سیزدهمین بندباز از سلسه نشستهای تاملاتی درباره تئاترایران، با موضوع «از تئاتر به تئاتریت» پنجشنبه 6 آبان برگزار شد. در این نشست نیلوفر ثانی کارشناس با سارا رسولی نژاد مترجم و پژوهشگر تئاتر به گفتگو پرداخت.
رسولینژاد درباره توضیح موضوع این هفته بندباز گفت: عنوان کلمه تئاتریت ترجمهای از تئاتریکالیته است که کمی مناقشهبرانگیز است. این اتفاق در سالهای اخیر برای ما هم جدید بود و هم باعث بحث؛ آنچه که در ترجمه تئاتریت مدنظر من بود، این است که پسوند «یت» یک پسوند عربی است که ناظر بر وجه یک چیز است و کیفیت یک امر را داشتن را مطرح میکند اما در زبان و سیالیت آن چیزعجیبی نیست. ما کلمات بسیاری داریم که این پسوند را به خود گرفتهاند و محل بحث نیست. من به این فکر کردم که باید یک جا ایستاد و از کلمه تئاتریکالیتهای که استفاده میکنیم، به درک درستی برسیم و بعد درباره آن گفتگو کنیم.
این مترجم در پاسخ به سوال ثانی درباره زبان تئاتریت و اثرگذاری آن بیان کرد: وقتی درباره وجه دیگر تئاتر صحبت میکنیم، این موضوع بیشتر مطرح است. چون تئاتربهترین زمین برای بازی و این تجربه است.
ثانی با طرح این سوال که در قرن بیستم چه اتفاقی برای تئاتریت افتاد، بحث را ادامه داد و رسولینژاد توضیح داد: بگذارید ببینیم تمدن و تئاتر چه تاثیری روی هم دارند. قرن بیستم قرن تحولات است و میدانیم که برخورد اوانگاردیستها یا پیشگامان در تئاتر با تمدنی که از پس قرنها به آنها رسیده چگونه است و تمدن چه تاثیری بر روی تئاتر دارد و یا بالعکس. این مبادله باعث میشود که تئاتریت شکل بگیرد. در واقع یک گذار داریم در همه چیز از جمله تئاتر به تئاتریت. تمدن از پس قرنها به تئاتر آمده و تئاتریت اتفاقی است که دراین قرن شکل میگیرد. در حال حاضر همه چیز به سمت نمایشی بودن میرود و تمدن غرب به تئاتر تحمیل میکند و تئاتر به این بار پاسخ میدهد به نحوی که آن را به دل زندگی میآورد.
او ادامه داد: ما تئاتریت را در فرهنگ غرب در چیدمان سوپرمارکتها، تئاترهای جدید و … میبینیم. استحالهای که تئاتر را به وضعیت تبدیل میکند کاری است که آوانگاردیستها رقم زدهاند. اساسا تئاتر یک مکان است، اما تئاتریت به وضعیت آن اشاره دارد و به سالن و مکان محدود نیست. تاثیری است که تئاتر روی فرهنگ ما میگذارد.
این پژوهشگر همچنین اظهار کرد: زمانی تئاتر بخشی از تمدن بود، چرا که با تعاریف کلاسیک معنا میشد، اما از یک جایی در قرن بیستم دیدیم که تحول در آن دیده میشود و تماشاگر را از صندلی امن خود به اجرا وارد میکند و مجبور میکند تا بخشی از اجرا باشد. این سرایت وضعیت تئاتر به آن سوی محل اجراست و این یک پروسه در تئاتر غرب است که از آن به تربیت تماشاگر یاد میشود. تماشاگر ادراکاتش تغییر و شروع به معناسازی میکند. یعنی به عنوان یک مخاطب و کسی که در این محصول در حال خلق، مشارکت دارد و مسئولیتی به عهده میگیرد.
رسولینژاد درباره تاثیر تئاتریت در اروپا نیز توضیح داد: اروپاییها از یک جایی متوجه میشوند که بحرانی در زبان وجود دارد و مواجه آنها با تئاتر شرق به کمکشان میآید. به طور مثال در تئاتر چین و ژاپن کمتر از کلمات استفاده میشود. در این میان اروپاییها به خلق یک زبان جدید رسیدند و به اجرا و کنش در آن پرداختند که کم کم به پرفورمنس رسید.
او افزود: در واقع میل به تجربهگری و تجربه شیوههای جدید و فرهنگهای جدید و مواجه و ادغام آنها و پذیرفتن این ریسک باعث شد تا اتفاقات جدیدی در تئاتر قرن بیستم رخ دهد. ما در تئاتر ژاپن نیز آوانگاردیسمی را داریم که از غرب وام گرفته است.
این مترجم درباره کاستلوچی یکی از کارگردانان سردرمدار در این امر که کتابهایش را ترجمه کرده است،گفت: ما یک چیزی از تئاتریت در آثار او میبینیم که به عنوان مخاطب ایرانی که با تئاتر آشنایی هم دارد، تحت تاثیر تئاتریت او قرار گرفته و سعی میکنیم اتفاقات درون اجرا را معناسازی کنیم تا فرایند ادراکی شکل بگیرد، اما در نهایت فاصلهای وجود دارد تا بفهمیم این تئاتر برچه اساسی بنا شده است. تئاتر او دیالوگ ندارد، اسلوب تئاتر اروپا را هم ندارد و پدیده جدیدی است که ما را به سمت ترجمه آثار او برد، چرا که اتفاقات جدیدی را رقم زده است.
رسولینژاد در پاسخ به سوال ثانی که همیشه گاردی در مقابل این اتفاق وجود داشته است اما کاستلوچی آن را تحمیل نمیکند، گفت: بله و همین مخاطب آن را جهانی میکند، چرا که مسئله بحران زیست و وجود مطرح میشود. مسئله او مفاهیم الهیاتی نیست بلکه از آن استفاده میکند تا خط شکنی کند و این عجیب است. یکی از جنجالها در اجراهای او در اروپا شمایل شکنی است که مخاطب را دچار بحران میکند، چرا که آنچه که باور دارد و در ناخودآگاهش است را هدف قرار میدهد و همین آثارش را خاص میکند. به نوعی میتوان گفت کاستلوچی در بحرانی کردن وضعیت استاد است.
این مترجم افزود: او در یکی از نمایشهایش از بازیگری استفاده میکند که در نقش آپولو دست ندارد، یعنی میخواهد بگوید این خدا بی عیب و نقص نیست و خودش دارای عیب است، یکی از همان شمایلشکنیهاست و روبرو کردن مخاطب با بحران که جای تفسیر را باز میگذارد. این که بدن بازیگر چه تاثیری دارد و اتفاقا شکستن کلیشهها که بازیگر باید قدرت بدنی و بدن مناسبی برای اجرا داشته باشد را مطرح میکند. در واقع فقدان را با بدن نشان دادن یکی از کارهای اوست. اینکه مخاطب همواره با یک بدن بی نقص مواجه بوده است را به هم میزند. ما از آوانگاردیست گذر کردهایم و میدانیم که در قرن بیست بازیگران باید دارای بدن خوبی باشند، اما او قائل به این امر نیست و حتی از نابازیگران استفاده میکند.
رسولینژاد همچنین گفت: اگر او یک آوانگاردیست را نشان میدهد و سنت را میشکند، اما در عین حال یک نوآوری در همین فضای جدید میسازد. ما در گفتگوهایی که با او داشتیم و نامهنگاریهایی که با گروهش داشتیم متوجه شدیم که او و گروهش نوآوری خودشان را نیز میشکنند و اساسنامه کارشان این است که دائما باید هرچیزی شکسته شود و هرگز یک فرم پایا به عنوان یک فرم ثابت نداشته باشند.
او در پاسخ به این سوال که گروهی کار کردن چه میزان دراین امر اثرگذاراست، بیان کرد: اساسا تئاتر یک امر جمعی است و از آغاز اینگونه بوده است. اما ما در تئاترمان این را کم میبینیم و به نظر میرسد باید به دنبال آن باشیم. من پژوهشگر و مترجم هستم و از مشکلات آن نمیتوانم صحبت کنم، اما در مواجه با تئاتر غرب میبینیم که آنها گروههایی هستند که در هیبت یک کمپانی حرفهای ظاهر شده و کار میکنند. بخشی از آن به نظم کاری برمیگردد و اینکه وظایف را تقسیم میکنند، درحالی که ما در تئاتر یک نفر داریم که همه کارها را انجام میدهد.
رسولینژاد همچنین درباره چرایی عدم تاثیر کاستلوچی در تئاتر ایران نیز توضیح داد: مناسبات مختلفی دارد که بخشی از آن فرهنگی و ریشهای است. فیگوری که آرتیست ایرانی از خود متصور است، یکی از این دلایل است. تئاتر ما جای کار بسیاری دارد و باید عمیق با قضایا مواجه شود. شاید باید به این فکر کرد که چطور میتوان گروهی کار کرد. من در حال تحقیق روی کارهای آشور بانیپال و کارگاه نمایش هستم، در آن زمان یعنی در دهه 40 و 50 امر گروهی کار کردن بسیار خوب پیش رفت، اما این که الان نداریم به اموزشهای آکادمیک ما برمیگردد و اینکه فرهنگ هنرمند بودنمان را از آنجا وام میگیریم،بخشی هم از جامعه است. اما تامل کردن روی اینها کار دشواری نیست و میتوان روی آن گفتگو کرد.
او در خاتمه گفت: تئاتر یک حرفه بینارشتهای است، از همان ابتدا با معماری پیچیده شد و بعد علم صدا، نور و … وارد شد. در واقع از تئاتر یونان این رشته با سایر علوم همچون فلسفه تلفیق شده و درگیر است و باید درباره آن تفکر و تامل کرد.