فیلم «روبان سفید» در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
در سیصد و هفتاد و یکمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران چهارشنبه 14 شهریور فیلم «روبان سفید» اثر میشائیل هانکه در تالار استاد ناصری به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور مهرزاد دانش برگزار شد.
دانش در ابتدای این نشست در توصیف ساختار دهکدهی تصویر شده در فیلم پرداخت و گفت: به نظر میرسد در یک جامعه کوچک روستایی نسبت به جوامع شهری، روابط افراد باید صمیمانهتر باشد. اما در واقع این دهکده، نمونه کوچکی از یک جامعه بزرگتر است. در این روستا شخص روحانی بهعنوان نماد آیین، ارباب بهعنوان نماد قدرت و پزشک بهعنوان نماد علم هر کدام به نوعی به سمت تباهی پیش میروند و آدمهای اطراف خود را نیز به تباهی میکشانند. فضای دهکده از عنصرهای جهل، ترس، زور و فقر تشکیل شده است. این چهار عنصر در کنار هم در فیلم فضایی ایجاد میکنند که در آن خشونت پرورش مییابد. و این سه قشر به فضایی که از دل آن خشونت زاده میشود، بیشتر دامن میزنند. در این میان شاید جایگاه معلم کمی با آنها متفاوت باشد؛ او عشق را به معنای انسانیاش دنبال میکند و نگران این فضاهای خشونتآمیز است و بهشکل منطقی در پی پاسخی برای معمای خود است. معلم میکوشد بهشکل فردی کنجکاو است بداند اوضاع و احوال دهکده از چه قرار است.
وی ادامه داد: میشائیل هانکه تمامی این مسائل را با تأنی نمایش میدهد؛ او هیچ عجلهای ندارد داستان را بهگونهای تعریف کند که شکل و شمایل داستانهای سهپردهای کلاسیک را به خود بگیرد. مثلا در فیلمهای هیچکاک تعلیق بسیار به چشم میخورد؛ به این ترتیب که معمایی طرح میکند و ما نسبت به چگونگی حل معما، دچار تعلیق و دلهره میشویم. هانکه معما را طرح میکند ولی هیچ عجله و رغبتی به حل آن ندارد. در فیلم «پنهان» هم تماشاگر مدام دچار تعلیق است که در نهایت اتفاقات به کجا ختم میشود و فرد ناشناس کیست؟ اما همین که به این فضا میرسیم، کات میخورد و تمام میشود. یا در فیلم «بازیهای مسخره» کنجکاو میشویم که انگیزه آن دو پسر چیست؟ ولی همه چیز آنقدر با تأنی پیش میرود که انگار دنبال جواب نیست.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: هانکه بیشتر در پی آن است که مخاطب را در این موقعیت قرار دهد و بعد اگر خودش خواست حدس بزند و جوابهایی برای سوالها پیدا کند. در «روبان سفید» هم داستانها و خرده داستانها با وقار خاصی در روایتپردازی به جلو حرکت میکنند و البته زمان فیلم هم کم نیست. در برخی لحظات ممکن است بگویید هانکه بیش از حد بعضی چیزها را کش میدهد و برخی صحنهها زائد باشند. اما این نوع پرداخت به رسوبیافتگی و تثبیت موقعیتها کمک میکند. به این ترتیب مخاطب برای رسیدن به نتیجه نهایی آماده میشود. در «روبان سفید» در نهایت معما بهطور کامل حل نمیشود و مثل دیگر فیلمهای هانکه به اصل عدم قطعیت استناد میکند. چه بسا آنچه راوی درباره نقش بچهها میگوید، اشتباه و با واقعیت موجود ناهمخوان باشد. کما اینکه در انتها نیز تردیدهایی در مورد نقش پزشک و همسرش و قابله مطرح میکند. هرچند در فصول پایانی روی بچهها متمرکز میشود اما هیچ چیز قطعی نیست.
دانش سپس اظهار داشت: هانکه از مفاهیمی که در ذهن مخاطب تبدیل به اصل شدهاند، آشناییزدایی میکند. مثلا معصومیت کودکان برای ما یک اصل است، اما او این اصل را به چالش میکشد و این تردید را ایجاد میکند که شاید کودکان آنطور که ما فکر میکنیم معصوم نباشند. در عین حال اگر در ادامه حدس میزنیم کودکان دست به اعمالی خشونتآمیز زدهاند، باز هم این واکنشیست به رفتار افراد بزرگتر. به نظر میرسد شیوه دینورزی، تنبیه کردن، نوع قدرتورزی و روش عشقورزی بزرگترها فضای خاصی را به بچهها القا میکند که دست به خشونت و انتقامورزی بزنند.
وی افزود: در این فیلم به جز رابطه خفیفی که بین معلم و ایوا وجود دارد، مابقی روابط تهی از عشق است؛ رابطه کشیش و بچههایش بیش از آنکه رابطه والد و فرزندی باشد، گویا رابطه خدایگان و بندگان است. رابطه پزشک و قابله صرفا برای برآورده کردن غرائز است و نه چیز دیگر. رابطه میان ارباب و رعیت نیز یک رابطه فئودالیستی استثماری است. حتی عشق بین معلم و ایوا هم کنترلشده است؛ میبینیم حتی برای یک خلوت ساده عاشقانه بیآلایش نیز نظارت و کنترلشدگی در این دو نفر نهادینه شده است.
این منتقد سینمایی ادامه داد: پس با جامعهای روبرو هستیم که در آن عشق بهشکل درستی تجلی نمییابد، اکثر افراد دچار فقرند، همینطور دچار جهل هستند و از فضای پیرامونی خود بیخبرند؛ اتفاقاتی که رخ میدهد نیز هرچه بیشتر بر جهل آن میافزاید و در نهایت هم به ریشه مسائل پی نمیبرند. اجبار و سیطره قدرت و مذهب بهشدت در این جامعه آشکار است. به نظر میرسد تمامی این مولفهها به ما میگویند این جامعه به سمت جنگ حرکت میکند. در «روبان سفید» جامعه از هم فروپاشیده است و در نهایت با جنگ منفجر میشود. کدهایی را در فیلم میبینیم که به جنگ جهانی اول اشاره دارد، اما این دهکده میتواند یک سمبل باشد. فیلم چند سال پیش از ظهور بنیادگرایی افراطی در خاورمیانه ساخته شد و بعضیها آنرا پیشبینی تکوینِ این مدل خشونتگرایی دانستند. به هر حال کودکانی که در این فیلم در این سن و سال میبینیم، چند سال بعد به سنی میرسند که ارتش هیتلر را تشکیل دهند. در واقع در «روبان سفید» شکلگیری روحیه فاشیستی را میبینیم. این بچهها در نتیجهی انواع تحقیری که سالها متحمل شدهاند دچار فروخوردگی حس انسانی میشوند و این بهشکل خشونت جنگی بروز مییابد.
دانش اضافه کرد: هانکه در تمام فیلمهای خود در پی تصویر کردن موقعیتی است که در آن انسانها حس مسئولیت خود نسبت به دیگران را فراموش میکنند و این جامعه را به سمت خشونت می برد. این میتواند یک مسئولیت ساده اجتماعی یا مسئولیتی در سطح حکومت باشد. در «روبان سفید» با موقعیتی مواجهیم که وجدان بشری را به چالش میکشد؛ اینکه هر کدام از ما تا چه اندازه در تربیت فرزندانمان و در روابط انسانی، عاشقانه، مذهبی و سیاسی و.. رفتاری سالم داریم و نقش ما در تشکیل یک جامعه سالم چیست؟
وی در ادامه اظهار داشت: روبان سفید قرار است سمبل یک جور تقوا و پاکی و طهارت مذهبی باشد؛ اما عملا مفهومی وارونه از آن تلقی میشود. روبان زمانی به بازوی پسربچه و موی دختربچه بسته میشود که شر بودن آنها بروز بیشتری یافته است. یعنی در اینجا نیز از مفهوم سفیدی و پاکی آشناییزدایی صورت میگیرد. یا مثلا پزشک که شاید به نوعی نماد پیشرفت و زمینهساز انسجام یک جامعه باشد، زندگی چرک و متعفنی دارد. در این میان اگر فرد سالمی مثل معلم پیدا میشود، او نیز مورد تهمت قرار میگیرد؛ نمیتواند نسبت به کسی که دوستش دارد ابراز عشق کند، زمانی که سراغ کشیش میرود تا اتفاق هولناکی که کشف کرده را بازگو کند برخلاف انتظار، مورد تهدید و تحقیر قرار میگیرد. هرچند او نیز کامل نیست و نسبت به بچهها توجه کامل نشان نمیدهد. پس با یک جامعه بیمار روبروییم که به تنها فرد سالم خود نیز اتهام بیماری میزند. همه چیز در این جامعه وارونه است و کارکرد اجتماعی یک جامعه انسانی که باید به سمت همبستگی باشد، در اینجا اتفاق نمیافتد. هرچند در یک جامعه روستایی انتظار میرود انسانها به همدیگر نزدیکتر باشند.
دانش در پایان گفت: در تمامی فیلمهای هانکه بحث خشونت مطرح است. او علاقه دارد نسبتی میان خشونتها فردی و جمعی برقرار کند؛ گویا اینها سلولهای تشکیلدهنده یک ارگان هستند و رابطه میان تحقیرشدگی فردی و خشونت جمعی را میبینیم. مذهب، دانش و قدرت سیاسی و اقتصادی سه مولفهای هستند که در فیلم مورد توجه قرار گرفتهاند. در این فضا هیچکس مسئولیت اجتماعی خود را آنطور که باید انجام نمیدهد. صحنه پایانی که همه در کلسیا جمع میشوند و آوای کُر را میشنویم، به ما میگوید تمامی این افراد کموبیش نقشی دارند در این ارکستر وحشیانهای که در فیلم شاهدش بودهایم. سکوت کامل تیتراژ پایانی، موضعگیری هانکه است نسبت به این آوای کُر و هیچ علاقهای به شنیدن آن ندارد.