در بیست و چهارمین قسمت از سری برنامههای لایو «دوشنبههای سینما» که توسط سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، چهارمین نشست تخصصی بررسی سینمای دهه ۹۰ به مدیریت کلان سینما در این دهه اختصاص یافت و کیوان کثیریان با کریم نیکونظر و آرش خوشخو از منتقدان سینما در این باره به گفتوگو نشست.
نیکونظر در ابتدای این نشست درباره مدیریت کلان سینما بیان کرد: زمانی که آقای شمقدری در سال 88 معاون سازمان سینمایی شد و بعد سازمان سینمایی شکل یافت، برنامههایی که داشت در دولت بعد و در زمان اقای ایوبی نیز مشابه آن ادامه یافت. در واقع تئوری هر دو یکی بود، به طور مثال اقای شمقدری زمان تاسیس اعلام موجودیت سازمان سینمایی گفت میخواهیم در حوزه نوروز و فارسی زبانان کار کنیم و همین حرف را ایوبی نیز در گفتگویی چند سال بعد اعلام کرد. این مصداق کوچکی از طراحی مدیریت فرهنگی در دهه 80 و 90 است. تفاوت دولتها در حالت کلی خیلی چشمگیر نیست و تنها در حرف اینگونه هستند، اما در تعیین هدف یکی هستند.
او درباره تبدیل شدن معاونت سینمایی به سازمان سینمایی و تاثیر آن بر سینما اظهار کرد: از سال 89 که سازمان شکل گرفت هنوز متوجه نشدم این اتفاق چه کارکردی داشته است و به نظرم از زمان شکل گیری سازمان، قدرت قانونی آن حتی کمتر نیز شده است. فرایندهایی که اتفاق افتاد آن را قدرتمندتر نکرد بلکه سازمان سینمایی ما از معاونت سینمایی در دهه 80 چه در اکران و چه در بخش های دیگرضعیف تر شد؛ از نظر سینمایی نیز تاثیر عمده ای نداشته و رشدی در سینما نداشتیم. همه معاونت ها توانستند حرکت های کوچکی انجام دهند، اما چون نمی دانیم میزان مسئولیت ها دردولت چگونه تعریف شده است، بنابراین از بیرون مشخص نیست و تنها این تغییر بیشتر برای مدیران جذابیت داشته است.
این منتقد سینما همچنین بیان کرد: در دهه هشتاد همان نظریهای را پیگیری کردند که در دهه شصت انجام میشد. درواقع سعی میکردند مدیریت سینما را در دست خود نگه دارند تا آثار مورد دلخواه خود را تولید کنند و در دهه هشتاد شمقدری نیز همان تئوری را پیش گرفت تا کنترل سینما را در دست بگیرد. در آن زمان میگفتند سینمای دفاع مقدس و سینمای کودک از بین رفته است و سینمای اجتماعی و عاشقانه پررنگ شده است.
نیکونظر در ادامه صحبتهای خود توضیح داد: آقای ایوبی پادزهر دوره قبل بود و هرکاری که برای نابودی بخشهای دیگر شده بود سعی کرد برگرداند، مانند بازگشایی خانه سینما، دیجیتال کردن سینماها، راه اندازی هنروتجربه، جدا کردن جشنواره ملی و بین الملل و… بیشتر کارهایی که او انجام داد این بود که بخشهایی که مغفول مانده بود را بار دیگر برگرداند. اولین دوره جشنواره 33 فیلم پخش کردند و نقطه بحران نیز در جشنواره خودش را نشان داد، چون نوید محمدزاده جایزه را برد، اما بنا به مصلحت به رضا عطاران تعلق گرفت. اولین عقب نشینی جدی بود چون ایوبی فکر میکرد میتواند از عهده سینمای ایران براید، اما آنقدر موضوع سینمای ایران پیچیده است که هربار که کوتاه بیایی برای همیشه از بین میروی. تنها ویژگی شمقدری این بود که امکانات دولت برای این که بتواند جلوی دخالتها را بگیرد زیاد است، اما ایوبی این امکان را از دست داد. او در دو سال ابتدایی حضورش سعی کرد بحرانها را با ریش سفیدی از میان بردارد، اما در بیرون از سازمان نتوانست، در حالی که حسین انتظامی توانست با مذاکراتی که داشت بخشی از آن را حل کرد که نمونه آن اکران «خانه پدری» بود.
او ادامه داد: رحیمیان همان رویکرد دهه شصت را داشت. در واقع سینمای ایران تولید فیلمهای گران و سینمای بدنه را جدی گرفت و به نوعی خود دولت سردمدار شد و این بدترین اتفاق بود، چون دولت باید خدمات بدهد و حالا پرچمدار این جریان شد. انواع فیلمهایی که در این دوران تولید شد نه استراتژیک، نه مهم در تاریخ سینما و نه فیلمهای جدی هستند. از «ماجرای نیمروز» شروع کنید که باعث اختلاف شده است تا فیلم خانم آبیار که شراکتش با تهیه کننده باعث دردسر شد و در دورههای قبلی نیز «چ»، «فرزند چهارم» و یا «رستاخیز»… در واقع پولها جاهایی هزینه شد که اصولا بی فایده بود و برنامهای بود که از اواخر دوره ایوبی شروع شد و بعد ادامه یافت.
اما آرش خوشخو دیگر منتقد سینما در این گفتوگو درباره ویژگیهای مدیران اظهار کرد: ما با دولتی مواجه هستیم که نمود خودش را در حوزه فرهنگ میبیند. در نتیجه مدیریت سینمایی کارکردش کنترل سینماست تا مدیریت سینما و تلاش میکنند به آن هدفهایی که مدنظرشان است با تخصیص منابع و برگزاری جشنوارهها سینما را به نوعی کنترل کنند که از خطوط قرمز خارج نشود. مدیریتی که از دهه شصت شروع شد و ادامه خواهد یافت.
دولت و معاونت سینمایی از این شیوه مدیریت مجموعه پشیمان نخواهد شد و همین ماجرا را پیچیده میکند. در دنیا مدل مدیریت امریکایی داریم که دولت حضور جدی ندارد و بطور مثال سینمای هند نیز این شیوه را پیش گرفته است، اما در کشور ما مدل فرانسوی پیش گرفته شده است این که تقسیم منابع کجا باشد، چه کسانی حضور داشته باشند و چه جشنوارهها وجوایزی برگزار شود. در فرانسه کارگردانان مشهور با وجود آنکه فیلمهایشان فروشی نداشتند، اما پیاپی فیلم ساختند و مدل دخالت دولت در ایران نیز مدل فرانسه است که نتیجه آن مانند آنجا نیست. چون خطوط قرمز ما بسیار زیاد است و جامعهای هستیم که پر از شکافهای طبقاتی، نژادی و سیاسی است و همین کار مدیریت را بسیار سخت کرده است. باید در نقد مدیریت دولتی همه این نکات را در نظر گرفت.
این منتقد همچنین اظهار کرد: با این که نسبت به شیوه مدیریت مخالف هستم، اما سینمای دهه نود ما یک دوره خیلی خوب را پشت سر گذاشت که چند کارگردان خوب وارد این جریان شدند و تفاوت کیفی آن با دهه هشتاد کاملا مشهود است. بخشی از این اتفاق به خاطر مدیریت نیست، بلکه به دلیل ساخت پردیسهای سینمایی بود که تماشاگران به یک باره چند برابر شدند و پولها هوشمندانه خرج شدند. این دورنمای واقعی سینمای ماست و در شرایط فعلی در دهه نود سینمای ما بهره وری بدی نداشته است.