدارس ضروری است و باید بطور جدی تدریس شود. ولی در رشته موسیقی که انتزاعیترین هنر است کار کمی پیچیدهتر است چون ریشه در فرهنگ دارد و مساله پردازش اطلاعات هیجانی و عاطفی هم بسیار مهم است. این سیستم هیجانی عاطفی که ما در مغزمان به ارث بردهایم برای تنازع بقاست. مدتها روانشناسان عقیده داشتند که هیجانات در هنر و موسیقی اثر دارند. از طریق آزمایشگاه تا حدی به هیجانات دسترسی داریم ولی کافی نیست. در عصبشناسی به سیستم هیجانی میگویند بزرگترین سانسورچی مغز، چون میتواند جور دیگری تعبیر کند. این امر هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد. فارابی میگوید موسیقی احساسانگیز و خیالانگیز و نشاطانگیز است. خیال یعنی تفکر و ما در عصبشناسی میگوییم تغییر مدارهای نورونی. واحد عملکردی مغز در عصبشناسی سلول نیست بلکه مدار است. مدارهای درهمپیچیده که بهخصوص قسمت هیجانات خیلی مهم است.
این نوروسایکولوژیست افزود: کتابهایی به اسم روانشناسی قبل از تولد نوشته شدهاند و ما نیز از آنها الگو گرفتهایم. در زنهای آبستن در هفت ماهگی با پروتکلهای خاص روزی چندینبار موسیقی غیرکلامی به جنین ارائه دادیم. بعد که اینها به دنیا آمدند با آزمایش دیدیم که آن نوزدانی که در شکم مادر موسیقی میشنیدند مثلا در غذا خوردن متاثر از موسیقی هستند. این شنیدن موسیقی اگر ادامه پیدا کند، در انعطافپذیری مغز و یادگیری تاثیر دارد. البته پروتکلهای خاصی باید رعایت شود و چنین کاری را نمیشود با هر نوع موسیقی انجام داد.
عشایری ادامه داد: ما با سکته مغزی هم سر و کار داریم و آمار بالایی از سکتههای مغزی در نیمکره چپ اتفاق میافتد. افرادی که دچار سکته مغزی میشوند، زبانپریشی پیدا میکنند؛ هم در تولید گفتار و هم در معنا ممکن است دچار مشکل شوند و ممکن است فلج هم بشوند. این افراد از مشکلات در ارتباط کلامی بیشتر رنج میبرند تا ضعفی که مثلا در اندام سمت راست بدنشان ایجاد میشود. ما مدل درمان با آواز آهنگین را با پروتکل مخصوص برای حدود دوازده هفته بکار گرفتیم و نشان دادیم که نورونهای آسیبدیده خیلی سریع بازسازی و دوباره سازمانیافته میشوند. بکارگیری موسیقی غیرکلامی و موسیقی کلامی برای درمان، پیچیدهتر از بکارگیری داروهاست. موقعی که موسیقی وارد مغز میشود قبل از اینکه به قشر مخ برسد، حتی در نوزادان یا افرادی که در کما هستند، میبینیم که به موسیقی جواب داده میشود و این بسیار شگفتانگیز است. البته بکارگیری این موسیقیهای کاربردی، پروتکلهای مخصوص خود را دارد.
ما آزاد نیستیم، عصیانگریم
در بخش دوم این نشست فردین خلعتبری گفت: از نگاه یک موزیسین که نتها موقعیت فرکانسها را میبیند و احساس میکند، موسیقی آبجکتیوترین چیز ممکن است. موسیقی آدمها را در آنِ واحد تغییر میدهد. ما در مورد فرم گاهی اوقات کاملا بیارادهایم. مثلا اگر کسی بخواهد رباعی بگوید، در مقابل فرم رباعی ارادهای ندارد و نمیتواند عروض آنرا بهم بریزد. ولی میتوان خیلی راحت راجع به این صحبت کرد که در این بیارادگی، اراده چطور میتواند رفتار کند؟ اتفاق خلاقانه در یک محدوده رخ میدهد و ما در مقابل فرم، اسیر جریان بیارادگی هستیم. چیزی در جهان وجود ندارد که فرم نداشته باشد. تلورانس از بیارادگی تا اراده و از اسارت تا آزادی، شامل حال آدمیزاد است. اساسا شما نمیتوانید هیچکدام از این دو تا را بطور مطلق و یکسویه مطرح کنید و بگویید من اراده دارم یا من اراده ندارم. در میانهی فرم و جریان محتوای ذهنی است که اثر هنری خلق میشود.
وی ادامه داد: حساب اراده را بهم میریزد. وقتی از محاسبه حرف میزنیم دیگر ارادهای در کار نیست. نمیتوانیم اراده کنیم که دو به علاوه دو بشود پنج. پس محاسبه اراده را از بین میبرد. نسبت جریان خلاقه با جریان اراده باید مورد توجه قرار بگیرد. نظر شخصی من این است که ما خلق نمیکنیم؛ همهی آن چیزی که در دایره وجود است، امکانِ بودنش بوده است. اگر این امکان وجود نداشت، نمیتوانست باشد. این امکان، یک فضای خالی برای وجود است و وجود را از حالت پدید آمدن به حدود فینفسه میرساند.
این آهنگساز اضافه کرد: وقتی راجع به خلاقیت صحبت میکنیم یعنی داریم راجع به چیدمان چیزهایی که وجود دارند صحبت میکنیم. اگر آن چیزها را دیدیم و حس کردیم، میتوانیم به جای خودش بگذاریم. دعوای عجیبی بین مدرنیستها و سنتگراها وجود دارد که در بیان جریانی که مثل موسیقی است، آیا میتوانیم دست به بدعت بزنیم و از چیزهای تعریفشده عبور کنیم؟ اگر بخواهیم در زمینه شعر مثال بزنیم، ما دوره بازگشت ادبی و فرمهای جدید داریم؛ یعنی فرمهایی که از فرمگریزی بوجود آمده است. چیز بدون شکل وجود ندارد و همه چیز یک شکلی میگیرد. اگر این شکل متقارن بود میگوییم شکیل است؟ نه این اشتباه است.
خلعتبری ادامه داد: آدمها به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک دسته کسانی که باید به آنها گفت و دسته دیگر آنهایی که خودشان فکر میکنند و پیدا میکنند که اینها خودشان به دو دسته دیگر تقسیم میشوند؛ نخست آنهایی که در زمان مناسب طلوع میکنند و دوم آنهایی که این زمان مناسب را بدست نمیآورند. ما آزاد نیستیم، عصیانگریم. عصیان به چه دلیل بوجود میآید؟ وقتی یک چیزی برای ما عادی میشود، خسته میشویم و میخواهیم از آن عبور کنیم. مثلا یک زن خانهدار با عوض کردن جای تلویزیون و مبلمان، عصیان میکند. این کار مثل کار یک موزیسین خلاق است که جوری میچیند که قبلا آنطور نبوده است، هرچند که اجزاء همان اجزاء سابق است.
وی افزود: در طول تاریخ بارها آمدند گفتند دیگر نمیشود ملودی ساخت و تکراری میشود. بعد همین چیزی که بوجود میآید تبدیل به چیز خیلی آشنایی میشود که آنرا میشناسد. یعنی قرار بوده آشناییگریزی باشد و نوآوری به گونهای باشد که در هر لحظه مخاطب را شگفتزده و هیجانزده کند ولی بعد همین هیجانزدگی، عادی میشود. هیجانات ما فقط مربوط به موقعیتهای بیرونی نیست بلکه یک مجموعه است.
این موسیقیدان ادامه داد: دکتر عشایری دو بار درباره دیدن و شنیدن و حرکت صحبت کردند. من به این فکر کردم که این نگاه خطی یک عادت است، و آنرا در یک دایره نوشتم که حالا مقدمه ندارد و میشود گفت حرکت و شنیدن و دیدن. اگر هر کدام از اینها را حذف کنیم یک نقصان جدی در بروز واقعیت خواهیم داشت. لذا در مورد آزادی که موضوع بسیار مهمی است باید بگویم که ما در آزادی مقید هستیم. تقید به آزادی نقض آزادی است و به هیچ وجه نمیتوانیم بگوییم آزادی یک مفهوم مطلق است.
خلعتبری اضافه کرد: چیزی که برای من بعنوان یک آهنگساز جذاب است این است که اولین شنونده اثر خودم هم هستم؛ و وقتی آنرا میشنوم، اثر من را تغییر میدهد. فاصله بین نوشتن کار تا عرضهاش، برای کسی که این کار را میکند آنقدر کوتاه است که موقعیت خالق و مخلوق یکی میشود. یعنی آدم در جهان به وحدتی بین خودش و خودش میرسد. توضیح این مساله سخت است. فقط یک تاخیر کوچک است که در کسری از ثانیه بوجود میآید و آهنگساز از آن چیزی که باعث شده این درست شود، عقب میافتد. یعنی آهنگساز انگار دارد این را درک میکند، از چیزی که هنوز درست نشده ادراک حسی دارد. گبهبافهای قشقایی سمت فارس تعبیر جالبی دارند که میگویند ما وقتی داریم فرش را میبافیم از روی هوا پرنده را میکنیم و توی فرش میگذاریم. شاید هیچ آهنگسازی به وضوح نتواند بگوید که در ملودی که ساختهام نت اولم مقدم بود یا نت آخر. انگار در یک لحظه خلق میشوند.