مراسم یادبود زندهیاد آرش عاشورینیا عکاس مطبوعاتی در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، مراسم یادبود زندهیاد آرش عاشورینیا عکاس مطبوعاتی روز گذشته ۱۰ مهر در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
پوریا عالمی که اجرای این برنامه را هم برعهده داشت، در ابتدا گفت: آرش امروز در این مراسم نیست مثل همه مراسمهایی که یا پشت پرده بود، یا روی سن بود یا… اما این مراسم یک تفاوت دارد؛ اینکه این بار آرش پشت پردهها نیست، روی سن نیست، کنار شما نیست آرش در قلبهای ماست و حالا به خاطره جمعی ما تبدیل شده است.
در ادامه احمد پوری شاعر و مترجم گفت: من شکی ندارم که انسانی باارزش را از دست دادیم. او بسیار بااستعداد و گرانقدر بود، بیش از بیست سال او را میشناختم، یادم است در همین سالن مراسمی بود و آرش عکسهای بینظیری از من گرفت و به همین سبب صحبت کردن در اینجا برای من سخت است. گرچه جسم آرش از پیش ما رفت اما یاد و خاطره او همیشه با ما هست. باید عنوان کنم آرش از زندگی میگفت و اصلا خود زندگی بود.
او در ادامه شعری را که ترجمه کرده و درباره از دست دادن دوستان بود، به روح آرش عاشورینیا هدیه کرد.
در ادامه علی نیکنژاد از دوستان عکاس آرش عاشورینیا روی صحنه آمد و بیان کرد: من بر این باورم که اینجا گرد هم آمدیم تا از دو دهه فعالیت حرفهای آرش قدردانی کنیم نه اینکه برای مراسم یادبود او جمع شده باشیم. آرش استاد رفاقت بود؛ بهطوری که دوستان بیشمارش همه خودشان را بهترین دوست او توصیف میکردند. آرش عاشق عکاسی بود و عکاسی را با چاشنی عشق از پدر آموخت. در پرونده کاری او تخصص و صبوری مشهود بود و همیشه نتیجه کار برایش اهمیت داشت، او همه شاخههای عکاسی را به نحو عالی کار کرده و صاحب تخصص بود. آرش یک عکاس پرتره درجه یک بود، اتفاقا عکاس عروسی هم بود و در این کار هم درجه یک بود، عکاسی تبلیغاتی، صنعتی، معماری و… هم بخشهای دیگر از کار او بودند. تمام اهل فن برای آرش احترام قائل بودند، گرچه عضو هیچ انجمنی نبود ولی جامعه عکاسان او را از دست دادند.
سپس زهرا ارمن از دوستان آرش عاشورینیا بیان کرد: رفتن او برای من سخت است و واقعا یک غم بزرگ دارم، با این حال باید بگویم پرترههای او بینظیر بودند، عکسهای خبری بینظیری داشت، بسیار فروتن بود و عکسهای بسیار خوبی هم از معماری معاصر میگرفت.
وی افزود: آرش با آن حس کنجکاوی و هوشش در پروژهها سرک میکشید، موضوعات را متوجه میشد و در آخر آنچه را به تو نشان میداد که تو مدتها روی آن کار کرده بودی اما به یکباره تو را غافلگیر میکرد، ضمن اینکه او شهروند دنیای مجازی بود و همه چیز را کشف میکرد.
سپس شهلا شرکت سردبیر و مدیر مسئول مجله «زنان امروز» روی صحنه آمد و گفت: آرش را اولین بار سال ۹۳ در مجله «زنان امروز» دیدم، او برای چیدمان روی جلد تصاویر خوبی تهیه میکرد، بدون خستگی کارها را انجام میداد و به همین ترتیب ما صاحب یکی از بهترین روجلدیها میشدیم از سوی دیگر او با تربیت درستی که داشت بدون خجالت به برابری میان دو جنس باور داشت، همیشه با احترام با زنان روبهرو میشد و به شکل غریزی حامی آنها بود. این روزها به این فکر میکنم که کاش او را بیشتر میشناختم، رفتن او ضربه جدی به وجود من وارد کرد تا از این پس متوجه باشیم برای زندگی و در زمان زنده بودن آدمها بزرگداشت برگزار کنیم.
در ادامه رضا کولغانی هم ضمن اجرای ترانهای بیان کرد: این روزها جای آرش خالی است، او نیست که در خیابانها با آن دوربینش تصاویر را ثبت کند.
کاوه راد از دوستان آرش عاشورینیا هم سپس روی صحنه آمد و یادداشتی را که آماده کرده بود خواند، در این یادداشت آمده بود: «آقای کیارستمی میگفت بزرگترین تفاوت ما با بقیه جانداران آن است که آنها جهان را فقط میبینند اما ما، امکان تماشای جهان را داریم.
آرش تماشاگر صادق جهان بود. جستجوگر خستگیناپذیر معنای زندگی در جهانی خالی شده از معنا. دوربین او، ادامه چشمش بود؛ همه جا حاضر و شاهد. پیش از هر واقعهای، آرش قابش را برای ثبت حقیقت بسته بود. او راوی حقیقت، در زمانه آکنده از دروغ بود.
عکسها گاهی تنها ثبت ساده تصاویر نیستند. گاهی قابی کوچک درون تصویری بزرگترند. روایت لحظه آنجابودگی، بیانی ساکن از داستانی خشمگین، پانتومیم غمگین رنج، همین دو کلمه ساده را بازی کن تا ما بفهمیم در خیابان چه گذشته است. آرش راوی صادق خیابانها در زمانهای بود که خیابانها برای ما نبود. برای آرش همه چیز در جزییات بود. آداب میدانست، آداب نگه میداشت. برای هر چیز مناسکی داشت. از غذا خوردن تا سفر، از عاشقی تا کار. همه چیز برایش مرام و مرتبت داشت. بیهوده نبود.
این طور نبود که آدمها بیایند و بروند. اهل توقف بود. انسان را رعایت میکرد. مهر را ارج مینهید. انگار میان فیلمهای مهرجویی زندگی میکرد. هر جایی بود سفره بود و غذا و دور هم نشستن و خوردن و خندیدن، حضورش گرم بود. گرما میداد به رفاقتهای ما. سر حلقه وصل بود برای دوستیهای پراکنده ما۔
همیشه و هروقت، موقع خداحافظی محکم بغلت میکرد و میگفت زود به زود ببینیم هم را، دیدار برایش غنيمت بود. مشتاق زندگی بود. شناور در لحظهها مثل باد، مثل آب، روان و رها.
دلش بزرگ بود. سخاوتمند و بخشنده، کم نمیگذاشت در هیچ چیز، کمفروش نبود. نه در دوستی نه در کار.
آرش ۴۲ ساله بود اما به اندازه چند نفر ما زندگی کرده بود. در همه چیز بهترین بود. در کار، در رفاقت، در فرزند بودن. در رابطهاش با زهرا عاشق ترین بود.
برادرم آرش
گفتهاند:
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در الا شهید عشق به تیر از کمان دوست.
خداحافظ رفیق»
احسان گودرزی هم در پایان روی صحنه آمد و شعری را برای آرش عاشورینیا خواند.
در بخشهایی از این مراسم قطعاتی توسط گروه بمرانی، امید نعمتی، داریوش آذر و… اجرا شد.