چهل و یکمین برنامه پژوهش و خلق اثر هنری با موضوع «تأملی بر پدیدار تألیف در یک گفتگوی تصویری: لکنت واژناک هبوط» جمعه ۲۲ مرداد در لایو اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در این برنامه شیوا بیرانوند به گفتوگو با فرخزاد لایق، آهنگساز پرداخت.
شیوا بیرانوند در ابتدا با اشاره به ارتباط این برنامه با آلبوم «لکنت واژناک هبوط» اثر جدید فرخزاد لایق گفت: چندی پیش گفتگویی پیرامون این آلبوم میان فرخزاد لایق و سیاوش لطفی شکل گرفت که زمینهساز گفتوگوی فعلی ما شد.
لایق نیز در این زمینه گفت: من و لطفی پیش از این گفتگویی درباره این آلبوم داشتیم که در روزنامه منتشر شد و بعد احساس کردیم که آن را میتوانیم به عنوان ابژهای برای خلق یک اثر هنری دیگر در نظر بگیریم. بنابراین یک گفتوگوی تصویری اینترنتی شکل گرفت که در آن به آثار متفاوت سینمایی و ادبی ارجاع داده شده بود و یک پروسه خلق متفاوت اتفاق افتاد.
پس از آن بیرانوند درباره فلسفه گفتوگوهای «پژوهش و خلق اثر هنری» گفت: پروژه فکری این سلسله گفتوگوها فلسفه هنر در دل گفتوگو بوده است. در این راستا با بیش از ۶۰ هنرمند و اندیشمند گفتوگو کردم و تلاشم این بود که این جریان دیالکتیکی اندیشیدن به گونه دیگری راه خود را باز کند. در این راستا بفرمایید نقش شما در باز تعبیر اثرتان چیست؟
لایق در این زمینه گفت: با توجه به نظریه مرگ مولف این سوال مطرح میشود که آیا سخن گفتن من از اثر خودم باب تعبیر را نمیبندد؟ چیزی که مرا به سمت این برد که درباره اثر حرف بزنم این بود که سیاوش لطفی چیزهایی درباره کارم میگفت که خود من ندیده بودم و شما هم نکاتی گفتید که خود من از آن منظر به اثر نگاه نکرده بودم. اتفاقاتی افتاد که نشان میدهد خیلی از چیزهایی که من در نظر داشتم به هدف نشسته و مخاطب روی همان نکات دست میگذارد. بنابراین نظر من هیچ ارجحیتی به نظری که مخاطب میدهد ندارد و من فقط منظر خود را میگویم.
بیرانوند با اشاره به اینکه عنوان اثر بخشی از اثر است و حتی گاه پر رنگتر از خود اثر ظاهر میشود، درباره عنوان این آلبوم موسیقی گفت: لکنت به معنای به تعلیق درآوردن امر از پیش موجود است. اینجا انگار لکنتی در کلام گفتاری و نوشتاری ایجاد میشود. چه میشود که ما به لکنت دچار میشویم و این مسئله شکل دیگری از زایش و خلق را به وجود میآورد؟
لایق در این زمینه گفت: من از دیدگاه منفیت زبان به این مسائل نگاه کرده بودم. منفیت زبان از دیدگاه هگل از این برمیخیزد که شما رسالت زبان را انتقال معنا بدانید و ببینید در تبدیل آوای انسانی به معنا، چه اتفاقی میافتد. بعد این سوال را برای خود مطرح کنید که چه قصدی از تبدیل معکوس این دو به هم میتواند وجود داشته باشد. وقتی کلمات را از معنا خلع میکنید، وقتی تنها رسالت کلمات را از آنها میگیرید و واژهها را بیمعنا میکنید چه اتفاقی میافتد؟ سوال این است که آیا از سوبژکتیویته خود عزل میشوید؟ پاسخ من این است که اصلا. این تازه ابتدای سوبژکتیویته شما است. شما در این حوزه ورا زبانی به یک ساحت دیگری از سوبژکتیویته قدم میگذارید. لکنت در اینجا نه به معنای استیصال بلکه به معنی یک توانش دیگر شما در رابطه با وجود بروز میکند. درعین حال که این لکنت ناشی از استیصال در مواجهه با یک بحران دهشتناک است.
لایق ادامه داد: این ممکن است نوعی استیصال باشد اما یک قسمت دیگر قضیه همان تفکر خاموش هایدگری است. زبان همیشه منفی نیست. زبان هست برای این که حامل معنا باشد و ما با هم وارد ارتباط شویم. ساحت منفیت زبان ساحتی است که پر از شطحیات و تناقض است و شما به لکنت میافتید. دوم در مرزهای خرد مغز است در جایی که خرد مغز نمیتواند پا را فراتر بگذارد ساحت منفیت زبان به وجود میآید. در ساحت منفیت زبان سوبژکتیویته پسازبانی اتفاق میافتد. در ساحت سوبژکتیویته پسازبانی است که شما بدون گویش خلق میکنید. قسمت عمده هنرها در این حوزه قرار میگیرند. شما از زبان میگذارید از واژهها جدا میشوید. اساساً زیباشناسی همین حوزه سوبژکتیویته پسازبانی است. بیدلیل نیست که در ساحت زیباشناسی هیچ اصل مورد قبول عموم وجود ندارد، زیرا اساساً ساحت بیزبانی است. زیبایی ساحتی است که شما را به لکنت میاندازد. ساحتی است که شما را به سکوت وامیدارد. این ساعت منفیت زبانی است. این ساحت لکنت واژناک هبوط است.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: ما چطور میتوانیم به هنر به عنوان یک مدیوم اندیشه نگاه کنیم؟ آیا با هنر میتوان اندیشید؟ آیا میتوانیم لحظهای خودمان را از این دنیای سرگرمی جدا کنیم و ببینیم چه بلایی سر ما آمده است؟ بعد از این دیدگاه آیا میتوانیم به موسیقی خودمان نگاه کنیم به هنر روزگار خودمان نگاه کنیم؟ مارکس این اتفاق را رسوا کرد که جهان برای انسان مدرن راز زدایی نشده است. برخلاف نظر ماکس وبر ما در یک جهان راز زدایی شده زندگی نمیکنیم. جهان ما پر از رمز و راز است، اما رمز و رازها از حیطه اسطورهها و مذهب به جهان سرمایه منتقل شده است. ما در جهانی زندگی میکنیم که اشباح کالا هستند. والتر بنیامین سرمایهداری را مذهب کیش نوین معرفی میکند. آدورنو صنعت فرهنگ را تعریف میکند که در آن همه چیز در خدمت یک نظام است برای نیندیشیدن انسان و اینکه هنر از آن جایگاه پیشین خود چگونه فرود آمده و به مثابه ابزار تسلط انسان بر انسان عمل میکند. هنر و موسیقی به افیون تودهها تبدیل شده است.
لایق در ادامه با اشاره به موسیقی ایران گفت: پارادایم موسیقی قاجار به پارادایم موسیقی وزیری، پس از آن به پارادایم خالقی و سپس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی و بعد به پارادایم چاوش رسید و الان پارادایم صنعت فرهنگ است. الان ما هیچ اندیشهای نداریم. هیچ نشانی از اندیشه در روان کلی موسیقایی ما وجود ندارد. موسیقی سنتی اندیشهای داشت که میتوانستید با آن موافق یا مخالف باشید، اما الان ما با اندیشهای روبرو نیستیم. اگر این اثر من بتواند یک تلنگر اندیشگی به ما بزند من فکر میکنم رسالت خود را انجام دادم.
پس از آن بیرانوند با اشاره به کلیپهایی که در رابطه با آثار موسیقی تولید میشوند گفت: بیشتر این کارها در راستای تائید کالایی شدن این آثار موسیقی هستند و آنها را به کالای لوکس تبدیل میکنند، بهجای اینکه با اثر وارد گفتوگوی دیالکتیکی شوند و بعد دیگری از موسیقی را آشکار کنند. کلیپها توسط کسانی که به موسیقی بیارتباط هستند و نگاه توریستی به آن دارند ساخته میشود و تصاویری از یک جهان آرمانی یا غمهای سانتی مانتال در آنها هست. موسیقی زیر بار این همه تصویر و رنگ شنیده نمیشود.
بیرانوند در ادامه درباره رهایی در اثر فرخزاد لایق سوال کرد و لایق گفت: من معتقد هستم منفیت انتقادی بدون پیش زمینه اعتقاد به امکان رهایی ممکن نیست. شما اگر به امکان رهایی اعتقاد نداشته باشید اصلاً چرا انتقاد میکنید. من به این نگاه به رهایی معتقد هستم، اگرچه نگاه متزلزلی است. نکته دوم اینکه شما به رهایی نمیرسید مگر اینکه از لکنت عبور کنید. برای تغییر باید بحران را تجربه کرد. در این موسیقی باید بحران تجربه شود، باید شالودهها شکسته شود تا ببینید راهی به رهایی هست یا نیست. این تجربهای است که من سعی کردم داشته باشم.