در چهارصد و پنجاه و سومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۴ آذر فیلم «آینه» به کارگردانی آندری تارکوفسکی در سالن استاد ناصری به روی پرده رفت. پس از آن نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور مجید برزگر و کیوان کثیریان برگزار شد.
برزگر در ابتدای این نشست به سینمای شوروی پرداخت و گفت: در سالهای آغازین سینما فرم جدیدی از سینما در شوروی پدید آمد؛ کسانی تجربیات خیلی خاصی را بهویژه در زمینه مونتاژ فیلم مطرح کردند و به مکتب مونتاژ شوروی مشهور شد. آنها تجربیات متفاوتی در نحوه برخورد روانشناسانه تماشاگر با سینما را پیش نهادند و کمی بعدتر آیزنشتاین آنرا به اوج رساند و سبکی را بنا نهاد که همین امروز هم در مورد آن صحبت میشود. در مقابل کسانی مثل کولوکوفسکی به نقض این ماجرا پرداختند و سعی کردند شکل دیگری از سینما را معرفی کنند. آندره بازن فرانسوی بهشدت مخالف سینمای آیزنشتاین بود و میگفت او با شیوه تقطیعش تماشاگران را به گروگان میگیرد. بازن پیشنهاد دیگری را مطرح کرد که همان نماهای بلند و شیوه خارج از قاب بود؛ به اعتقاد او، واقعگرایی اینگونه در سینما شکل میگیرد و کاری که آیزنشتاین انجام میداد یکسره خارج از واقعیت بود.
وی ادامه داد: تارکوفسکی با میزانسن و موقعیتهای میزانسنی مسیر سومی را مطرح میکند که کاملا مخالف نظریه آندره بازن است اما همچنان بر مبنای نماهای طولانی جلو میرود؛ این شیوهای بسیار نو بود که او پیشنهاد کرد و اتفاقا زندگی و رئالیسمی که میخواستند، در آن وجود نداشت. در شیوه تقطیع اولیه، سینما در چنبره ایدئولوژی بود و مونتاژ تلاش میکرد مفاهیمی را در سینما منتقل کند که سیستم و حزب حاکم میخواست. تارکوفسکی در مقابل این نوع سینما، سینمای پرسشگری را مطرح میکند که مبتنی بر نوعی از خیالپردازی و آزادی در نگاه است. رئالیسم سوسیالیستی و فیلمهای مهمی که در پیوند با آن ساخته شد، یکسره هنر را از خیال دور میکرد؛ این منتج به چیزی میشد که از قبل قابل پیشبینی بود و الگوهای طراحیشده در تعاریف سوسیالیستی از سرباز، مادر، وطن و هر چیز دیگری که قرار بود در فیلمها باشد، دقیقا بر مبنای آن کار فنی و فرمی که در شوروی پدید آمده بود درست میشد.
کارگردان «پرویز» اضافه کرد: در «آینه» میبینیم که تارکوفسکی میکوشد هیچ قاعده و چارچوبی برای خودش طراحی نکند. فیلم خیلی ساده است و روایت یک دوره از زندگی «الکسی» را میبینیم. او گذشته و پدر و مادر و خانواده را در چند موقعیت به یاد میآورد و پرانتزهایی باز میشود و ما وارد آنها میشویم و برمیگردیم. یعنی کلیدهای فیلم برای رسیدن به معنای داستان و چارچوب قصه پیچیده نیستند. اما آیا تمام فیلم «آینه» در همین خلاصه میشود؟ اگر داستان را بفهمیم موضوع حل میشود؟
برزگر ادامه داد: تارکوفسکی معتقد بود که زیبایی بالاخره جهان را نجات خواهد داد. او تلاش میکرد که در فیلمهایش همه چیز را به نحوی زیبا و البته کمی با سویههای مذهبی و پرسشگرانه نسبت به جهان تصویر کند. تارکوفسکی اعتقاد داشت که رازآمیزترین نکته جهان، زندگی ماست و میتوانیم راجع به آن فیلم بسازیم. او درباره «آینه» میگفت این فیلم سادهای است که هیچ معنایی برای آن نمیبینم و هیچ نماد و رمز و رازی در آن وجود ندارد. او با درآمیختن فلاشبکها و رویدادهای تاریخی که نمادهای حقیقی در فیلمهایش هستند و اشعار پدرش که در سرتاسر فیلم شنیدیم، سعی میکند زندگی مردی را بازآفرینی کند که در حال مرگ است. تارکوفسکی تصاویری از روایتهای دوران کودکیاش که مقارن با جنگ جهانی دوم بود را در پلانهای مستند فیلم جای داده است؛ که به نوعی بازتابی دردناک از خانواده و گذشتهاش است.
این کارگردان سینمای ایران افزود: به هر حال ورود به جهان «آینه» مستلزم کلیدهایی است و تارکوفسکی هم اساسا آدمی نیست که به آسانی بشود به او دست یافت و فیلمهای او نیز آنقدرها به چنگ آوردنی نیستند. اما شاید راز دلبستگی خودم به چنین فیلمهایی این باشد که اینها به هیچ نحوی ترجمه و تفسیر و تعریف نمیشوند و هیچ راهی وجود ندارد به جز تماشا کردن آنها. این برای یک اثر هنری امتیاز بسیار بزرگی است و در فیلمهای تارکوفسکی چنین اتفاقی میافتد. جهان تارکوفسکی را باید حس کرد، بهویژه آنجا که از مادر و وطن و دربهدری و ویران شدن میگوید. او با چند انتخاب کارگردانی شده، اینها را کمی خاصتر میکند؛ مثلا با انتخاب بازیگران ثابت برای نسلهای مختلف و حضور مادر خود تارکوفسکی که موجب میشود یک فیلم شخصی را شاهد باشیم که در عین حال بهشدت ذهنی است.
وی ادامه داد: سینمای تارکوفسکی ما را از مسیر جریانی بزرگتر، مدام به کشف درونمایه زندگی شخصیمان سوق میدهد؛ از طریق مفاهیمی مثل خانه، وطن، عشق به وطن و خواهر و برادر و.. و همین را در یادداشتها و حرفهایش نیز میبینیم. ممکن است ما در مقام تماشاگر زندگی را رها کرده باشیم و در تصاویر چنین فیلمی آنرا جستجو کنیم؛ در حالیکه زندگی ما هم پر از همین فلاشبکها و خاطرات است و تارکوفسکی هم با الگوی خودش آنها را بهشکل فیلم درآورده است. در برخی از نقاط فیلم به نظر میرسد از نظر سینمایی ایراداتی وجود دارد، اما این پرشها به عمد انجام شده است. مسلما تارکوفسکی بر این مسائل آگاه است ولی تلاش میکند با پرشهای زمانی را تجربه کند. مونتاژ برای او تعریف متفاوتی دارد و صرفا عمل فنی چسباندن پلانها به هم محسوب نمیشود.
برزگر در پایان گفت: یکی دیگر از نکات جذاب و قابل ستایش فیلم برای من، حرفها و بحثهای شخصی تارکوفسکی درباره طبیعت، سیاست و.. است که در فیلم از زبان آدمهای مختلف میشنویم. سینمای تارکوفسکی یک سینمای شاعرانه است؛ نه به این معنا که در فیلم شعر خوانده میشود، بلکه این شاعرانگی به میزانسن و حرکت دوربین و.. مربوط میشود. دوربین تارکوفسکی تبدیل به بال تماشاگر میشود تا در فضاهای ذهنی او پرسه بزند. همان رفتاری که شاعر با پدیده میکند را فیلمساز با موضوعش میکند. تارکوفسکی ساختار پیچیده انسان را روی پرده سینما تصویر میکند و «آینه» ما را به سطح بالاتری از عاطفه و فهم و مکاشفه و درک زیبایی میبرد، بدون اینکه بتوانیم این چیزها را برای کسی توضیح دهیم.