پانصد و هشتاد و ششمین برنامه از سری برنامههای سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، به نمایش فیلم «روبان سفید» به کارگردانی فیلمساز اتریشی میشائل هانکه اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور رامین اعلایی (نویسنده و مترجم) برگزار شد. شهرام اشرف ابیانه اجرای این برنامه را برعهده داشت.
رامین اعلایی در ابتدای این نشست، درباره انتخاب این فیلم برای نمایش در سینماتک خانه هنرمندان ایران گفت: اکنون شاهد این هستیم که نیروهای ناهمسانی در حال قدرت گرفتن در اروپا هستند و این ترس در رسانههای آنها دیده میشود. به طوری که شاهدیم رسانههای چپ، اتفاقات را اینطور توصیف میکنند که فاشیسم یا راست افراطی در حال قدرت گرفتن است. از این رو این فیلم با اتفاقاتی که در اروپا رخ میدهد همسان شده است. بنابراین فیلم «روبان سفید» گزینه خوبی برای نمایش در این روزها بود. زیرا مسئله فیلم همین موضوع بوده و درباره نیروهای همسان و فاشیسم حرف میزند. فیلم در زمان ۱۹۱۳،۱۹۱۴ و شروع جنگ جهانی اول، اتفاق میافتد.
اشرف ابیانه در ادامه گفت: این فیلم نخل طلای جشنواره کن را برده است. به نظر میرسد که هانکه در این فیلم از فیلمهای برگمان تاثیر گرفته است. به عنوان مثال رابطه بین دکتر و قابله مانند «نور زمستانی» است. چه دلیلی دارد که هانکه به این صورت به سینمای برگمان نزدیک شده است؟
اعلایی در پاسخ بیان کرد: این تصور درستی است. زیرا برگمان هم به چنین مسئلهای فکر میکند. برگمان هم همیشه به جهان بعد از بمب اتم فکر میکند. جالب اینکه در جایگاه یک ملهد و کسی که شکاک است، اینطور فکر میکند. در فیلم «نور زمستانی» درباره این حرف میزند که چرا کار به اینجا رسیده است. هانکه و برگمان هر دو سینمای مدرن محسوب میشوند اما پاسخهای متفاوتی به این مسئله دارند. برگمان درباره این موضوع صحبت میکند که چرا خدا سکوت کرده است؟!
او افزود: هانکه در حال ساخت فیلم درباره ظهور فاشیسم است. او میپرسد که چرا این اتفاق افتاده است؟ و میخواهد به عنوان یک متفکر و نه فیلمساز، این موضوع را توضیح دهد. اکنون فاشیسم تبدیل به یک انگ شده است. بنابراین برای مخاطب جالب است که بداند مصداقهای آن چیست. هانکه بسیار درگیر این موضوع بوده و به آن فکر کرده است. شخصا فکر میکنم که همان نیروهای ناهمسان را مد نظر داشته است. البته این عنصر ناهمسان در طول تاریخ شکلهای مختلفی به خود گرفته است. هانکه درباره جهانی فیلم میسازد که اتفاقا عنصر ناهمسان آن درون جوامع انسانی است. او در تمام سینمایش به این نگاه روانکاوانه یا روانشناسی اجتماع میپردازد و مسائلش این است. او بدون اینکه هیتلر را نشان دهد، درباره ظهور هیتلر حرف میزند. همین ماجرا را پیچیدهتر میکند.
اشرف ابیانه در ادامه بیان کرد: فیلم سیاه و سفید است. اگر موافق باشید به سراغ نشانههای بصری فیلم برویم و آن را ریشهیابی کنیم. همچنین اتفاقات عجیبی که پشت هم رخ میدهد. علاوه بر این با راوی مواجه هستیم که یکی از شخصیتهای فیلم است. این موارد چه ارتباطی میتواند با هم داشته باشند؟!
اعلایی در پاسخ گفت: بحث راوی خیلی جالب است. ما با یک پیرمردی مواجهیم که در حال به یاد آوردن است. فیلسوف و متفکر نیز همیشه به یاد میآورند. انباشت ایدههایی که در ذهنش وجود دارد و از جاهای مختلف گرفته است، به او کمک میکند تا حرف بزند و چیزهایی را تحلیل کند. در این فیلم نیز چنین اتفاقی رخ میدهد. پیرمردی که باز میگردد و در حال واکاوی کردن این بوده که چه اتفاقی رخ داده است. برایش عجیب بوده است. او وقتی وقایعی را در آینده کشورش دیده، به یک چیزهایی فکر کرده است. به این فکر کرده که نکند همه چیز از آنجا شروع شد. و درست فکر میکند.
اشرف ابیانه در ادامه گفت: واژه فاشیسم برچسب نیست؛ یک پدیده اروپایی است. یعنی بعد از ظهور نازی و فاشیستهای ایتالیا و اسپانیا و اتفاقاتی که در پی آن رخ داد، این واژه از دل اروپا به وجود آمد. به همین دلیل وقتی خارج از اروپا استفاده میشود، ممکن است برداشت برچسب از آن بشود. این فیلم در حال صحبت از زنگ خطری است که به قدرت گرفتن فاشیسم اشاره میکند. هر بار ممکن است این اتفاق بیفتد. همانطور که امروز در اروپا شاهد آن هستیم.
اعلایی در ادامه عنوان کرد: البته شخصا این را بد نمیدانم و فکر میکنم که باید آن را تحلیل کرد. چون شما نمیتوانید بگویید که نیرنگ و فریبی در کار بوده است؟! به آنها در یک فرایند دموکراسی رای داده شده. بنابراین این دموکراسی است.
این منتقد سینما در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: قابهای فیلم زیبا هستند اما همچنان اسیر یک خمودگی، رخوت و فرسودگی هستند.
شاید سیاه و سفید ساختن فیلم، این موضوع را تشدید کرده است. این قابهای نقاشانه که در زیبایی محض تصویر شدهاند، بهنوعی تکرار یا همان رخوت و فرسودگی را هم نشان میدهند. در واقع هانکه این قابهای زیبا را در خدمت بیان همین ایده قرار میدهد. او صرفا یک فیلمساز نبوده و یک متفکر است. زیرا نمیشود فقط در مورد همین قابها حرف زد. باید این قابها را به ایدهای که این آدم دارد ربط بدهید. اگر مصاحبههای او را ببینید؛ از پاسخهای او متوجه میشوید که یک متفکر است.