نشست «رسانههای جدید در هنر» برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه نشستهای «نقش پژوهش در خلق هنر» که بهصورت زنده در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، جمعه ۹ خرداد نشست «رسانههای جدید در هنر» برگزار شد. فریده شاهسوارانی و مرتضی گودرزی مهمانان این برنامه بودند و شیما خشخاشی مدیریت نشست را بر عهده داشت.
گودرزی در ابتدای این نشست گفت: نسبت میان هنرهای جدید و آنچه در حوزه رسانه بهعنوان بستر فراگیری و ایجاد مقبولیت و خبررسانیِ هنر نو و فراتر رفتن از خبر و وارد شدن به حوزه نقد میشناسیم، برای ما اهمیت دارد. اما در ایران کار چندانی در این زمینه صورت نگرفته است و این دلایل متعددی دارد. زمانی که اولین نمایشگاه هنر مفهومی در موزه هنرهای معاصر افتتاح شد، بهدلیل اینکه بسترهای سازگار با فرهنگ مردم را نتوانستیم فراهم کنیم و از سوی دیگر بهدلیل توسعه نیافتن مساحت فرهنگی که باید در جامعه هنری وجود داشته باشد تا جستجوگرانه و صادقانه با هنر مفهومی روبرو شویم. ما در کشور با اتفاقات شبه هنری مواجهیم که به ما اجازه پرسشگری و نقد نمیدهند. این نمایشگاه زمانی برگزار شد که هنوز رسانههای تعاملی پا به عرصه نگذاشته بودند. اینها نشان میدهد که ما از نظر برخورد با هنر جدید یک گام از رسانه جلوتر بودیم.
وی ادامه داد: اما از نظر توسعه مبتنی بر فرهنگ بومی کشور و نیازهای درونی جامعه خودمان متاسفانه هنوز هم به توسعهیافتگی نرسیدهایم. ما سوار بر فضای رسانهای کار میکنیم اما آنچنان که باید از فضای رسانهای در حوزه تعمیق فضای هنری خودمان بهره نمیگیریم و این اتفاق جای تامل دارد. فضای رسانهای امروز ما به یک فضای خیلی فراگیر مردمی تبدیل شده است و شاید آنچه که علاقه داریم اتفاق بیفتد و شاهد این باشیم که هنرمندان ما از این فضا بهشکلی استفاده کنند که تاثیر متقابل آنرا ببینیم تا بتواند این زمینه و بستر مجازی در خدمت یک تحول بزرگ اجتماعی به سمت تکمیل تمدن طولانی و کهن خودمان را تکمیل کنیم. متاسفانه هیچ شاخص و خطکشی نداریم که این را عرضه کنیم. نمیخواهم بگویم که از فضای مجازی به افقی ناشناخته پرت شدهایم یا اینکه از وضعیت جهانی خیلی دوریم. نه اینطور نیست. ما از نظر رجوع به بسترهای فضای مجازی و بهرهگیری از آن در عالم فرهنگ و هنر جزو ۵ کشور برتر جهان هستیم. پس پرت نیستیم اما با توجه به تمدن کهنمان، آن جایگاه پرسشگرانه و مطالعهگرانه که انتظار میرود را نداریم.
گودرزی در بخشی دیگر از صحبتهایش گفت: ایرانیها خصلتی دارند که از قرنها پیش همراه ما بوده است. هرودت میگوید هیچ قومی را در جهان ندیدم که مثل ایرانیها اینقدر به فرهنگ دشمنان خود مشتاق باشند. این به معنای وازدگی فرهنگی نیست بلکه به این معناست که هر چیزی که به سمت جغرافیای فرهنگی ایران میآید را پس نمیزنیم و مظاهر فرهنگ را جذب میکنیم. از روستاها تا نقاط مختلف شهری شاهد دیشهای ماهواره هستیم و شاید هر تمدن دیگری بود اساسا دگرگونه شده بود ولی ما اینگونه نشدیم. دلیل آن هم امکان بسطپذیری و انبساط فرهنگی در ایران است که در کل جهان بینظیر است. سالهاست این مظاهر فرهنگی به سمت ما میآید ولی فرهنگ بومی و اقوام و موسیقی ما دارند کار خودشان را انجام میدهند. این نشان میدهد که کشور ما بستر فرهنگی عجیب و غیرقابل انکاری دارد که در جهان بینظیر است و قابل افتخار است. از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران شاهد تفاوتهای فرهنگی و زبانی هستیم ولی از آن طرف یک ملتیم. پس ما آن مظاهر فرهنگی که به سمتمان میآیند را میپذیریم اما آرام آرام آنها را ایرانیزه و ازآن خود میکنیم. این نشاندهنده اشتیاق به گوش کردن و دیدن است. هرآنچه در جهان خوب است را ما دوست داریم به سمت بهترینش برویم. در هنر هم اینگونه است.
پس از آن شاهسوارانی گفت: زمانی که هنر ویدیو به ایران وارد شد، هنری متعلق به ما نبود و لازم بود با جستجو و تلاش و آگاهیهای مختلف آنرا ازآن خود کنم و به یک زبان بومی و فرهنگی درآورم و این در اکثر کارهای من وجود دارد. مسیری که طی میشود تا یک ایده به یک اثر تبدیل شود، مهم است و در نهایت باید بتوانید بر مخاطب اثر بگذارید؛ یعنی مخاطب با اثر شما ارتباط مستقیم برقرار کند و جزو آن شود. ویدیو و چیدمان فضا را درگیر میکند و با نور و صدا و بو و هر چیدمانی میتوانید بر مخاطب اثر بگذارید.
وی سپس به پروژه «نوشتم، خواندی» اشاره کرد و گفت: پیش از اجرای پروژه «نوشتم، خواندی» کارهای زیادی انجام داده بودم و همه آنها تاثیرگذار بودند. سعی کردم ببافم و بشکنم و از هر چیزی که میشد استفاده کنم تا فضا را درگیر کنم و مخاطب با اثر ارتباط برقرار کند. به سمت دورریزها نیز رفتم، یعنی چیزهایی که انگار نیستند و ما به آنها زندگی دوباره میدهیم. از روزنامههای باطله هم استفاده کردم که به روزنامه «اطلاعات» هم محدود نمیشد. پروژه «نوشتم، خواندی» زمانی طولانی من را درگیر خود کرد و چیدمان آن هم بیست روز طول کشید. سه ویدیو در ابعاد بزرگ در این نمایشگاه پخش میشد و در یک ویدیو غرق شدن انسان معاصر در قفسی فلزی از روزنامههای باطله میدیدیم. به هر حال پروژه خوبی بود که تاثیرات زیادی روی من داشت.
شاهسوارانی ادامه داد: ویدیو آرت مانند نقاشی مدرن به ما تعلق نداشته و به ما رسیده است؛ اما باید از کپی فاصله گرفت تا موضوعات از دغدغههای پیرامونی شکل بگیرد و شخصی شود و با درون خودمان صادق باشیم. هنرمند باید به نیازهای خودش و جامعهاش توجه و آنها را حس کند. یک مشکل دیگر اینست که ما فقط درگیر پایتخت هستیم؛ اگر بتوانیم نمایشگاههایی در شهرستانهای مختلف داشته باشیم میتواند در آثاری که خلق میشود خیلی تاثیرگذار باشد. اما متاسفانه درگیر پایتختگرایی هستیم. از طرف دیگر مکانی وجود ندارد که خاص نیومدیا باشد. در حالی که در دیگر کشورها از ایدههای جدید و نوآورانه و آوانگارد حمایت میکنند. لازم نیست در نمایشگاه نقاشی فقط تابلوهای نقاشی به نمایش در بیایند. هر هنرمند باید اجازه داشته باشد با هر اثری که تاثیرگذارتر است در نمایشگاه شرکت کند. اما افق دید ما بسته است. جریان مادی قضایا که میگوید اثر باید بهگونهای باشد که به فروش برسد، موجب میشود ویدیو آرت کمتر امکان بروز داشته باشد چون هنوز در جامعه ما جا نیفتاده که ویدیو آرت را خریداری کنند. ویدیو آرت نیاز به مکانی اختصاصی خود دارد و جوانان هم باید بیایند حرفهای نو بزنند. کافی است پیرامون خود را خوب نگاه کنیم.