چهل و سومین برنامه پژوهش و خلق اثر هنری با موضوع «فلسفهورزی با تصویر» جمعه ۱۹ شهریور در لایو اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در این برنامه شیوا بیرانوند به گفتوگو با شهرام زرگر، مدرس دانشگاه و مترجم آثار نمایشی پرداخت.
در ابتدای برنامه زرگر در توضیح عنوان این جلسه گفت: ما همیشه فلسفه را قرین با منطق میدانیم و منطق ما را به یاد چیزی میاندازد که مربوط به کلام و گفت و گو کردن است. فلاسفه با کلام به مفاهیم خودشان معنا میدهند و کارکرد چندگانه زبان به آنها این امکان را میدهد که دیدگاه و فلسفه خود را در جایگاه برتری از مخاطب یا رقیب خود قلمداد کنند. بنابراین تفاوت منظر فلسفه با تصویر که جزء دنیای محسوسات تلقی میشود یک مفهوم دوگانه است.
بیرانوند نیز با اشاره به گونههای مختلف تصویر گفت: تنوع مفهومی زیادی در رابطه با تصویر وجود دارد، مانند تصاویری که در تاریخ هنر هست، تصاویری که در دل متنهای نمایشی وجود دارد یا تصاویری که در ذهن ما از گذشته باقی مانده یا تجسمی از آینده است. این تنوع یک امکان است برای اینکه ببینیم در متنی مانند نمایشنامه که تصویر به عنوان بخش بنیادی در آن هست، چقدر امکان فلسفه ورزی وجود دارد.
زرگر در ادامه این صحبت گفت: تصاویر برای مخاطب یادآور یک تجربه پیشتر از سر گذرانده است. بسیاری از تصاویر برای ما یادآور یک واقعه است و دریافت مخاطبان از تصویر به فراخور تجربیات حسی، زیباییشناسی و سواد بصری آنها تکثر پیدا میکند. ما امروزه به نسبت قرن نوزدهم با هنر کاملتری از نظر صنعت و مجموعه ابزاری که میتواند استفاده کند مواجه هستیم که هنر سینما است. نظریههای تدوین ارتباط بین تصاویر منفرد را برای ما تعریف میکند و این مجموعه تصاویر میتواند معناسازی کند.
زرگر افزود: یک تصویر میتواند تکثر معنا پیدا کند و به تعداد مخاطب خودش متن بیافریند. همچنان که یک متن به اندازه مخاطبان خودش میتواند به یک تصویر تبدیل شود. باید به این تکثر مخاطب توجه کنیم، یعنی آن چیزی که یک تصویر را معنا میدهد تمام آن چیزی است که مخاطب به آن مسلح است، یعنی دانش، سواد بصری، محدودیت یا عدم محدودیتها و بافت فرهنگی که در آن یک تصویر را تفسیر میکند. من همیشه همراه کردن تصویر با متن را بهگونهای محدود کردن یا بستن پر پرواز کسی میدانم که با این متن میخواهد به ارتفاع بیشتری دست پیدا کند. متن ارزشهای تکثیر شونده تصویر را فرو میکاهد.
در ادامه زرگر با اشاره به سینمای کیارستمی و حضور تصویر در آن گفت: شاید کار بسیاری از منتقدان تفسیر تصاویر و به نقد کشیدن آنها است. گاهی اوقات نقد یک تصویر را فرو میکاهد و آن را به نشانههای مکتوبی تبدیل میکند که ممکن است زاده ذهن یک شخص باشد و سیلان ذهنی مخاطب را به دانش یک شخص کاهش دهد.
بیرانوند نیز در ادامه گفت: تارکوفسکی و کیارستمی و… سینماگرانی هستند که دانش بصری داشته و تصویر را میشناسند. درنتیجه یک نوع زبان در آثار آنها شکل میگیرد که از هر بیانی بینیاز است و این سینما جهانشمول میشود و میتواند با فرهنگهای مختلف ارتباط برقرار کند.
پس از آن زرگر گفت: برخلاف سینما که جوهره آن با تصویر بسته شده است و تا ۳۰ سالگی آن هنوز کلام وجود نداشت، تئاتر همیشه با کلام همراه بوده است. هرچند که گونههایی از تئاتر رها شده از متن نیز وجود دارد اما آنچه تاریخ تئاتر گواهی میدهد این است که همیشه متن سنگینی در تئاتر میکرده است. تئاتر همزاد دوقلوی فلسفه است و ۲۴ قرن پیش که تئاتر از دل تراژدیهای یونان به وجود آمد، در کنار آن فلسفه هم شکل گرفت و نسبت آنها را نمیتوانیم انکار کنیم.
زرگر در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به جا افتادن نمادها و رنگها برای موضوعات خاص گفت: نمونههای فراوانی در تاریخ هنر قابل مشاهده است، از نقاشیهای مسیحی که رنگ خاصی برای مریم مقدس به کار میرفت تا نقاشیهای قهوهخانهای که نوع پوشش و رنگها در طول سالهای مختلف به شکلی ثابت بوده است. به ندرت میتوانید تفاوت و نوآوری خاصی ببینید و این انحصار هنری باعث شده بسیاری از آثار به رونویسی از همدیگر تبدیل شوند و با دیدن یک رنگ ما به راحتی متوجه میشویم که مربوط به چه موضوعی است.
بیرانوند نیز با اشاره به دگرگونی تصاویر در طول تاریخ گفت: سفر تاریخی از دوران رنسانس به بعد بسیار قابل توجه است. اگر زیبایی در نشان دادن شمایل انسان را با دوران مدرن و معاصر مقایسه کنیم میبینیم که انگار انسان اجازه پیدا کرده پیکره انسان را از زیبایی مفرط تهی کند. بدن تکه پارهای که در آثار اکسپرسیونیسم میبینیم جدا از جریانهای فلسفی معاصرشان نیستند.
در ادامه زرگر گفت: هنر مدرن حتی در پی تخریب اثر هنری به آن ارزش مضاعفی میدهد. آفرینش و بعد خراب کردن و حذف بخشهایی از آن و آفریدن معنایی دیگر در دوران مدرن دیده میشود. تعبیر زیبایی دچار بازنگری شده است. در دهه 60 و 70 میلادی رویکردی به وجود آمد که از زباله آثار هنری ساخته شود و چیزهای از ریخت افتاده را فرم بدهند. این اتفاق حاصل سرخوردگیهای مختلف بود. افسردگی ناشی از جنگ جهانی دوم باعث شد جنبشی به نام ابزورد در اروپا شکل بگیرد و جنگ ویتنام هم بر بنیادهای فرهنگی و اجتماعی امریکا تأثیر زیادی داشت. آثار مدرنیستها امروزه زینتبخش موزههایی است که زمانی اصلا فکر نمیکردند این آثار ممکن است در آن فضا قرار بگیرد زیرا مفهوم زیبایی که از آثار افرادی مانند داوینچی برداشت میشد کاملا مقابل اطلاق به این آثار مدرن بود.
در ادامه بیرانوند گفت: اندیشیدن و فلسفه ورزی با هنر، قلب جریان مدرن بود. هنر توسط فیلسوفان اگزیستانسیالیست به مثابه امکانی برای فلسفه ورزی مطرح میشود و بعد اندیشمندانی مانند نیچه، دریدا، مرلوپونتی و هایدگر به بُعد هنرمندانه فلسفه پرداختند. اگرچه هر موقع درباره این مسئله صحبت میشود به سراغ آثار ادبی میرویم که فلسفه را با خود حمل میکنند، اما در این گفتگو تلاش داشتیم یک ضربه برای دوستان اندیشمند به وجود بیاوریم که تصویر در کجای تاریخ شروع به اندیشیدن و بازنگری در مفهوم زیبایی، مفهوم انسان، رنج، بودن و… کرد و میبینیم این بازنگریها چطور در آثار هنری و حتی سایر مواردی مانند مد باعث دگرگونی شده است.
در ادامه این گفتوگو زرگر با ذکر خاطراتی از نحوه ارتباط نسل خود با سینمای جهان گفت: دورانی بود که ما به دلیل عدم دسترسی به فیلمهای روز جهان، فیلمنامه بسیاری از آنها را در مجله فیلم میخواندیم و بعد که موقعیتی پیش آمد که آن فیلمها را ببینیم متوجه شدم آنچه دیدم با آنجا خواندم بسیار فرق داشته است. برخی فیلمها ارتفاع پیدا میکردند و برخی فیلمها از نظر من فروکاسته میشدند، چون انتظاری که روی کاغذ داشتم را تصویر نمیتوانست برآورده کند.
زرگر افزود: برای ما که کتابهای هنری سانسور شده را میدیدیم شاید جهان تخریب از آن زمان در ذهن ما شکل گرفت. این تخریب انگار ذهن ما را متوجه آنجا که خراب یا پنهان شده بود میکرد. فرهنگ چیزی نیست که سیمخاردار جلوی حرکت آن را بگیرد. فرهنگ مثل جریان هوا است و کار خودش را میکند. آن چیزی که تخریب میکند اساساً فرهنگی نیست. چیزی به نام تهاجم فرهنگی مطرح شده اما واقعیت این است که فرهنگ هجوم نمیآورد و آن چیزی که هجوم دارد و یغما به همراه دارد فرهنگ نیست.